سه‌شنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۹۰

ناصر خان دروازه باز است

یاد آن روزها که عکس های شیرجه هایت را از روزنامه ها می بریدیم و در دفترهای صد برگی می چسباندیم. افتخار مان داشتن عکس های رنگی و دفترهای پر شده بود. فکرش را هم نمی کردیم که روزی بیاید و آن مرد بلندپرواز را در بر بستر مرگ ببینیم. زندگی گاهی چه بیدادگر و بی رحم است. امروز با این جهان بیدادگر و تباهی هایش بدرود گفتی و دروازه ی ما را خالی گذاشتی. اگر تختی نامش جاودان ماند نه برای قهرمانی هایش که برای در کنار مردم ماندنش بود. تو هم مثل تختی برای مردم اسطوره شدی چرا که دروازه دلشان را پاسداری کردی و شرافتمندانه در برابر توپ های شلیک شده حکومت اسلامی ایستادی. یادت گرامی باد.