پنجشنبه، تیر ۲۳، ۱۳۸۴

آرامش



دکتر می گوید باید بروی زیر تیغ جراحی. نشستن پشت رایانه و وب لاگ نویسی این مرض ها راهم با خودش می آورد.تا این دیسک های لعنتی سامانی پیدا کنند، دست ما کوتاه و خرما بر نخیل است. دو سه هفته ای درگیر دیسک ها هستم و نمی توانم بنویسم و خواندن پست های دوستان هم امکان پذیر نیست. اگر عمری ماند پس از سه یا چهار هفته باز هم نوشتن را از سر خواهم گرفت. امیدوارم که نزنند و کژ و مژم کنند. خواننده گان عزیز و دوستان را چند هفته ای نمی بینم. برای همگی تان شادکامی و بهروزی و تندرستی آرزو دارم.
یارباقی. دیدارباقی.
پس نویس
تا یادم نرفته بگویم که این علیرضا تمدن همراه با تنی چند از دوستان یک مسابقه متن نویسی گذاشته اند درباره موافق یا مخالف بودن با حکم اعدام. البته بهتر بود می گذاشتند مخالفت با اعدام. چون خامنه ای و دارو دسته اش هم شرکت می کنند و درباره موافقت با اعدام موعظه می فرمایند. بگذریم موضوع روز است و بر تمامی امت اسلامی و غیر اسلامی واجب کفایی است که شرکت کنند. البته هیئت داوریش از تنها چیزی که سر رشته ندارد مسئله اعدام است و فلسفه بافی های حول و حوش آن . به تمدن پیشنهاد می دهم که برای داوری درباره متن های ارسالی از نمایندگان سازمان های حقوق بشری و از جمله دکتر لاهیجی به عنوان داور سود ببرند. ما گفتیم خود دانید.

شنبه، تیر ۱۸، ۱۳۸۴

تیرباران آزادی



18 تیر روز تیر است. روز پرتاب تیرهای زهرآگین استبداد بر روی چهره ی آزادی خواه جنبش دانش جویی است. روز تیرباران نوجویی و نوپویی است. روز پرتاب تن های آش و لاش شده ی دانش جویان از بلندای ساختمان دانشگاه و به نام خدا و حسین و زهراست. روز هلهله و شادی سعید عسگرها و احمدی نژادها و ده نمکی ها و حسین شریعتمداری هاست. روز کرگدن های پوزه پهن و وحشیست که به خاطر بادمجان چیدن به دور بشقاب ولایت فقیه از هیچ درنده خویی فروگذاری نکردند. روز 18 تیر روزترس و دلهره ی بارگاه معظم ولایت هم هست. روز پیراهن خونین آزادی و دمکراسی بر دستان درهم شکسته اما استوار باطبی است. روز نگاه های در بغض شکسته مادران و پدرانی که با چشمان خود شاهد سرکوب هولناک فرزندان خود بودند، اما توان هیچ پادرمیانی را نداشتند.
روز هیجده تیر روز به آتش کشاندن کتاب و دانش و فرهنگ است. روز عزت ابراهیم نژاد روستازاده ساده و پاک دل لرستانی است که خون خود را پرچم آزادی و سربلندی دانشجویان ایران کرد. روز 18 تیر روزیست که حکومت اسلامی با تمام اجزا و احشامش نشان داد که هیچ گونه آشتی با دمکراسی و قرتی بازی های مثل اصلاحات و پیشرفت ندارد. روز لبخندهای دروغین و بی مهر و محبت رئیس جمهوریست که بر دستان همین دانشجویان به تخت قدرت رسید ، اما دریغ از هیچچ گونه پشتیبانی از این سرکوب شدگان. هنوز خون دانش جویان بر دیوارهای دانشگاه تهران و اوین بر دیوارها نمایان است.
سردسته کرگدن ها نه تنها هیچچ گاه به مجازات نرسید که به پست های مهم تری گمارده شده. مزد کرگدن های پادو بارگاه ولایت همواره پست های بالاتر و چرب و چیلی بوده است. یکی اشان که به ریاست جمهوری هم رسیده است. در این سرای وحشت زده ما تا بوده همین بوده است.
روز 18 تیر اما به ما آموخته است که آزادی و دمکراسی آسان به دست نمی آید. به ما یاد داد که با همبستگی چگونه می شود مقام معظم را هم به گه خوری واداشت. بی شک جنبش دانشجویی بار دیگر با قدرت بیشتر سر بر خواهد آورد و طلایه دار صف مردم ایران به سوی آبادی و آزادی خواهد شد.
یاد تمامی جانباختگان و زندانیان و سرکوب شدگان 18 تیر گرامی باد.

