شنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۷

اینترنت بتا 8.09

پنجره اتاق بازجویی مثل بقیه پنجره ها نبود. این را خوب می دانست. آینه ای بود که در آن سویش چهره های بی نام و نشان ماموران عالی رتبه امنیتی و سربازجوها زل به سلول زده بود. آنها را از توی اتاق نمی دید. بازجوی بلند قد و ورزیده با پیراهن آستین بلند و ریش پرفسوری تنها کسی بود که در برابرش ایستاده بود : سرباز وظیفه شناس خط مقدم جبهه اطلاعات و امنیت حکومت اسلامی. بازجو دارای تحصیلات عالیه و دانش آموخته مدارس اطلاعاتی کشورهای دوست بود. دکترایش را در زمینه کنترل احساسات و اندیشه در دانشگاه معروف تهران تمام کرده و چند سال بود که در بخش کنترل احساسات و اندیشه ( کاوا) سازمان اطلاعات و امنیت کار می کرد.
در کنار میز فولادی وسط اتاق روی صندلی فلزی نشسته و بازجو به او خیره شده بود. بازجو گیرنده صدا را روشن و کارش را آغاز کرد. صدای خشک و شکننده دستگاه حواس متهم را به هم می ریخت. بازجو به آرامی متنی را می خواند:
- دوشنبه سیزدهم دی ماه سال 1450 . متهم شماره 848 / د.آ.ن ، ادامه بازجویی. پس از بازجویی اولیه به متهم یک ساندویچ و دو لیوان آب داده شد. ویدیوی آن ضمیمه پرونده است و بازجویی با اجازه رهبر آیت الله کامبیز خامنه ای پیش برده می شود.
بازجو می نشیند و پرونده قطور روی میز را ورق می زند و به چشمان متهم که آن سوی میز نشسته خیره می شود. ساعت روی دیوار 3 و 45 دقیقه بعد از نیمه شب را نشان می دهد.
- ما با هم به توافق رسیدیم که تمام اسناد مصادره شده مال شماست.
متهم با ناتوانی سرش را تکان می دهد.
- بله تمام اسناد مال منه.
- شما چگونه و با چه تکنولوژی توانستید به اینترنت بتا 8.09 دسترسی پیدا کنید؟ شما به اندازه کافی عقل ات به این میرسه که دسترسی به شیکه تنها با اجازه ویژه رهبر و بخش کنترل احساسات و اندیشه (کاوا) امکان پذیر است. تازه پاسخ به درخواست ها پس از کنترل رفتارها و کردارهای اجتماعی درخواست کننده و تا سه سال طول می کشد. شما چگونه به ناممکن دست یافته اید؟
چشمان نافذش را توی چشمان متهم می دوزد و به ورق زدن پرونده می پردازد.
- می دونستم که ممنوعه و جرم داره. اما برای دفاع از آزادی بیان و اندیشه دست به این کار زدم.
بازجو میکروفن را جلوی دهانش می برد و می گوید:
- متهم می داند و انکار نمی کند که به مالکیت ویژه و کنترل شده دولت دستبرد سیاسی زده است.
صدای پچ پچ کردن آدمهای پشت آینه همراه با پیامی که از یک فرستنده می آید از بغل گوشی های شل شده بازجو به بیرون نشت می کند. هنگام دریافت پیام هیچ تغییری در ماهیچه های صورت بازجو دیده نمی شود.
- در روز دستگیری شما در تاریخ هفت دی ماه توسط برادران شورای کنترل ملی دو عدد رایانه غیر قانونی در خانه شما پیدا شده که پر از پست های وب لاگی است. شما پانزده عدد از پست ها را توسط اینترنت 8.09 نسخه بتا منتشر کرده اید. در یکی از پست ها روابط ما با آمریکا و اسراییل را زیر سوال برده اید و شرکت های تولیدی ما در فلسطین، لبنان، سوریه، عراق، اردن، افغانستان، ترکیه، و آسیای مرکزی را متهم به غارت این کشورها نموده و امپراطوری ایران اسلامی را به گرایشات امپریالیستی متهم نموده اید. هنوز هم سی و دو عدد پست منتشر نشده در رایانه های شما باقی است.
متهم بدون این که نگاهش را بدزد.
- من نمی توانم اندیشه هایم را با دیگران تقسیم نکنم. درباره همه چیزهایی که نوشته ام مدرک دارم.
- ما نام دیگری برای افکار خام و پرت و پلاهای آدمهایی مثل تو داریم « انتقال غیر قانونی افکار ضد اسلامی» و جرمش هم خیلی سنگینه.
متهم از جایش بر می خیزد و با اشاره به بازجو می گوید:
- شما انقلاب ما را درنود و چند سال پیش دزدیدید. شما و آن رهبران شپشویتان نزدیک به صد سال است که تمام اندیشمندان و روشنفکران را از بین برده اید. شما حتی ما را در خواب هم می پایید. تا کی می شود به این سانسور و خفقان ادامه داد؟ تا کی؟
بازجو خونسرد و رو به متهم:
