سه‌شنبه، تیر ۰۲، ۱۳۸۸

نامه ای به خامنه ای

به دعوت بلوچ برای تظاهرات وب لاگی

 

خامنه ای جان امیدوارم که حالت خوب باشد و از دیدن خون جوانان کیفت کوک. یک روز در جایی زرزر زیادی کرده و فرموده بودی که کتاب های گورکی و ارنست همینگوی را خوانده ای. یادت مانده آن مادر گورکی را. یادش لرزه بر اندامت نمی اندازد؟ من آرزو دارم که دویست سال دیگر عمر کنی و بمانی و ببینی که مردم ایران نه تنها تره برای اسلام و مسلمین خٌرد نمی کنند، بلکه بلایی بر سرت می آورند که آرزوِی هزار جهنم بکنی. سید علی من تازه آموخته ام که نفرت و کینه سر چشمه فساد است. ادب از که آموختی از بی ادبان. من قلب سیاه شما را که برای ثروت، غارت و قدرت می تواند بی هیچ احساسی به چشمان باز و غرقه در خون ندا بنگرد و احساس لذت کند، دیده ام. از همین رو از تنها چیزی که نفرت دارم نفرت است. من آرزوی مرگ برای شما ندارم ، اما شما باید پاسخ کردارهای ننگین زنده گی انگل وارت را پس دهی. آرزو دارم که مجبور شوی هر روز در برابر مادر و پدر ندا حاضر شوی و به آنها بگویی که چرا دستور قتل فرزندشان را دادی. البته تو قاتل صدها ندا هستی و هر روز سال هم کفاف پاسخ گویی را نمی دهد. چه خوب می شد اگر ثروت تو و فرزندان ناخلفت را که از غارت و دزدی ثروت های ملی انباشته شده، می گرفتند و شما را وادار می کردند که هر روز به منبر بروید و برای مردم از جنایات و کثافت کاری های خودتان و فریب آنها با خرافه و مذهب روضه بخوانید. من آرزو دارم بمانید و ببینید که مردم مثل صدام از سوراخ بیرونتان می آورند و فرزندانتان سرنوشت بهتری از فرزندان صدام نخواهند داشت. اگر صد سال هم بگذرد این اتفاق خواهد افتاد. آرزو دارم بمانید تا شما را مجبور کنیم یک روز مثل کارگر، معلم، دهقان، راننده و ..کار کنید و فشار زندگی را با دست کارندیده ات لمس کنی. می دانم که احساس شرم نداری. شرم یک احساس انسانی است. تصویر ندا وجدان بشریت را لرزاند. برو سری به اینترنت بزن تا دستت بیاید. اما این تصویر هیچ احساسی را در تو و جنایتکاران گوش به فرمانت بیدار نکرد. روزی که خمینی در برابر پیشواز پنج میلیون ایرانی گفت که از آمدن به ایران هیچ احساسی ندارد، باید می فهمیدیم که با چه جانور خطرناکی روبروئیم. نفرین مادر ندا و تمام مادران جهان بر تو باد! بادا!

یکشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۸

ندا: نماد شیرزنان ایران

سی سال است که حکومت اسلامی دارد مردم ما را تحقیر می کند. سی سال است که دارد بر زنان ایران ستم روا می دارد:  یا روسری یا تو سری! یا حجاب که نشان قدرت حکومت بیضه هاست را بپذیر یا توسری بخور. دیروز ندا به تمام زنان جهان نشان داد که شیرزنان ایران چه نفرتی از حکومت اسلامی دارند. ندا با چشمان باز به خاک افتاد. چشمانی که با زبان بی زبانی به تمام آزادی خواهان جهان گفت : من می میرم اما تحقیر را نمی پذیرم. ندا، ندای تمام شیرزنان ما بود. شیرزنانی که در این روزها خیابان های تهران را جهنم بسیج و سپاه کرده اند. شیرزنانی که با دست خالی در برابر سپاه تا دندان مسلح ستم ایستاده اند و هم چون سروهای آزاده گی ایستاده بر خاک میافتند. ندا نام خود را در تاریخ خون رنگ ما جاودان ساخت. ندا تف بر چهره تمام کسانی انداخت که مردم ما را به هیچ حساب نمی کردند. ندا کاری کرد که هر ایرانی در هر کجای این جهان با افتخار سرش را بلند کند و بگوید که ایرانیست. ندا دیروز وجدان جهان را لرزاند. با احترام عمیق بر خاک او تعظیم کنیم.

