شنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۸۴

سرود بین الملل



گفتار از : اوژن پوتیه
آهنگ : پیر دو گیته
برگردان : احمد شاملو

برخیزید، دوزخیان روی زمین!
برخیزید، زنجیریان گرسنگی!
عقل از دهانه ی آتشفشان خویش تندروار می غرد
اینک ! فوران نهایی ست این.
به پا خیزید ! خیل بردگان ! به پا خیزید !
جهان از بنیاد دیگرگون می شود
هیچیم کنون، « همه » گردیم !
نبرد نهایی ست این.
به هم گرد آییم
و فردا «بین الملل»
طریق بشری خواهد شد.
رهاننده ی برتری در کار نیست ،
نه آسمان، نه قیصر، نه خطیب.
خود به رهایی خویش برخیزیم، ای تولیدگران!
رستگاری مشترک را بر پا داریم!
تا راهزن، آنچه را که ربوده رها کند،
تا روح از بند رهایی یابد،
خود به کوره ی خویش بر دمیم
و آهن را گرما گرم بکوبیم!
نبرد نهایی ست این.
به هم گردآییم
و فردا « بین الملل »
طریق بشری خواهد شد.
کارگران، برزگران
فرقه ی عظیم زحمتکشانیم ما
جهان جز از آن آدمیان نیست
مسکن بی مصرفان جای دیگری است
تا کی از شیره ی جان ما بنوشند؟
اما، امروز و فردا،
چندان که غرابان و کرکسان نابود شوند
آفتاب ، جاودانه خواهد درخشید.
نبرد نهایی ست این.
و فردا « بین الملل »
طریق بشری خواهد شد.