- شما را این جا نیاوردیم که با هم بحث سیاسی کنیم. ما می خواهیم بدانیم که شما چگونه بدون اجازه ویژه کاوا و شورای عالی کنترل بیان و اندیشه توانسته اید افکار منحط خود را به دیگران منتقل کنید. آن هم با اینترنت 8.09 بتا و از آن بدتر ده ها میلیون بار هم دفگفت شده اید( ترکیبی از گوگل، دلیشز، فیس بوک، فرند فید، توبیتر در شیکه وب 42 ).
متهم با آرامش جواب می دهد:
- منظورتان شورای نخبه گان سانسور اندیشه است؟
بازجو زهرخندی می زند :
- ببین این خودتی که استاندار بازجویی رو تعیین می کنی. گفته باشم.
دیواری باز می شود و مردی با چهره رنگ پریده وارد می شود. چشمان زرد رنگش حکایت از کم خوابی دارد. گیج و سرگردان است. متهم او را می شناسد. با هم در یک شبکه مخفی نقد و بررسی در دوره وب 30 عضو بودند. بعدها یکی از وب لاگ نویسان زیرزمینی عکس او را با اعلام اخطار بر روی وب لاگش گذاشته بود. احساس کرد سرما دارد پاهایش را از کار می اندازد. درازتر و بیقواره تر از آن چه تصور می کرد بود و بسیار پیرتر از آن که در عکس دیده بود. از سران سازمان کاوا و رئیس هراس آورترین بخش آن شورای عالی نخبه گان برای کنترل بیان و اندیشه بود. وب لاگ نویسان زیرزمینی اورا« پلیس اندیشه » می نامیدند. مرد نگاهی به او کرد و تبسم دوستانه ای نمود و در حالی که روی صندلی می نشست گفت:
- مشکلی براتون پیش اومده؟ بازجو آب و نان به متهم دادی؟
بازجو سر تکان داد. متهم با دقت تمام و بی هیچ هراسی به چشمان زرد رنگ رئیس زل زد و گفت :
- از من چی میخواید؟
مرد سرفه ای طولانی کرد و با بی حالی گفت :
- ما یک زندگی عالی به شما پیشنهاد می کنیم. زندگی زیر رهبری ولایت بزرگ حضرت آیت الله کامبیز خامنه ای. پر معنا و مفهوم. روشنفکرانه. برای ما بنویسید. الان نزدیک به شش میلیون دفگفت بر روی شبکه 8.09 داریم.
سیگاری به سوی متهم گرفت و تعارف کرد. متهم اعتنایی نکرد خودش سیگاری گیراند و ادامه داد.
- خوب میدونی که خیلی پاتو از گلیمت بیرون گذاشتی. هیچ کس با داشتن عشق به فرهنگ ولایت فقیه نمی تونه بشینه و ببینه که شما با نوشتن این ترهات کفر آمیز و انکار ولایت فقیه قداست نظام اسلامی آریایی ما را زیر سوال ببرید و افکار جوانان را فاسد کنید. نود ساله که داریم روی این چیزا کار می کنیم. تعریف دمکراسی و آزادی بیان تنها در حیطه قدرت رهبره. تاریخ مگر نخوندی؟ ما از همان بدو تولد وب 2 کنترل کامل رو بدست گرفتیم. پدر وبلاگ نویسی رو تو همین زندون توبه دادند. تازه اون زمان بازجوهای ما سواد نداشتند. روش بلد نبودند. متهم رو این قدر می زدند تا خودش رو هم انکار کنه. امروز ما از روش های متمدنانه تری که خودت بهتر درباره کارکرد آنها می دانی و در وب لاگت زیاد علیه آنها نقد نوشتی استفاده می کنیم. دوره شلاق و گرز آهنی تمام شده. ما با متهم آن قدر حرف می زنیم تا خودش بپذیره که تنها اندیشه درست، اندیشه ولایت است و آزادی واقعی تنها در سایه قوانین مقدس شرع شورای عالی نخبه گان برای کنترل بیان و اندیشه ، ممکن است. ما از فعالیت های وب لاگی شما اطلاعات کامل داریم و میدانیم با شبکه دیدیش که آرش کمانگیر در 64 سال پیش و در کشور کافرکانادا بنیان گذارده بود، همکاری داری. آنها هستند که مطالبت را در کشورهای کافران علیه ما انتشار می دهند. آن ملعون آرش را مرحوم پدرم در سال 1390 ترور کرد. پدرم بود که آن جوجه وب لاگ نویس را آن قدر زد تا مجبورش کرد تا آخر عمرش برای ما بنویسد. حسین درخشان را می گویم. خلاصه کنم این تاریخ ماست. آخرین بار از شما می پرسم. یا بگویید که چگونه کد اینترنت 8.09 را شکسته اید و استانداری ایالت دبی را به شما تقدیم می کنیم و یا تمام عمرتان را باید در تبعید ایالت عربستان و جفت کردن کفش زائران به سر آورید.
متهم زل زده بود به چشم های پیرمرد و از وقاحت او به خشم آمده بود. پیرمرد چیزی به بازجو گفت و از در بیرون رفت. خاموشی مطلق سلول را فرا گرفت. صدای ناخراشی از بلندگوی سلول بلند شد:
متهم را برای ارشاد به بخش روانکاوی احساسات ببرید.

پنجشنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۷

انقلاب ربوده شده

پایمالی حقوق ابتدایی مردم ایران در سی سال گذشته توسط حکومت عدل علی و زندگی طاقت فرسا، بیکاری، فقر روزافزون، نابرابری اقتصادی و طبقاتی شدن هرچه بیشتر جامعه، حکومت اسلامی را هر روز بیش از گذشته به بن بست می کشاند.
دستگیری، شکنجه و اعدام معترضین نتوانسته صدای مردم را خفه کند. رعب و وحشت انداختن در دل شهروندان و نظامی کردن شهرها و روستاها هم کمکی به ثبات و پایداری حکومت نکرده است. تبلیغات گسترده برای انتخابات آینده ریاست جمهوری و قهر و ناز کردن های خاتمی و درگیری های حاد مابین خودی ها و جنگ های زرگری برای داغ کردن تنور انتخابات نتوانسته سرپوش بر نارضایتی های عمیق مردم بگذارد. اگر روزگاری تهدیدهای بوش و حمله ساخته گی آمریکا را بهانه بسیج مردم می کردند، اگر بمب هسته ای ملی را به کار می انداختند تا با احساسات ناسیونالیستی مردم بازی کنند، امروز این بهانه ها پاسخ نمی دهد. بوش که رفته و جایگزینش اوباما هم هنوز موضع خود را در برابر این بازی های سیاسی روشن نکرده است. حقیقت این است که حکومت اسلامی از اوباما باید بیشتر بترسد تا بوش. در دوره حکومت بوش تمام اقدامات عملی او و سیاست بازی هایش در جهت تقویت حکومت اسلامی بود. دشمن اصلی او صدام را از روی زمین محو کردند و شر مزاحمت های طالبان را کوتاه کردند و قدرت شیعه را در عراق و لبنان افزایش دادند. دگرگونی های اساسی در ایران(چه مثبت و چه منفی) همواره در دوره حکومت دمکرات ها روی داده است.
مردم نان می خواهند، آزادی می خواهند، زنده گی می خواهند. روضه ومنبر و مداحی و موعظه اخلاقی حال مردم را به هم زده است. دنیا دگرگون شده نسل جوان امروز نیازهایی دارد که اسلام پاسخ گوی آن نیست. شلاق و تعزیرو روسری و قصاص را تنها به زور سرنیزه می توان پیش برد. حکومت اسلامی پس از سی سال آزار مردم نشان داده که نمی تواند نیازهای آنان را برآورد. حتی اگر بخواهد هم نمی تواند، مردم هیچ اعتمادی به شکنجه گران ندارند. حکومت دیگر قادر به بسیج نیروهای خودی هم نیست. تنها تکیه گاهی که برای آنها مانده نیروی تا بن دندان مسلح سپاه پاسداران است که با غارت ثروت های ملی و بستن دهان آنها عمرش را کمی درازتر می کند. این ها چون با پول نفت هر روز بیشتر مسلح می شوند تمایل چندانی به دگرگونی ندارند، اگر چه واقعیت آنها را تجزیه خواهد کرد.در میان نیروهای سرکوب کم نیست آدم هایی که از بی آینده گی خسته شده اند. مشکل حکومت این است که اگر یک روز دست از سرکوب بردارد مردم آنها را به پایان می رسانند.
نسلی که در این سی سال با زور چماق پرورش یافته و در طول زندگی خود ناعدالتی و ستم گری را با گوشت و پوست لمس کرده، دارد برای خواسته های طبیعی اش به میدان مبارزه می آید. گسترش جنبش های دانشجویی و تلاش زنان و کارگران جهت به دست آوردن حق پایمال شده خود و نظامی کردن شهرها توسط حکومت اسلامی برای مقابله با این جنبش ها را نمی توان نادیده گرفت. حکومت اسلامی در حالی به پیشواز جشن انقلاب ربوده شده می رود که با چالش های بزرگی روبروست. در درون چالش با مردمی که از شعار و موعظه خسته و دل زده اند و در بیرون با قدرتی که می خواهد تکلیف خود را به سود یا زیان مردم ایران با آنها روشن سازد. حکومت اسلامی با نسل کشی هولناک خود ( که به گورستان آنها نیز رحم نمی کند) و با از بین بردن و یا تبعید صدها هزار روشنفکر و تحصیل کرده مانع رشد و بالیدن فضای سیاسی ای شد که می توانست به دمکراتیک کردن کشور و آبادی آن یاری فراوان رساند. زمان از دست رفته و فرصت بازگشت هم نیست. تنها راه باقی مانده آن است که قدرت را به مردم بازگردانند که متاسفانه این ها توان آن را ندارند.

شنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۸۷

عاشق ومعشوق خال لب

دست حافظ را از پشت بسته اند. پشت مولوی را به خاک آورده اند. شاملو برود کشکش را بسابد. این هم عشق از نوع مردانه اش. کی بود می گفت ما شاعران بزرگ نداریم. کی گفت ادبیات ما شاهد بازی نداره. عشق رو ببین و عشق کن.

دوشنبه، دی ۳۰، ۱۳۸۷

یاد خاوران

در سال شصت و هفت و به دستور مستقیم خمینی نزدیک به پنج هزار تن از مبارزان راه آزادی را به جوخه های اعدام سپردند. از ترس آشکار شدن جنایت هولناکشان، شبانه جسد ها را به خاوران بردند و در کانال هایی که از پیش حفر کرده بودند انداختند و با خاک روی آن را پوشاندند. درست مثل فاشیست ها. پس از لو رفتن کثافت کاری هایشان سکوت پیشه کردند و از ته دل خوش حال بودند که ریشه اعتراض را خشکانده اند. اما مگر خانواده ها و دوستان و آشنایان اعدامیان گذاشتند که این جماعت خونریزآب از گلویشان پایین برود. خاوران شد گلزار و گلستان خاوران و مادران داغدیده به پیرایش ساده گورهای عزیزان خود پرداختند. گلزار خاوران شد نماد مبارزه و مقاومت. حکومت اسلامی چشم دیدن آثار جنایت خودش را که حالا مشهور عالم هم شده بود نداشت. اول با شکستن سنگ های نمادین گورها آغاز و سپس با در هم ریختن آنها و اذیت و آزار مادران و پدران دردکشیده و دستگیری و زندانی کردن برادران و خواهران اعدامی ها ادامه داد. سر آخر بستن درب گورستان و محروم کردن خانواده ها از حضور بر سر گور فرزندانشان. این ها برای حکومت نفرت و کینه کافی نبود، باید آثار جنایت را محو کرد. حالا پایش را فراتر گداشته و با تخریب کامل گلزار خاوران و تبدیل آن به پارک، می خواهد یادهایمان را از ما بگیرد. زهی خیال باطل. مگر کسی جنایات هیتلر، موسولینی، فرانکو و امثالهم را از یاد برد که مال شما را ببرد. خاوران را می توانید از روی نقشه ایران پاک کنید، اما خاطره آن هیچگاه از یادها نمی رود.