سید علی لرزان این زندانه یا ایران؟

امروز به همت شیرزنان و دلیران به خاک و خون افتاده از روی سید علی رد شدیم. قداست این جنایتکار بزرگ را شکستیم. آموزه ای به ابلهانی که هنوز به او رهبر و یا آقا می گویند، دادیم تا قدرت مردم را دست کم نگیرند. سید علی پینوشه که در هیجدهم تیر به دریوزه گی افتاد بود، این بار می خواست نترسد. می خواست مثل شاه لاف بزند و خالی بندی کند. آیت الله شلغم، با هلیکوپتر موادی بر روی مردم می ریخت که همکارش هیتلر هم نریخته بود. سید علی آخرین ابزار مدرن سرکوب را به راه انداخت تا مردم را به اطاعت از دیکتاتوری خودش وادارد. امروز مردم از روی او رد شدند. ایران و مردمش هیچگاه به شرایط سی سال فلاکت پیش از انتخابات بر نمی گردند. محال ممکن است این مردم، پشیزی ارزش برای دستگاه عریض و طویل استبداد دینی، قائل شوند. خط قرمز خامنه ای شکسته شد. این بزرگترین دستاورد مردم در این سی سال است. من همواره گفته بودم که مردم ایران خود را از چنگ این تبهکاران مافیایی نجات خواهند داد. بسیاری به من خندیدند و می گفتند که این استبداد ریشه در تاریخ ما دارد و به این زودی ها از جایش تکان نمی خورد. دیدید که ملت چگونه آن را از ریشه لرزاند. حتی اگر جنبش بزرگ ما را سرکوب کنند، اما نمی توانند تاریخ را به پیش از دریده شدن این پرده لعنتی و مقدس ولایت فقیه برگردانند. سید علی پینوشه سرکوب می کند تا ترس مرگ را که به جانش افتاده از خود به دور کند. این پایان خط است سیدعلی!

جمعه، خرداد ۲۹، ۱۳۸۸

باید از روی خامنه ای رد شویم


خامنه ای حرف هایش را زد. تمام نیرویش را از سراسر ایران بسیج کرد تا بگوید که مردم میلیونی خار و خاشاکی بیش نیستند. خامنه ای گفت خون می ریزد و مسئولیت آن به عهده ما خواهد بود. خامنه ای حرف آخرش را زد. باند مافیایی و غارت گر خامنه ای، مصباح یزدی، لاریجانی و احمدی نژاد می خواهند در برابر اراده مردم بایستند. آن ها تاکتیک هایی را به کار می برند که شاه به کار می برد. آن ها اعتراض ما را به غرب نسبت می دهند. این در حالی است که هیچ کدام از رهبران غربی به طور مستقیم به تقلب و کثافت کاری های آن ها اعتراض نکرده است. برای پیروزی، برای به سرانجام رساندن خون هایی که برای آزادی و دمکراسی توسط این باند مافیایی به زمین ریخته باید از روی آن ها گذشت. در انقلاب بهمن نوک تیز شعار ها متوجه شاه بود. شاه نماد دیکتاتوری بود. امروز خامنه ای نماد دیکتاتوریست و ملیجک هایش تنها به فرمان او می رقصند. شعارهایمان را باید متوجه خامنه ای کنیم. قداست پوچ و بی معنایی را که مافیا به او داده درهم بشکنیم و راهمان را به سوی آینده هموار کنیم. خامنه ای گفت که انتخابات را فراموش کنید و خفه شوید. اما ما آرام نخواهیم نشست. از فردا قدرت مافیایی به رهبری ولایت فقیه را به چالش فراخوانیم و با شعارهای طنزآمیز به سخره اش بگیریم. این مافیا خس و خاشاکی بیش نیستند. دل آن ها به پاسدارها و بسیجی ها و مزدوران لبنانی حزب الله خوش است، بی خبر از آن که شاه با تمام قدرتش، در برابر مردم آزاده پوشالی بیش نبود. خامنه ای به مردم توپید تا ترس بی انتهای خود را پنهان کند. با صدای بلند بگوییم : سید علی پینوشه ایران شیلی نمیشه!


دوشنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۸۸

ما همه با هم هستیم

گرگ ها و دزد ها در پوست روباه رفته اند و مهربان شده اند. خامنه ای برای کلاه گذاشتن بر سر مردم و فرستادن آن ها به خانه، قول داده که انتخابات را بررسی کند. شورای نگهبان که به احمدی نژاد تبریک گفت به غلط کردن افتاده و بی.بی.سی فارسی تلاش می کند تا مبارزات مردم را به یک اعتراض خشک و خالی تقلیل دهد. پالیزدار را برای راضی کردن رفسنجانی به ده سال حبس محکوم کردند (یاد به زندان انداختن هویدا افتادم) و با هزار ترفند دارند آب بر روی آتش خشم مردم می ریزند. هم زمان تمام نیروی تخریبی خود را به کار انداخته اند تا مردم را به خانه هایشان برگردانند. مردم تا کنون با مسالمت دست به اعتراض زده اند و برخلاف بیت روباه پیر و ملیجک او احمدی نژاد این پلیس و باندهای سیاه بوده اند که با وحشی گری و خشونت با مردم برخورد کرده اند. ابلهی نژاد که دیروز با ده هزار تن( به گزارش خبرگزاری های بی طرف جهان) از باندهای سیاهش، معترضین را خس و خاشاک خواند، امروز سیلی محکمی از صدها هزار تن از مردم ایران دریافت کرد. مردم با اراده محکم خود موسوی و خاتمی را هم وادار کردند که به میان آنها بیایند و ایستاده گی خودشان را اعلام کنند. در انقلاب بهمن مردم نخست با مسالمت به میدان آمدند و تا روزهای آخر گلوله می خوردند و گل به سربازان می دادند، اما پافشاری نیروی سرکوب مردم را به سوی جنگ مسلحانه کشاند. پی گیری مردم برای رسیدن به آزادی و مبارزه آنها با ستم گری پایان یافتنی نیست و اگر رهبران کنونی بخواهند دست به سازش بزنند مردم از روی آنها رد خواهند شد. در همین چند روز شعار اصلی مردم این بوده که موسوی، خاتمی کجایید و یا موسوی رای ما رو پس بگیر. فریب نخوریم و گرگ ها و دزدها را که در پوست روباه رفته اند بشناسیم. امروز تنها و تنها چیزی که ما را استوار و پرتوان می کند، همبستگی ماست. اختلافات را کنار بگذاریم و بحث های تحریم و غیر تحریم را به گذشته بسپاریم. ما همه عشق به آزادی داریم. امروز مردم ایران با همایش آرام و بزرگ خود نشان دادند که تا چه اندازه کشور ما آماده در آغوش گرفتن آزادی و دمکراسی واقعی است.

یکشنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۸

به جوانان میهن زخمی ام

از همان روزی که خمینی برای تحکیم قدرت سپاه و روحانیون دست به رفراندوم زد و گفت : جمهوری اسلامی آری یا نه! من در هیچ انتخاباتی که توسط حکومت اسلامی برگزار شد، شرکت نکردم. بازرگان را به سخره می گرفتیم ، چرا که گفته بود: « ما باران خواستیم ، سیل آمد». نمی فهمیدیم که او تجربه دارد و می داند سیل چیست. تا سیل آمد و ما را با خود برد. از همان روزی که وحشیانه به همایش های نیروهای سیاسی حمله شد از حکومت اسلامی نفرت پیدا کردم. روزهای دهشتناک سال های شصت را که به درازی یک قرن بود از سر گذراندم. من با چشمان خودم دیدم که چگونه بهترین فرزندان این خاک را -که در آن روزها مثل شما جوان بودند و با عشق آزادی به خیابان ها می آمدند- در روز روشن به گلوله می بستند و یا با دشنه و تیغ تکه پاره می کردند. من به زندان رفتم و شکنجه شدم و تحقیر شدم و زندگی ام زیر و رو شد. جوان بودم چون شما و عشق داشتم به آزادی. از روزی که بهترین و دوست داشتنی ترین عزیزانم را به جوخه های اعدام سپردند ، نفرتم از مجموعه این نکبت دینی بیشتر و بیشتر شد. وقتی فکر می کنم به روزهایی که در شهر و دیار خودمان نمی توانستیم از خانه بیرون برویم چون مورد هجوم وحشیانه گله های حزب الهی قرار می گرفتیم، غم دنیا روی دلم می نشیند. من تنها نیستم، هزاران انسان در کنار شما زندگی می کنند که عزیزانشان را همین حکومت چهل میلیون رای کشته است. داغ و درد و غصه کم نیست. نمی خواهم کسی را سرزنش کنم . هر انسانی مسئول وجدان خودش است. به نخستین کسی که باید پاسخ دهیم وجدان خودمان است. می دانم که اگر بسیاری از جوانان ما سرگذشت غم بار نسل پیش از خود را می شناختند، هرگز به پای این صندوق های لعنتی نمی رفتند. می دانم که بسیاری از این دلیران و شیرانی که با گرگ های آدم خوار بسیجی در خیابان ها می جنگند، برای دگرگونی و به امید تحول به پای صندوق های شعبده رفتند، وگرنه امروز به خیابان ها نمی آمدند و اعتراض نمی کردند.آیا ولایت فقیه و رئیس جمهور ابله نمی فهمند که مردم از خواست های خود پس نمی نشینند؟ روزی خواهد آمد که رهبر اعلام کند که صدای انقلابتان را شنیدم. آن روز دیر خواهد بود.

 

مبارزه مثل خود زندگی اوج و فرود دارد، شکست دارد، اما تجربه های گرانبها نیز دارد. اگر نسل ما نتوانست رهبرانی شایسته برای هدایت مبارزه اش بپروراند، اما از میان شما رهبرانی سر بر خواهد آورد که می داند چگونه باید به ستم گری حکومت پایان داد. شما بی شک از تجربه های ما آموخته اید و نسبت به ما دانش بیشتری از محیط و جهان اطراف خود دارید. در همین انتخابات نمایشی و کودتای سازماندهی شده سپاه و ولایت فقیه، درس های بسیار می شود آموخت. خوشحالم که نسل جوان اعتماد خودش را به کلیت این نظام ستم گر از دست داده و فساد و کثافتی را که سرتا پای آن را آلوده شناخته است. هیچ کتاب و نوشته ای نمی توانست این رژیم را مثل این چند هفته افشاء کند. خودشان گفتند که ثروت های ملی را غارت کرده اند. دعوا بر سر این بود که چه کسی بیشتر برده و چه کسی در آینده باید بیشتر ببرد. نباید دلسرد و نومیدشد. از فردا باید با روش های گوناگون به مبارزه با رژیم کودتایی پرداخت. اگر مادران و پدران شما توانستند رژیم های کودتایی را به زباله دان تاریخ بیفکنند، شما بیشتر می توانید. شما در جهانی زندگی می کنید که ارتباط با آگاهی در آن را نمی توان قطع کرد. تاریخ بشر به شما می گوید : شما پیروزید!

چهل میلیون رای دارم.بگم؟ میگم ها!