پنجشنبه، تیر ۱۶، ۱۳۸۴

ترور

باز هم جنایت کارهای اسلامی و هم صدایان بوش و بلر جنایت آفریدند. آنها باز هم مثل موش های ترسو و بزدل دست به ترور مردم بی گناهی که برای کار روزانه اشان در رفت و آمد بودند ، زدند. باز هم عده ای بنام سیا ساخته القاعده این عمل ننگ آور را پذیرفتند. بوش که شدیدا زیر فشار افکار عمومی آمریکاست این انفجارها را دست مایه ای برای اثبات مبارزه اش با تروریست ها و بهانه ادامه جنگ عراق و افغانستان دانست. به راستی این جنایات تنها از بنیادگرایان دینی بر می آید. خواه مسلمان یا مسیحی یا یهودی. بنیادگرایان دینی از دست زدن به هیچ عملی برای پیش برداهدافشان ابایی ندارند. نمونه هایش را در ایران زیاد دیده ایم. البته این انفجارها می تواند مقدمه حمله به ایران هم باشد. برخی می گویند که حسین درخشان برای خاطر حکومت اسلامی دست به انتحار زده است. گناهش گردن خودش.

یکشنبه، تیر ۱۲، ۱۳۸۴

جهان برادر بزرگ

بسیاری از مردمان جهان پس از گذر سال 1984 به 1985 نفس راحتی کشیدند. اگر چه خوش باوری بود، اما آنها خوشحال بودند که روایت جورج اورل جامه ی عمل به خود نپوشانده است. در آن سالها ما تازه داشتیم وارد جامعه ی توتالیتر و پاسداری می شدیم.
داستان اورل به دست فراموشی سپرده شد. دیگر کسی از « برادر بزرگ » - که همه چیز را می بیند و می شنود و کسانی را که مثل او نمی اندیشند مجازات می کند – سخنی به میان نیاورد. اما ، آن فراموشی برای به خواب رفته گان گران تمام شده است.
در رمان 1984 اسمیت و تمام کسانی که در زیر سلطه ی برادر بزرگ زندگی می کنند باید در خانه هایشان تلویزیونی نصب کنند که تبلیغات بی مصرف سیستم را دریافت کنند و هم زمان برادر بزرگ و حکومت اش کنترل کامل بر روی آنها داشته باشند.
در سال 2005 ما کامپیوترها را داریم که به اینترنت وصل می شوند. تا چند سال دیگر اکثر کشورهای جهان مجهز به اینترنت با سرعت زیاد خواهند شد و در نتیجه شتاب رد و بدل کردن اطلاعات به اوج خود می رسد. ما دیگر به این موضوع که چه اطلاعاتی از راه اینترنت به بیرون از محدوده ی شخصی خودمان می فرستیم ، فکر نمی کنیم. فرستادن پست الکترونیکی، خرید و فروش ، پرداخت حساب های بانکی، گفتگو، استفاده از دوربین های دیجیتالی و نوشتن وب لاگ به بخشی از زنده گی روزمره ما تبدیل شده است. تمام این جنبنده گی های ما در دنیای اینترنت به نوعی در این شبکه ثبت می شوند.
دهشتناک ترین سلاح برادر بزرگ علیه شهروندان تحت ستم، « پلیس اندیشه » است که کوچک ترین جنبش شهروندان را در هنگام سخن رانی برادر بزرگ زیر نظر می گیرد و مخالفان را شناسایی می کند. کاری که حکومت اسلامی با کودکان بی گناه می کرد. سالها دانش آموزان را مغزشویی می کردند و از آنها می خواستند تا هرگونه مخالفتی با حکومت اسلامی را – به ویژه در میان اعضای خانواده – به مدرسه گزارش دهند. یا شناسنامه های ملت را زیرو رو می کردند تا اگر در انتخابات شرکت نجسته اند، از کوپن و دانشگاه محروم اشان کنند.