پنجشنبه، دی ۲۶، ۱۳۸۷

شکار دلهره در غزه


نگاه سندا ندارویچ کاریکاتوریست صرب : برویم غزه کمی دلهره شکار کنیم.

یکشنبه، دی ۲۲، ۱۳۸۷

گرافیک


بانکسی یکی از مشهورترین گرافیست های انگلیسی است. بانکسی میل خفته من برای گرافیک دیواری را دوباره بیدار نمود. متاسفانه سال هاست که گرافیک روی دیوار به دست جماعتی افتاده که نه تنها چیزی نو تولید نمی کنند، بلکه با گند زدن روی دیوارهای ملت کینه آنها را به این هنر کهنسال افزون می کنند. گرافیک ضرورتی ندارد که خرابکاری کند ولی به عنوان یک نوع هنری می تواند نظر مردم را نسبت به خودش دگرگون نماید.
شاهکارهای بانکسی بر روی دیوارهای شهر لندن زبانزد خاص و عام است. پلیسی که می بوسد، مریم باکره مقدس با آی پاد و مونالیزایی که بمب در دستانش جا سازی شده و ده ها طرح زیبا و پرمفهوم دیگر. این هم یکی از کارهای زیبای اوست برای کودکان سرشار از رویای صلح و آزادی که قربانی زودهنگام سرمایه و قدرت می شوند. در پشت دیواری که هیچ کس صدایشان را نمی شنود : کودکان فلسطین.

جمعه، دی ۲۰، ۱۳۸۷

سیرک

اگر این یه نوع تفریح نیست پس چیه؟
اینا هم اونا هستن که میخوان جلوی اسرائیل رو بگیرن. اینا باید تو غزه باشن این جا چکار می کنن؟
با این سیرکی که راه افتاده و مردم رو به خودش مشغول کرده، وقتی هم برای فکر کردن به فلاکتی -که هر روز بیشتر توش غرق میشیم -باقی می مونه؟

