سه‌شنبه، آبان ۰۲، ۱۳۸۵

به زنان رای دهیم

سومين سال برگزارى مسابقه انتخاب وبلاگهاى برتر دويچه وله امسال نيز با استقبال بينظيرى روبرو شد. با بيش از ۵۵۰۰ مورد كانديداتورى، تعداد شركت كنندگان در اين رقابتها امسال تقريبا دوبرابر افزايش نشان ميدهد. وبلاگهاى ايرانى كه امسال براى دومين بار در اين رقابتها حضور داشتند با افزايش ۷۵ درصدى پس از زبانهاى اسپانيائى و پرتغالى به لحاظ تعداد كانديداتورى در ميان ده زبان در رتبه سوم قرار گرفتند.
در رای گیری شرکت کنیم و به زنان وب لاگ نویس رای دهیم . دست کم پوز مردسالاری را دراین عرصه زدن خودش گام مثبتی است. به ویژه که رقبای زنان ، اکثرا بچه حزب الهی های سابق و ناسیونال لیبرال های اسلام گرا هستند. وب لاگ های زیتون. هاله و سبیل طلا سه وب لاگی هستند که شایسته برنده شدن هستند. کامران آن سوی دیوار و کسوف را فراموش نکنید.

پنجشنبه، مهر ۲۷، ۱۳۸۵

بیداد جنگ

در سال 1996 از مادلین آلبریت - نماینده دمکرات آمریکا در سازمان ملل- پرسیدند: آیا محاصره اقتصائی عراق به قیمت از دست رفتن جان 500000 کودک عراقی می ارزید؟ پاسخ او آری بود.
روز چهارشنبه 11 اکتبر در یکی از معتبرترین مجلات پزشکی جهان گزارشی منتشر شد که حاکی از کشته شدن 650000 شهروند عراقی پس از اشغال این کشور توسط آمریکا و انگلیس است. پس از علنی شدن این گزارش مقامات سیاسی و نظامی آمریکا این رقم را اغراق آمیز خوانده و آن را رد کردند. به گفته آنها رقم کشته شدگان بیشتر از 40000 تن نیست. گویا جان شهروندان عراقی چنان بی ارزش است که بر سر کم یا زیاد بودن رقم کشته شدگان بحث باید کرد. واقعیت چیز دیگریست. کم کردن این آمار هیچ دردی را دوا نمی کند. عراق دچار بحران جدیست. این بار باید پرسید که آیا جنگ خانمان سوز ارزش نابودی این همه انسان را داشت ؟ پاسخ بوش و شرکا بی شک آری است.
دیکتاتوربزرگ صدام حسین بی هیچ حساب و کتابی دست به کشتار مخالفان خود می زد. اما دست کم زنان و یا کودکان می توانستند با امنیت بیشتری از خانه بیرون بروند. حمله آمریکا که به گفته مسعود بهنود قرار بود دمکراسی را برای مردم عراق به ارمغان آورد، پس از سه سال تنها به گسترش هرج و مرج افزوده است. آتش جنگ گریبان مردم بی گناه را گرفته و ترور بیداد می کند. روزانه حداقل صد نفر به فجیع ترین شکل ممکن کشته می شوند. ترس ، نفرت و خشونت پرفروش ترین کالاست.
درگیری های قومی و مذهبی عراق را در آستانه فروپاشی کامل قرار داده است. کردها، شیعیان، سنی ها و ترکمن ها هر کدام بر مناطق تحت فرمان خودشان حکومت می کنند. جدایی مردم از یکدیگر به بهانه مذهب و ملیت ، تنور جنگ داخلی را گرم و بازگشت به صلح و آرامش را غیرممکن نموده است. دیکتاتوری صدام دست کم دیکتاتوریی سکولار بود و مذهب به جز برای تبلیغات ویژه جایی زیادی در قوانین رسمی کشور نداشت. رشد و پاگیری بنیادگرایان اسلامی در عراق وضعیت زنان را فاجعه بار کرده . حجاب را با توسری و تهدید بر سر زنان کرده اند. زنان بدون همراهی شوهر و یا برادر حق بیرون رفتن از خانه را ندارند. موزیک ، لباس های غربی و آرایش ممنوع است. زنان را به جرم بدحجابی از خیابان ها می ربایند و پس از تجاوز و کشتن آنها جسدشان را در گوشه ای رها می کنند.
آخوندهای سنی و شیعه دارند جمهوری اسلامی عراق را در پناه سرنیزه اشغالگران بر پا می کنند. در این جنگ بی هدف و بی هوده تنها و تنها مردم فلاکت زده عراق هستند که بازنده گان اصلی بوده و خواهند بود .