 

مسابقه فوتبال بود. من یه طرف و تیم سه نفره مقابل من. همه اون ها رو دریبل زدم. داور هم که آقای خامنه ای باشد اصلا دخالتی نداشت و کاملا بی طرف بود. از صد گل خورده شده نود و نه گل مال من بود یکی مال اونا، تازه اون یه گل اون ها هم آفساید بود. یعنی موسوی پرید هوا گفت من گل زدم ، من گل زدم، اما غافل که گلش آفساید بود. هیچ وقت در تاریخ نظام ما این همه تماشاچی در بازی شرکت نکرده بودند. از چهل و شش میلیون تماشاچی واجد شرایط شش میلیونش بلیط نداشتند. یعنی مسابقه رو تحریم کرده بودند. حالا که تیم حریف به من باخته اونا هم مدعی شدن که داور پول گرفته. زکی. چهل میلیون رای داده. تماشاچیان بی ادب تیم حریف، یعنی چند تا جوان ریختن توی خیابون و از روی خط قرمز حکومت ( ببخشید چراغ قرمز ) رد می شوند. ما هم اونا رو می گیریم و با نصیحت یادشون میدیم که هیچ وقت از خط قرمز( ببخشید چراغ قرمز) رد نشن.حالا شما چرا ناراحتی؟ تو انگلیس و آلمان هم هر کی شلوغ کنه مگه اعدامش نمی کنن؟ ایران آزادترین کشور دنیاست. آزادی مطلق. این قدر آزاده که مردم دارن میارن بالا. برای همین میرن توی خیابون و از پلیس خواهش می کنن که بیاد اون ها رو کتک بزنه تا فیلم اون رو روی یوتیوب و فیس بوک بذارن و شما رو گول بزنن. شما مردم ایران رو نشناختین. چهل میلیون شرکت کننده داشتیم. خب همه مردم اروپا و آمریکا به ایران حسودی می کنن. تا چندماه دیگه ایران نه تنها در جهان اول می شود که تازه قصد داریم کره ماه و مریخ هم فتح کنیم و در آن جا انرژی هسته ای غنی کنیم. خب من میگم ما منتخب چهل میلیونیم. همه باید با هم دوست باشیم. اصلا ملت همه با هم دوستند. گول نخورید. ما بازی می کنیم شما فکر می کنید کودتا شده. هه هه . خب تا دلتون میخاد فکر کنید. چهل میلیون به من رای دادن. من همه رو دوست دارم. من آزارم به مورچه نمی رسه اون وقت شایعه می کنید که ما آدم می کشیم. من از اعدام دیگران گریه ام میگیره ولی آقای شاهرودی آدمکشه برین با او حرف بزنین. اصلا حقوق دانان حوزه علمیه بیان با حقوق دان های شما  بنشینن و حکم اعدام رو لغو کنن. تازه شما مگه اعدام نمی کنین؟ پس چرا نمی گین اعدام خوبه؟ هه هه. خب چهل میلیون رای دادن. همه به من رای دادن. من از پله و مارادونا هم بهتر بودم. خب حالا هی جر بزنید. این که یه روزی با حضرت امام فوتبال بازی می کردید و مدال می گرفتید، معنیش این نیست که امروزم بازیتون خوبه. شما کاشتید خودتان خوردید . حالا ما می کاریم و خودمون هم می خوریم. چهل میلیون رای دارم. میزان حال افراد است. مگه امام خودش این رو نگفت. خب. هه هه . بگم. رو کنم. میگم ها.

 

احمدی نژاد نماد بی چون و چرای دروغ، تزویر ، زهد و ریای اسلامی است. او در کنفرانس مطبوعاتی بعد از کودتا باز هم دست ولایت فقیه و حکومت را برای همه رو کرد.

شنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۸۸

هر که نامخت از گذشت روزگار

هم آن طور که به عرضتان رسانده بودیم و گوش نکردید شعبده بازی حکومت اسلامی تمام شد و سبز هم تو زرد از آب درآمد. ترازدی کمدی شد. موسوی هم اعتراف کرد که شعبده بازی بوده. کروبی هم بهت زده مانده. خانم رهنورد هم گفت که مردم هرگز این تقلب را فراموش نخواهند کرد، بی خبر از آن که مردم پیش از انتخابات فراموش کرده بودند و گرنه خودشان را مضحکه این معرکه نمی کردند. بارها گفته و خستگی ناپذیر خواهم گفت: حکومت اسلامی توسط یک مشت دزد و سرگردنه گیر به رهبری ولایت فقیه و چند میلیون روحانی مفت خور اداره می شود. این حکومت در زمینه مقابله با خواست های مردم به آن چنان سیستم اطلاعاتی و نظامی و سرکوبی مجهز شده که با جعبه های شعبده بازی نمی توان آن را کنار زد. باشد که مردم ما دست کم  از این شکست صدباره خودشان اندکی بیاموزند. روزی نه چندان دور مردم پاسخ ولایت و ملیجک هایش را خواهند داد. این صد در صد است.