سه‌شنبه، دی ۱۷، ۱۳۸۷

رویای تعویض شده

آقایان و خانم هایی که به ما مرحمت فراوان نموده و از ما خواسته اید که رویاهامان را برایتان انشاء کنیم ! چنان که ما در مدرسه یاد گرفتیم، انشاء نویسی برای خودش اصولی دارد. مثلا صورت مسئله ای را که قرار است بر اساس آن انشاء کنیم باید واضح و مبرهن باشد و گرنه در وادی آن گم می شویم و انشاء چیز مزخرفی خواهد شد که جایزه دو هزار دلاری که سهل است ، کسی آن را صنار هم نمی خرد. اگر صورت مسئله مثل مال شما باشد انیشتن هم درمی ماند چه برسد به جوان زیر بیست و پنج سال. « رویای به تعویق افتاده » که صورت مسئله است، خیلی گنگ و حواس پرت کن است. زبانم لال یا شما بیسواد بوده اید و یا مترجم فارسی کار دیلماجی را خوب انجام نداده. بگذریم رویا به تعویق نمی افتد. حقوق ماهانه ممکن است به تعویق بیافتد اما رویا یا برآورده می شود یا نمی شود. مثل همه رویاهای خاورمیانه. عادت ماهانه نیست که به تعویق بیافتد. در متن توضیحی شما به حدی اشتباهات فاحش دستوری و واژه گانی زیاد است که خواندن آن آدم را به فکر وامی دارد که چه کاسه ای پشت نیم کاسه است. از نسل دایی جان ناپلئون ایم دل خور نشوید. از آن ها بدتر قوانین انشاء نویسی است که هیچ ربطی به ادبیات ندارد بلکه بیشتر به ادب کردن شبیه است. مثلا باید از چیزها و کسان خاصی اسم نیاوریم ( و گرنه ادب خواهیم شد و از مسابقه پرتمان می کنند بیرون). بنده بی سواد اگر بخواهم در مورد فواید تخم مرغ هم بنویسم چگونه باید بر « سیاست های دولت آمریکا و نفوذ عوامل فیزیکی ( که منظور از این عوامل فیزیکی را نفهمیدم) در سیاست کشور متمرکزنشوم» و یا از« ( بحث در مورد جنگ عراق، جنگ اعراب و اسرائیل و غیره) » دوری کنم.
در یک کلام و با انشاء خودتان بگویم که رویای ما : تجفیف، تبکیت، تثقیب، تجذیر، تجصیص، تجویف، تحبیس؛ تحریف، تحریق، تحمیق، تخدیر، تدمیر، تذلیل، تسقیف، توقیف، تصغیر، تضعیف، تعذیب، تعریق، تعریک، تعفین، تعلیق، تعویض، تفتنین و... شده اما به سلامتی سر ولایت فقیه ( ببخشید قرار بود اسم نبرم) هیچگاه به تعویق نیفتاده است. از این انشاء ها بدهید احمدی نژاد بنویسید و جایزه هم به او بدهید. بیچاره عقده خودبزرگ بینی دارد.

دوشنبه، دی ۱۶، ۱۳۸۷

جنگ غزه و رمانتیسیسم اسلامی


هیچ جنگی، هیچ درگیری و کشمکشی در عرصه سیاست و اقتصاد نیست که با اهداف سرمایه داری جهانی - برای به دست آوردن سود بیشتر- گره نخورده باشد. سرمایه داری محافظه کار و خشونت زا هیچ مرزی را ناگشوده باقی نگذاشته و بی رحمی را به نهایت رسانده است.