جمعه، مهر ۲۱، ۱۳۸۵

در بیان روزه

بدان که زنان را چندین روزه می باشد که به آن روزه به مطلب خود می رسند.
اول روزه ی مرتضی علی، و آداب آن این است که باید حرف نزند و از جهت افطار به خانه ها رفته گدایی کند. به این نحو که به در خانه ها قاشق بزند و با دست در نکوبد و از وجه گدایی برنج وخرما بخرد، و در وقت عصر پابرهنه از همان اجناس گدایی چلوئی طبخ کرده و شب به آن ها افطار کند. کلثوم ننه و باجی یاسمن را اعتقاد آن است که قاشق را به غربال بزند و این احوط می باشد، و دده بزم آرا گفته اولی آن است که روزه را روز دوشنبه بگیرد و این قول اقوی است.
در روزه هفدهم ماه رجب و آن تا ظهر است و ظهر باید افطار به قند و کنجد کند. و بی بی شاه زینب گفته که کنجد و قند از پول گدایی گرفته شود. سوم ایضا روزه ی مرتضی علی است، و آداب آن این است که از هفت خانه آب چاه بیاورد و با آن آب افطار کند و دو رکعت نماز نیز بگذارد. و بی بی شاه زینب گفته که باید از وجه گدایی یک شمع و یک کوزه بگیرد، کلثوم ننه شمع را مستحب می داند و این مسئله در وجوب و استحباب اختلافی دارد، و خاله جان آقا گفته که این روز را دختر نذر کند و بگیرد که به شوهر برود... و بی بی شاه زینب و دده بزم آرا و کلثوم ننه گفته اند که از جهت گشادن بخت دختران و زود به شوهر رفتن ایشان به منار مشهور کون برنجی رفته بگویند:
ای منار کون برنجی
حرفیت می زنم ز من نرنجی
میون من دسته می خواد
مرد کمر بسته می خواد
بعضی بر آنند که باید گردکانی را روی پله گذارد و با مقعد خود بشکند و کلثوم ننه می گوید که باید با طرف راست مقعد بشکند و ایضا کلثوم ننه گفته که اگر دختر سرین پرگوشت داشته باشد و نتواند گردکان را بشکند، باید تخته بر روی گردکان گذارد و مقعد خود را بر تخته زند که به استعانت تخته گردکان را بشکند و این خالی از قوه نیست.

از کتاب کلثوم ننه
آقا جمال خوانساری

یکشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۸۵

مختاربی بی

نامش مختار بی بی است و در روستای کوچکی در پنج آب پاکستان زندگی می کند. این زن که سواد خواندن و نوشتن هم ندارد ، چهره شناخته شده نابرابری و پایمالی حقوق زن در جهان اسلامی شده است. در فوریه سال 2002 به دستور ملا و دیگر بزرگان روستا در حضور ملت غیور و شهیدپرور مورد تجاوز جمعی قرار گرفت. جرمش این بود که برادرش با دختر خان روستا نرد عاشقی زده بود. این شیرزن پس از آن رخداد دردناک تصمیم می گیرد که به دادگاه شکایت کند. با کمک یکی از خبرنگاران با وجدان پاکستانی موضوع را به سازمان های دفاع از حقوق بشر و زنان می کشانند. پس بین المللی شدن مسئله مشرف رئیس جمهور پاکستان دستور بر پایی دادگاه را می دهد. داستان دادگاه چند سال است که ادامه دارد و در اثر فشار مراکز مذهبی هنوز به هیچ جایی نرسیده و کسی را هم محکوم نکرده است. تنها کاری که دادگاه انجام داده گرفتن غرامت سنگینی از بزرگان روستا است که مختار بی بی هم آنها را خرج برپایی مدرسه ای در روستا کرده است. او می گوید : « من این مدرسه را ساخته ام چون می دانم تنها دانش آموختن می تواند ریشه تجاوزات متعددی را که روزانه در اطراف من رخ می دهند، بخشکاند.»
بی بی خودش نمی تواند به نویسد و به خواند. یکی از خبرنگاران بی.بی.سی برای او وب لاگی ساخته است و حرف های او را پس از پیاده کردن از روی نوار در وب لاگ او به زبان اردو منتشر می کند. وب لاگ او خواننده بسیاری دارد. هر چند بسیاری فکر می کنند که وب لاگ او آب روی پاکستانی ها را در جهان می برد ، اما زنان با چشم مثبتی به کارهای او می نگرند.