چرند گویی

بی.بی.سی. فارسی این همه آدم پرت وپلا گو و عجیب و غریب را از کدام کلاه شعبده بیرون آورده؟

جمعه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۸

نود و نه در صد

بازار رای دادن گرم گرم است. موسوی نق نق می کند که تقلب هایی صورت گرفته. بی. بی. سی دارد سینه به تنور می چسباند و انگار دمکراتیک ترین انتخابات تاریخ دارد صورت می گیرد. نود و نه در صد رای می دهند و یک در صد هم مثل من دارند با دقت روند انتخابات را دنبال می کنند. دلم برای این همه انرژی و شور و شوقی که جوانان ایران در این دو هفته از خود نشان دادند، می سوزد. یاد روزهای انقلاب می افتم. رژیم باورش نمی شد که سیرک انتخاباتی این چنین به رسوایی خودش بیانجامد. سپاه از ساعت پنج بعدازظهر امروز « رزمایش اقتدار » را آغاز کرده تا نشان دهد که قدرت حکومت اسلامی در دست کیست. فردا نام رئیس جمهور را اعلام می کنند و مردم باید به خانه هایشان برگردند و دزدها و راهزنان را تا چهار سال دیگر تحمل کنند. سود این انتخابات برای مردم این بود که در این دو هفته به قدرت خودشان پی بردند و خواسته هایشان را مطرح کردند. از سوی دیگر این دو هفته تا توانستند به رقص و پای کوبی پرداختند و به دزدها و جلادان ماسک زده بد و بیراه گفتند.

پنجشنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۸

سبز

تو بازار انتخابات اونی که سود آخر رو می بره وارد کننده محترم پارچه سبز رنگه. خانه ملت رو توی شلوغی و سرو صدا باید غارت کرد. پس از انتخابات که سرو صدا ها خوابید و گشت های سپاه وبسیج دوباره به خیابان ها آمدند این پارچه های سبز و سفید و قرمز برای فاطی هم تنبان نمی شود. ما گفتیم.

چهارشنبه، خرداد ۲۰، ۱۳۸۸

سبیل زرد

شاید طرف رفته سبیل رو راضی کنه که رای بده و بعدش هم بره ایران لای دست حسین درخشان.

یکشنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۸۸

فرهنگ ما

این هم فرهنگ مردمی که دوست دارند که خودشان سر خودشان کلاه بگذارند. پرت و پلاها را در قالب مدرن پیامک و استفاده بهینه از فرهنگ ارتباطات ببینید و کف کنید.

دزدها و ملت دزد پرست

احمدی نژاد می گوید هاشمی رفسنجانی و خاندانش دزدند. موسوی می گوید احمدی نژاد و خانواده اش دزدند. کرباسچی می گوید احمدی نژاد دزد است. کروبی می گوید پول های نفت کجا رفته؟ احمدی نژاد می گوید تمامی دولت های پیش از او ( از جمله شخص شخیص رهبر) همه دزد و ایران برباد دهنده بوده اند. هیچ کسی از این جماعت تب کرده که ریخته اند توی خیابان و گلویشان را برای این جماعت دزد می درند نمی پرسد پس چرا قوه قضائیه دست بدبختی را برای دزدیدن یک کیسه برنج می برد، اما این دزدها نه تنها دستگیر نمی شوند که صلاحیت اشان برای ریاست جمهوری هم تائید می شود. الحق که حق ما همین دزدها هستند. لایق ریش ملت دزد پرست که با شکم خالی توی سر هم می زنند که یک دزد را به ریاست خودشان برگزینند. نمی دانم چرا گوسفند نماد نادانی شده است؟