جنگ غزه و ستمی که بر مردم فلسطین می رود بخشی از تجاوزات علنی سرمایه داری برای کنترل خاورمیانه و جهان است. این جنگ نزدیک به صد سال است که آغاز شده و ادامه خواهد داشت. دیروز در عراق و افغانستان و امروز در غزه. کوشش های سازمان ملل ( به خوان سازمان دولت ها) برای ختم این اسارت شصت ساله در فلسطین ، مرحم عوضی نهادن بر زخمی است که باید گشوده بماند. در سایه این کشتارها امثال احمدی نژاد ها و حافظ اسدها و حماس ها و حزب الله ها قارچ گونه می رویند و روند دمکراسی در این نقطه از جهان را به قهقرا می برند. در این سیرک جهانی همه سهم خود را از سفره غارت می برند. ندیدن این واقعیت و گوش سپردن به پرت و پلاهای بنیادگرایان یهودی و اسلامی دور شدن از واقعیت و افتادن به دام رمانتیسیسم مذهبی است.
برای کسی که به آزادی و شرف انسان باور دارد و می داند که با « ابزار غیر انسانی نمی توان اهداف انسانی را » به کرسی نشاند، موضع گیری در این جنگ خانمانسوز که قربانیان آن کودکان ، زنان و سالمندان هستند، بسیار دشوار است. محکوم کردن یک جانبه کشتار مردم بی گناه توسط دولتی که قدرت مندترین سلاح های جهنمی خاورمیانه را در اختیار دارد، کار آسانی است، اما همه واقعیت نمی شود. برخورد از زاویه انسانی به این خشونت ستم گرانه مثل راه رفتن روی لبه تیغ است. از سویی می توان مثل بسیاری از نیروهای راست و ارتجاعی و فاشیست های نقاب دار و دوچهره، کشتار مردم فلسطین را انکار کنی و زیر همه چیز بزنی. از سوی دیگر به دام رمانتیسیسم اسلامی افتاد و به ستایش از اسلامیون بنیادگرا و شرکای تجاری آنها پرداخت. لوس بازی های حکومت اسلامی و مسخره بازی های آن صدو پنجاه دانشجوی سهمیه ای متحصن در فرودگاه مهرآباد که به نماینده گی از هفتاد میلیون ایرانی می خواستند به کمک حماس بروند، بخشی از این رمانتیسیسم اسلامی است. رمانتیسیسمی که قشقرق راه می اندازد و همیشه در حال نشان دادن جای دوست و دشمن است. این لوس بازی های اسلامی با زبان بازی های بازاری و نخ نما شده و درگیری های لفظی با اسراییل و بحران آفرینی نمایشی به خودش اعتبار کاذب می بخشد و فکر می کند قلدر محل است. در صورتی که در عرصه عمل همین اسراییل فسقلی تنبان از پای رهبران عربی و اسلامی در آورده است. با یک نگاه به اعضای شورای رهبران کشورهای عربی در می یابید که چه انچوچک هایی هستند. سال هاست که مردم را به پای سرمایه داری جهانی قربانی کرده اند وخودشان هم توسری خورده اند و جیک اشان در نیامده. گه گاهی از دور مثل سگ های بی خطر شده واق واقی می کنند و خاموش می شوند.
دفاع رمانتیسیسم اسلامی از مردم فلسطین بزرگترین ضرر را به آنها زده است. مردم فلسطین بدون این دوستی های خاله خرسه ای بهتر می توانستند با اسراییل به گفتگوی صلح آمیز بنشینند.
متاسفانه آن چه امروز در جریان است ، قدرت تخریبی این دو لبه تیغ است که گردن کودکان بی پناه فلسطینی را می برد. سرشت انسانی حکم می کند که با تمام توان به دفاع از کودکان و زنان و سالمندان فلسطینی که مابین دو لبه قیچی اسراییل و حماس گرفتار شده اند برخیزیم.