جمعه، مهر ۱۴، ۱۳۸۵

زاکینتوس

دیرگاهی ست که نیستم. بودن یا نبودن من صد البته چتدان اثری در گردش روزگار ندارد، اما برای دوستان و آشنایانی که سری به این جا می زنند به گویم که رفته بودم به جزیره زاکینتوس در یونان. جزیره ای افسانه ای و بهشت گونه در میانه دریای ایونیان ( نام کشور یونان هم از این دریا در زبان ما به جا مانده ). جای دوستان خالی سرو ته جزیره را در سه هفته به هم آوردم. کهن دوستی که در آن جزیره زنده گی می کند ، ما را به آن سرزمین رویایی دعوت کرده بود. در این جزیره که 45000 نفر زندگی می کند، در ماه های اردیبهشت تا مهر هم زمان نزدیک به 2000000 نفر توریست می آیند و می روند. چند ساحل زیبا با صدها هتل و رستوران، ویژه طبقه متوسط اروپا که می آیند می خورند و می نوشند و آفتاب می گیرند و حال می کنند و می روند. به گفته دوستم 80% توریست ها هم از انگلیس می آیند. البته من توریست های اروپای شرقی به ویژه روسی زیاد دیدم. به سرو پوزه شان می خورد که از این نوکیسه گانی باشند که تکه ای گوشت از مراسم قربانی کردن سوسیالیسم سابقا موجود گیرشان آمده و حالا این جوری خرجش می کنند. اهالی اسکاندیناوی هم زیاد بودند، مردمانی آرام و بسیار محافظه کار بر عکس انگلیسی ها که گویا همه هواداران خشونت گرای فوتبال انگلیسی بودند. شناخت انگلیسی ها هم زیاد سخت نبود ، از بچه یک ساله تا پیرمرد صد ساله همه یک خال کوبی داشتند. برخی از آنها از در باسن مبارک تا فرق کله اشان خال کوبی بود. من هم می خواستم یک عدد چه گوارای عزیز بزنم روی بازوی ستبرم ، اما به احترام او نزدم. خلاصه چشمتان روز بد نبیند جزیره در اشغال انگلیسی ها بود. رفتم کافه نت که چیزی بنویسم دیدم با آن اینترنت دیزلی که قربان اینترنت ایران خودمان می رود، باید پول یک سال حقوقم را بدهم که چند ساعت بنشینم و تازه تخته کلید فارسی را پیدا کنم. این جزیره زیبا بسیار زلزله خیز است. یک بار گویا در دهه پنجاه با خاک یکسان شده است. تا آن جا بودم دو زلزله خفیف را تجربه کردم. دوستم می گفت در ماه آپریل تقریبا هر روز زمین لرزه را داریم. مردن در کنار آن ساحل های سحرانگیز و آن طبیعت شنگرف به زندگی اگر چه کوتاه هم باشد می ارزد. رنگ هایی بر آب های این جزیره دیدم که هیچ گاه در عمرم ندیده بودم. سبزی شگفت آور و آبی ای که نامی برایش ندارم. در بدنه کوه هایی که جزیزه را در آغوش گرفته اند بر اثر موج کوبی های مداوم غارها و شکاف هایی درست شده که به استخرهای سرباز و طبیعی مبدل شده اند. با آب هایی به زلالی اشک که ته دریا را می شود دید. لذت شنا و شیرجه رفتن از روی سنگ ها در این جا به صد برابر می رسد. آبجوی تگری ، آب و آفتاب. مرگ می خوای برو دبی.