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۸۴

پرت و پلا

یکی از پرفروش ترین کتاب های سال آمریکا، کتاب کم حجم و کوچکیست نوشته هری فرانکفورت : استاد فلسفه در دانشگاه پرینستون. کتاب بررسی و پژوهشی در فلسفه ی زبان روزمره است. هیچ کدام از روزنامه های آمریکایی که در باره این کتاب نوشته اند ، نام کتاب را به درستی ذکر نکرده اند. برخی آن را "on BS" و برخی دیگر "on Bul***" . نام واقعی کتاب " on Bullshit " است. به فارسی نام کتاب را می توان به « چرند » ، « ژاژ » ، « مزخرفات » ویا « گه خوری » برگرداند. اما این ها معنای واقعی واژه را بازتاب نمی دهند. من فکر می کنم « پرت و پلا » بار معنایی این واژه را بهتر می رساند.
نویسنده اگر چه با لحنی طنزگونه به بررسی کارکرد روزانه ی واژه « پرت و پلا » در درون جامعه می پردازد ، اما در نتیجه گیری از پژوهش خود بسیار جدی است. او معتقدست که ما در جهانی زندگی می کنیم که با فرهنگ پرت و پلا گویی اداره می شود. این پرت و پلا گویی تنها ویژه سیاست مداران نیست ، مردم ساده نیز به این بیماری مبتلا شده اند. پس از خواندن کتاب بسیار سخت است که با نویسنده در این زمینه هم عقیده نبود.
پرت و پلا گویی چیست ؟ چگونه می توان آن را از دروغ تشخیص داد؟ او می نویسد : هم کسی که دروغ می بافد و هم کسی که راست می گوید، برایشان مهم است که چه چیزی دروغ و چه چیزی حقیقت است. آنها به گفتار خود آگاهند. می دانند درباره چه چیزی دارند حرف می زنند. اما پرت وپلا گو در بند این نیست که چه چیزی راست و چه چیزی دروغ است. به همین دلیل سخنان او می تواند همان اندازه راست باشد که پرت وپلا. « پرت و پلا » به هیچ وجه نمی تواند سخن راست و درست باشد، اما ممکن است در اثر حادثه راست از آب در آید. مثل ساعتی که از کار افتاده ، اما در روز دوبار زمان را دقیق نشان می دهد. نویسنده برای باز کردن موضوع مثال بوش و کلینتون را می آورد. دروغ کلینتون مثال روشن برای جدا کردن دروغ از « پرت وپلا » ست. هنگامی که کلینتون می گفت که با « مونا لوینسکی » رابطه ای نداشته ، دروغ می گفت. اما آن گاه که بوش درباره سلاح کشتار همگانی در عراق داد سخن می داد پرت و پلا بود. چرا که بوش هیچ دلیل روشن و دادگاه پسندی برای بودن یا نبودن این سلاح ها در عراق نداشت. به گفته فرانکفورت پرت و پلا برای جامعه - به ویژه جامعه ای که حداقل دمکراسی در آن وجود دارد - بسیار خطرناک تر از دروغ است. چرا که پرت و پلا به راست گفتاری و اعتماد و علنیت و شفافیت صدمه می زند. آن که دروغ می گوید می داند که چه چیزی حقیقت است، اما آن را انکار می کند.
در این روزگاری که ما در آن به سر می بریم، پرت و پلا گویی از همه ی زمان های تاریخ بشر بیشتر شده است. افزایش این پدیده ی زشت رابطه مستقیمی با « انقلاب ارتباطات » دارد. این انقلاب به سمتی می رود که هر روزه هزاران کانال ارتباطی ایجاد می کند. این کانال های ارتباطی - که کل رسانه های همگانی را از رادیو و روزنامه تا اینترنت در بر می گیرد - باید روزانه با ملات فراوانی پرشوند. انبوه پرت و پلا که ملات پرکننده ی این رسانه هاست به جایی رسیده که کم بود شدید آگاهی و اطلاعات حقیقی به شدت احساس می شود. البته تنها رسانه ها نیستند که در آنها پرت و پلا گویی به نهایت رسیده ، بلکه یک آدم زنده پیدا نمی شود که روزانه پرت و پلا به مقدار فراوان تولید نکند. پرت و پلا هنگامی پدید می آید که ما در مورد چیزهایی که هیچ گونه آگاهی از آنها نداریم - ویا اطلاعات امان درباره آنها ابتر است - بدون وقفه نظر می دهیم.
این پدیده زشت در ایران خودمان نیز بسیار شایع است. درباره هر چیزی از ما بپرسند، نمی گوییم که نمی دانیم، بلکه تا می توانیم « پرت و پلا » تولید می کنیم. از یک راننده تاکسی درباره پزشکی، ستاره شناسی، تاریخ، موسیقی و ... بپرسید. درباره همه آنها نظر خواهد داد. در بسیاری از موارد ما از پرت و پلا گویی - مثل چسب - برای برقراری رابطه ی اجتماعی سود می بریم. بروید در قهوه خانه بنشینید تا با این پدیده بهتر آشنا شوید.
با نگاهی به کارکرد سیاسی و اجتماعی حکومت اسلامی در این بیست و اندی سال آیا به جز پرت و پلا سخنی از حقیقت به گوشتان خورده است ؟ در همین ماجرای شورش مردم در خوزستان ما شاهد تولید انبوه پرت و پلا بودیم. موسوی لاری گفت :اصل ماجرای خوزستان توطئه است و جعل نامه ریشه در برون مرزها دارد. دری نجف آبادی گفت : توطئه انگلیسی هاست. روزنامه جمهوری اسلامی تقصیر را گردن سایت های اینترنتی انداخت. بعد گفتند کار الجزیره است. حالا هم یوسف بنی طرف را گرفته اند به عنوان مسئول توطئه. به جز پرت و پلا گویی چه نامی می توان بر این داده ها گذاشت.
پدیده پرت و پلا گویی در بحبوهه ی انتخابات گسترش بیشتری می یابد. برای گرم کردن تنور انتخابات آن چه که به مردم گفته نمی شود حقیقت است. اگر با چشم واقع بین به روند انتخابات در ایران نگاه کنید، انبوه پرت و پلا را - که ذاتی حکومت اسلامی است - مشاهد خواهید کرد. به گفته فرانکفورت افشای پرت و پلا و نشان دادن پوچی آن به دیگران ، در خدمت بهتر نمودن جهانی است که در آن زندگی می کنیم.