یکشنبه، دی ۱۵، ۱۳۸۷

کوبا


دیروز پنجاهمین سالگرد انقلاب مردم کوبا بود. پنجاه سال تحریم از سوی سرمایه داری جهانی . 600 بار ترور برای کشتن رهبر انقلاب فیدل کاسترو. حمله ناجوانمردانه در خلیج خوکها. بردن جهان تا آستانه ویرانی اتمی به قصد نابودی کوبا. همبستگی با مردم آنگولا و موزامبیک و گوشمالی تاریخی نژادپرستان آفریقای جنوبی توسط ارتش مبارزان کوبایی. فرستادن چهل هزار پزشک برای کمک به مردم فقیر آمریکای لاتین. دانشگاه بین المللی برای آموزش دانشجویان کشورهای جهان سوم. تحصیل و بهداشت رایگان برای تمام کوبایی ها. دیکتاتور رسانه های همگانی غرب (که بوش و بلر و سارکوزی را دمکرات می نامند).

مسخره گی

حرف های این خبرنگار و مصاحبه او با فقیه حزب الهی ها را بخوانید و بخندید. البته خنده به این مسخره گی که کل کشور را گرفته و گریه به حال خودمان که گیر کی ها افتادیم.

جمعه، دی ۱۳، ۱۳۸۷

بلوچ


تنت محتاج ناز طبیبان مباد. غمگین مبینمت پهلوان. از بس نشستی و درد و رنج هایت را به سنگ صبور طنز گفتی تا تن طاقت نیاورد و آتش بس داد. خوبیش اینه که تو ایران نیستی و گر نه خودت می دانی که چه بلایی سرت می آمد. اون جا دست کم چارتا آدم مهربون هست که کمکت کنن ، لبخندی به روی ماهت بنشانند و خلاصه هوایت را داشته باشن . هیچ نباش نیروی کار که هستی و به این ساده گی ها هم ولت نمی کنن. از شوخی گذشته خبر خوشی نبود. پهلوان باید مواظب خودت باشی.ما به زهرخنده های تلخت نیاز داریم. چه کنیم یکی معتاد تریاک و بنگ و دود است ما هم معتاد زهرخندیم. تندرست باشی پهلوان. آرزوی بهبودی و خرمی.