به پیش بینی فن آوران کمتر از بیست سال دیگر رایانه ها ما را به زیر کنترل خود در می آورند. به گونه ای که با وصل کردن دستگاه ویژه به کله آدمی زاد قادر به خواندن افکار و اندیشه های او خواهند شد. روندی که کار « پلیس اندیشه » را آسان می نماید.
وینستون اسمیت شخص اول رمان اورل هراس زیادی از دوربین های مخفی برادر بزرگ دارد. رژیم تمامیت خواه برادر بزرگ و دستگاه پلیسی اش از این دوربین ها برای کنترل شهروندان بهره می گیرند. امروز در تمام کشورهای جهان از این گونه دوربین ها برای نگهبانی از شهرها استفاده می شود. نمی دانم بازجویی از همسر سعید امامی را دیده اید یا نه ؟ حکومت اسلامی از این تکنولوژی بهره فراوان می برد. پیشرفته ترین این دوربین ها قادرند که چهره ما را از چند صد متری شناسایی کنند. اگر موفق شویم از دست این دوربین ها فرار کنیم، فنون بسیاری برای پیدا کردن ما موجود است. پیش پا افتاده ترین آنها تلفن همراه ماست. اوجلان – رهبر پ.پ.کا. را ماموران امنیتی به توسط تلفن همراهش به دام انداختند.
برای پاییدن امکانات زیاد است. کارت های اعتباری، تلفن ها، پست الکترونیکی، آدرس های اینترنتی و... به این ها شرکت های تلفن و خدمات اینترنتی – به ویژه در ایران – را اضافه کنید. کنترل «هات میل» توسط پنتاگون یک نمونه ساده گردآوری اطلاعات است. البته تمامی این ردیابی ها هدف امنیتی ندارند. بسیاری از آنها برای شناسایی علایق و خواسته های روزمره ماست. شناسایی این خواسته ها توسط شرکت های بزرگ تبلیغاتی – مثل گوگل، یاهو، آمازون و .. – جهت فرستادن تبلیغات مناسب با خواسته های مشتریان بالقوه است.
برادر بزرگ تلاش می کند تا مقاومت اسمیت را در هم شکند و او را به جایی می رساند که به برادر بزرگ عشق بورزد. مقاومت های ما هم در برابر کنترل روز به روز کاهش می یابد. پژوهش گران و منقدین جامعه ی تمامیت خواه به ما هشدار می دهند و از عواقب ترسناک جامعه ی کنترل شده ما را می هراسانند. اما مگر کسی گوشش بدهکار این حرفهاست. اگر چند روز به اینترنت دسترسی نداشته باشیم و یا پست های الکترونیکی خود را نخوانده باشیم، عین آدم های خمار دست و پایمان به لرزه در می آید. ما در برابر تکنولوژی فلج شده ایم و اعتراضی به سیستم کنترل و نگهبانی نمی کنیم. از همه بدتر هراسی از گذاشتن اطلاعات شخصی خود بر روی شبکه نداریم. دیریست که به برادر بزرگ ها تسلیم شده ایم.
اینترنت آمده بود تا دمکراسی باز و بی سانسوری را گسترش دهد، اما سرمایه داری که قدرت و توان عظیمی در استفاده از آن دارد، می کوشد تا آن را علیه تمام اندیشه های انسانی به کار گیرد. در یک کلام اطلاعات کاربران را گرد می آورد و سپس آن را علیه خودشان به کار می برد.
شاید اورل حق داشت ما را از چنین جامعه ای بترساند