جمعه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۸۴

بیدار شویم

حکومت اسلامی در بحران عمیقی به سر می برد. از یک سو دشمنی این حکومت با تمام جهان بیرون از مرزهایش و از سوی دیگر دشمنی با مردم ایران ، راه فروپاشی آن را بی برگشت کرده است. حکومت اسلامی بیش از یک ربع قرن است که دارد با مردم ایران می جنگد. این حکومت هیچگاه روی ثبات را ندیده و نخواهد دید. دنیای امروز دنیای بیداری است. چنین حکومتی که از اعماق قرون وسطی برخاسته، جایی در جهان امروز ندارد. تا کنون با سرکوب و کشتار و شکنجه و بازداشت مردم توانسته بر نارضایتی های آنها سرپوش موقتی بگذارد. بیست و پنج سال است که درآمد نفت لعنتی خرج ابزار سرکوب مردم و پر کردن جیب آقازاده ها می شود. فقر و فلاکت به نهایت خود رسیده . فرزندان خدا ایران را به جهنم واقعی تبدیل کرده اند. تاب و توان مردم به آخر رسیده است. حکومت اسلامی که یک دوره با به جلو ی صحنه آوردن نیروهای خندان و شیرین زبانش می خواست الطاف و مراحمش را به مردم نشان دهد، دوباره چهره ی واقعی اش را رو کرده است. باز هم جنتی را فرستاده جلوی صحنه تا مردم را به اعدام تهدید کند - گویا در این بیست و اندی سال حلوا پخش می کرده اند.
ذات و گوهر این حکومت با هرگونه پیشرفتی در تضاد است. سال هاست که اندیشه مندان و خردمندان دارند می گویند که : گوهر حکومت اسلامی با دمکراسی و پیشرفت ناهم خوان است، اما برخی از به اصطلاح روشنفکران، چسبیده اند به این امامزاده و می خواهند از توی کلاه شعبده بهشت روی زمین را بیرون بیاورند. هم اکنون دو نفر از فعالین سیاسی به نام های اسماعیل محمدی و حجت زمانی زیر چوبه دار قرار گرفته اند. روز از نو ، روزی از نو. درگیری های خوزستان که ریشه در فقر و فلاکت و نارضایتی های مردم دارد- و متاسفانه مورد سوء استفاده ناسیونالیست های دو آتشه قرار می گیرد. هشدار جدی مردم به حکومت اسلامی است. دیروز لرستان و کردستان بود و امروز خوزستان است. حکومت اسلامی هویجش را دوباره برده زیر عمامه و چماقش را در آورده است. چماقی که همواره از همان آغاز بر سر کار آمدن این حکومت بالای سر مردم آویزان بوده است.
کی بیدار می شویم؟ کشور در آستانه فروپاشیست. فقر ریشه مردم را درآورده است . بیداد و ستم و بی حقوقی ملت را از پا انداخته است. اگر کسی فکر می کند با سر کار آمدن یک رئیس جمهور خندان ایران گلستان می شود، یا از روزگار چیزی نیاموخته و یا خودش را به خواب می زند. در هیچ کدام از کشورهای اسلامی در جهان امروز، نه از دمکراسی خبری هست و نه از حقوق شهروندی و نه از حقوق زنان و کودکان. هر چه هست اختلاف شدید طبقاتی و فقر و استبداد و سرکوب بر روی انبوهی از ثروت های باد آورده. ایران استثناء نیست. خودمان را به خواب نزنیم.

یکشنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۸۴

انتخابات

خورشید خانم گفته که در انتخابات می خواهد به معین رای بدهد. شادی شاعرانه نیز ابراهیم یزدی را کاندید کرده . شبح پاسخ مستدل و خوبی به خورشید خانم داده ، هدفم تکرارحرف های او نیست . من خودم هیچ گاه در هیچ کدام از بازیهای انتخاباتی حکومت اسلامی شرکت نجسته ام و همواره هم گفته ام که در زیر سایه ی استبداد دینی هیچ گونه گزینشی که ذره ای با منافع ملی و مردمی ما هم خوانی داشته باشد، امکان پذیر نیست. شرکت در انتخابات حکومت اسلامی تنها و تنها تنور استبداد را داغ تر و عمر آن را بیشتر می کند. هم عرفان و هم خورشید عزیز آزادند که در انتخابات شرکت کنند و یا نکنند. برای من چند پرسش اساسی مطرح است که امیدوارم این دوستان بتوانند به آن پاسخ دهند و یا دست کم به آنها بیاندیشند.
آیا حکومت اسلامی را حکومتی دمکراتیک می دانید؟
آیا تا کنون در طول عمر این حکومت انتخاباتی دمکراتیک در ایران رخ داده است؟
آیا انتخاباتی که کاندیداهایش از سد ارتجاعی ترین نهاد موجود در جهان - شورای نگهبان - عبور کنند، هیچ هم خوانی با گزینش دمکراتیک دارد؟
آیا باز می خواهید مابین بد و بدتر ، بد را برگزینید؟
در کجای جهان انسان دوستان و روشنفکران آزادی خواه دست به چنین گزینشی می زنند؟
آیا شرکت در انتخابات مابین بد و بدتر یاری رساندن به ادامه استبداد اسلامی نیست ؟
آیا شما کارنامه ی عمل کردهای معین و یزدی را در دست دارید؟ اگر دارید ، چرا برای ما شرح نمی دهید؟
ایبسن بزرگ راست می گفت : اکثریت زور دارد اما حق ندارد. اگر چه در ایران ما اکثریت خاموش هماره نه زور داشته و نه حق.

پنجشنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۸۴

آزادی؟

شهردار تهران گفته است که آزادی شهروندان در هیچ کجای دنیا به اندازه شهروند حکومت اسلامی نیست. این شهردار ابله حقیقت را می گوید. آزادی مردن. آزادی سینه زنی و روضه خوانی.آزادی ترس و هراس روزانه. آزادی بیکار شدن. آزادی سنگسار شدن. آزادی مردن در هنگام تماشای فوتبال. آزادی توسری خوردن برای روسری. آزادی دستگیر شدن برای وب لاگ نویسی. آزادی تحقیر و توهین اسلامی. آزادی بی آیندگی. آزادی رای دادن به منتصب شدگان شورای نگهبان. آزادی فقر و فلاکت. آزادی همواره مجرم بودن. آزادی اوین و گوهردشت. آزادی پوشش اسلامی. آزادی جوان مرگ شدن. آزادی سانسور و خودسانسوری... این لیست آزادی ها را تا بی نهایت می توان ادامه داد. به راستی این شهردار ما حرف هایش طلاست. عین کلمات قصار امامان و پیغمبران ، باید در کتاب های دینی آورده شوند. این شهردار خودش خرست یا جماعت را خر گیر آورده است؟

جمعه، فروردین ۱۹، ۱۳۸۴

آه

چند روزی بود که دچار یک نوع روان خستگی شده بودم.در درون من خاموش ، هراسی بی دلیل و بی معنا ( که لابد بسیاری از شما هم به آن دچار شده اید) در فغان و در غوغا بود. دست و دلم به هیچ کاری نمی رفت. تنها کارم شده بود کار اجباری روزانه برای یه لقمه نون و پرت کردن حواسم با فیلم های شندر غاز ایرانی و خارجی. احساس غریبی بود. گاهی وقت ها دچار این روان پریشی می شوم. دویدن و دویدن در طبیعت بهاری کمک زیادی به من کرد. از دیروز کمی بهتر شده ام. گشت و گذاری زدم و چند تا مقاله خوب خواندم که لینک شان را می آورم.
نخستین مقاله مصاحبه ای است با یرواند ابراهامیان. او آدم آکادمیکی است و حرف از روی معده نمی زند. پژوهش گر اندیشه ورزیست که می توان به او اعتماد نمود.
گزارشگران بدون مرز هم درباره وضعیت آزادی بیان نوشته اند که خواندنی است.
من نوشته بودم که این نیروهای انتظامی با چوب و چماق توی سر مردم زده اند ، یه عده آمدند گفتند چرا شایعه پراکنی می کنی . جماعت خودشان خودشان را زیر دست و پا له کرده اند. پدر یکی از کشته شدگان گفت که پسرش تنها از ناحیه سر ضربه خورده است و جای پا روی بدن او نیست. پسر ایشان هم مثل زیبا کاظمی سرش به جسم سر سختی اصابت کرده است. البته نیروی انتظامی باز هم خودشان گفته اند که آنها همان جسم سرسختند و اصابت با آنها مایه ی مرگ است.