دوشنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۸۳

مزخرفات

این فلاکت نامه را بخوانید و از ته دل به ریش این مردک بخندید. یکی نیست به این بابا بگوید علی برای شمشیر دو سرش که با آن دمار از روزگار مردم بدبخت در می آورد مشهور است. جمهوری اسلامی نمونه کامل حکومت عدل علی است . این ننه من غریب بازی ها برای فاطی تنبان نمی شود . آن هم در روزگاری که مردم دارند ریشه این خرافات را می زنند و علی مانده و حوضش که حکومت اسلامی باشد.

شنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۸۳

حاجی ! باور کن

سازمان عفو بین الملل اعدام دختربچه شانزده ساله نکایی ( عاطفه رجبی ) را محکوم کرده است. صدایش مثل توپ توی ایران پیچیده است. زمین آسمان دارند این جنایت بربرمنشانه را- که کاملا ماهیت آخوندیسم تبهکار را نشان می دهد -تقبیح می کنند. بوی کثافتکاری تبهکاران اسلامی مشام جهان را آزرده است ، آن وقت این حاجی پسر می گوید خبر مشکوک است. دردمان را به که بگوییم

جمعه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۳

بند سوم منشور

یکی دو روزیست که از سفر برگشته ام. نخستین کارم این بود که یک راست بروم وبه اصل یک و دو منشور رای بدهم چون بسیار خوب و درست تدوین شده بودند. بچه های کانون وبلاگ نویسان بحث های خوبی را به پیش برده اند. کمی با بند سوم مسئله داشتم که درباره اش خواهم گفت
این که «وبلاگ ها وطن ندارند » یک مفهوم انتزاعی و مبهم است که وبلاگ نویسان را از همین گام نخست دچار چند دسته گی خواهد کرد. بی شک مفهوم « وطن » برای من و شبح یک چیز است و برای حسین درخشان چیز دیگری. اگر می خواهیم کانون در برگیرنده ی گرایش های گوناگون فکری و اندیشه گی باشد باید در این گونه مفاهیم دو پهلو و حساس وارد نشویم. خب این که مثلا « کارگران وطن ندارند» بحث روشن و تدوین شده ای است که در کارکرد روزانه زندگی کارگران جهان آن را می بینیم ( هر چند آن اینترناسیونالیسم پرولتری استالین و شرکا چنان گندی به این مفهوم زد که تا سالهای سال بوی گندش مشام کارگران و آزادیخواهان را آزار می دهد) اما در این دنیای مجازی سخن گفتن از داشتن و یا نداشتن وطن پاسخگویی چیزی نیست. به هر حال همه می دانیم که اینترنت یک پدیده فراوطنی و جهانیست و به واسطه دمکراسی نسبی که بر آن حاکم است هر کسی می تواند تا حدی اندیشه های خودش را در آنجا منتشر کند( البته نباید فراموش کرد که دیکتاتوری جهان وطن سرمایه توسط بیلی گیتس و گوگل و امثالهم بر اینترنت اعمال می شود و در نتیجه این دیکتاتوری نامحسوس به شکل ابرقدرت جهانگیر خودش را تحمیل می کند، چنانکه نیروی واقعی همین دیکتاتوری در حال شکل دادن به یک سلطه تک قدرتی در سطح جهان است ) صد البته هر انسانی که مردم خودش را دوست نداشته باشد نمی تواند مردم دیگری را دوست داشته باشد. اگر من به همسر و کودک خودم احترام نگذارم ، دادن شعار برای آزادی زنان و کودکان از دهان من حرف مفتی بیش نخواهد بود. انسان را کردارهایش نشان می دهد نه شعار و حرف
کانون باید اساس کارش را نه بر آرمان ها و ایده های بسیار زیبا که امروز با این وضعیتی که در جهان و کشور ما وجود دارد ، آنها را بسیار دست نایافتنی به نظر می رساند ، بگذارد. شالوده ی منشور ما باید بر ایده هایی استوار باشد که کانون در همین شرایط لعنتی و درب و داغانی که دچارش شده ایم ، قادر به پیشبردشان باشد. اگر چه این منشور برای دنیای مجازی نوشته می شود اما بند بند آن باید پاسخگوی مبارزه برای اندیشه و بیان فعالیت آزادانه در محیطی دمکراتیک و انسانی باشد. ما در برابر وحشی ترین استبداد قرن داریم می نویسیم و مبارزه می کنیم . به همین جهت تا می توانیم باید نیروی بیشتری را حول خواسته هایی شدنی و واقعی گردآوریم. بنابراین من این بند سه را به این شکل پیشنهاد می دهم
« وبلاگ ها بی مرز و مرکزند. نویسنده ی وبلاگ تنها به قوانیی که در جهت آزادی بیان و اندیشه و فعالیت دمکراتیک انسان و حق زیست او به عنوان شهروند جهان تدوین شده و می شوند ، احترام می گذارد» .این هم از این

شنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۸۳

سفر

دارم به سفر می روم . دو هفته ای نیستم. نمی دانم آنجا اینترنت در دسترس باشد یا نه ، اگر بود که با شما عزیزان هستم و این امکان را پیدا می کنم که وبلاگ های پربارتان را بخوانم . اگر نه که به یاد شما هستم و جایتان را خالی خواهم کرد. با آرزوی دیدار شما عزیزان. خسن آقا هم دلخور بود و نوشته بود که دیگر خسته شده است. خسن عزیز مبارزه برای دمکراسی دشوارترین وظیفه است. و زمان می برد در کشور ما شاید سالها . اما ما ایستاده ایم و می گوییم و نقد می کنیم و آگاهی می دهیم تا زمان چیدن میوه برسد. این مطلب پایین را هم برایت گذاشتم که ببینی این نخستین اعتراض نبوده و آخرین هم نخواهد بود. مبارزه در راه دمکراسی هم از راه انتخاب آگاهانه می گذرد. اگر قرار بود همه در برابر بیدادگری واکنش سریع انجام بدهند که کار ما به اینجا نمی کشید
یارباقی. دیدار باقی.

روزنامه نگاران و آزادی بیان

این مطلب را نزدیک به دو سال پیش در گویا منتشر کرده بودم و سپس آن را در وبلاگ پیشینم در بلاگ اسکای آوردم و نوشتن آن هم در رابطه با اعتصاب پیشین روزنامه نگاران بود. امروز هم که اعتراضات روزنامه نگاران برای آزادی بیان همچنان برقرار است. امیدوارم که این وضعیت جهنمی هر چه زودتر خاتمه یابد و مردم و نویسندگان و روزنامه نگاران ما هم بتوانند آزادانه بنویسند و زندگی کنند. این دیکتاتوری بیجان دارد نفس های آخرش را می زند. این استبداد متعفن خودش بهتر از مردم می داند که عمرش به سر رسیده ، اما تا مردم این ضعف جبونی را درک کنند و برای برانداختنش به میدان بیایند ، زمانی باقی است

پنجشنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۸۳

پست

چه خنده دار است هنگامی که یک وبلاگ نویس برای نشان دادن تعداد خوانندگانش به این جمله حقیر آویزان می شود : « هنوز صدها ای. میلی را که برایم فرستاده اند را پاسخ نداده ام » . از آن بدتر هنگامی است که از این افراد تخیلی پوزش هم می خواهد

چهارشنبه، مرداد ۱۴، ۱۳۸۳

باز هم باختیم

از بعداز ظهری که شاهد باخت تیم ایران به چین بودم ، حالم گرفته است. نه برای اینکه باختیم - فوتبال از این برد و باخت ها زیاد دارد. غم من از این استعدادهایی است که مثل همه ی چیزهای دیگر در زیر سلطه استبداد اسلامی به هدر می رود. بچه های ما به ویژه آن جوان ریز نقش - حسین کعبی - و یا مهدوی کیا و یا کریمی و ... دیگران تمام توان خود را به کار بردند تا بتوانند لبخندی از پیروزی بر لب مردم سرکوب شده ایران بیاورند ، اما نتوانستند. بی اهمیتی حکومت آخوندی نسبت به ورزش و فساد بی اندازه ی که سرتاپای ورزش ما را گرفته ، ما را به جایی رسانده که در برابر تیم هایی مثل عمان یا اردن کم می آوریم. دستگاه پرزرق و برق فوتبال آسیا هم که با پول شیخ های نفتی اداره می شود تا بن دندان به فساد آلوده است. اینها با پول توی سر ملت های آسیا می زنند. بگذریم ما اگر می توانستیم همان بازی را که در برابر کره کردیم با چین انجام دهیم بی شک چین را مغلوب می کردیم. بدبختی آن است که در بازی های حساس همیشه داوران عرب را برای ما می گذارند، داورانی که در جهان به رشوه خواری مشهورند. داور لبنانی بازی امروز با دادن یک کارت قرمز بی خود و بی دلیل به ستار زارع باعث شد که ما ده نفر بشویم و نتوانیم به فینال برویم. با این حال تیم ما تا دقیقه صد و بیست مقاومت کرد. بردن یا نبردن : مسئله این نیست . مسئله اصلی دستگاه ورزشی ماست که سرتا پا آلوده است و این وقایعی هم که در عرصه مسابقات ورزشی ما با دیگران رخ می دهند از همان فساد سرچشمه می گیرد. حالا هی نفت را بفروشید و بدهید به حزب الله لبنان تا داورشان بیاید و حالاتان را بگیرد. سوریه و پسر اسد را فراموش نکنید؟

سه‌شنبه، مرداد ۱۳، ۱۳۸۳

خودکشی

چند روز پیش جوانی بیست و هشت ساله که یک پای خود را در جنگ خانمان براندازعراق و ایران از دست داده بود، با انداختن خود به زیر چرخ های قطار مترو خودکشی کرد. مرگ این جوان تیتری شد در روزنامه های صبح و عصر و دیگر هیچ. کسی از خودش نپرسید که چرا این انسان درمانده دست به این خودکشی دردناک زده است. از این گونه قربانیان جنگ که دچار روان پریشی شده اند بسیارند. تعداد زیادی از آنها در فقر و فلاکت زندگی می کنند و از هرگونه کمک روانی و جسمی بی بهره اند. مرگ این جوان در روزهایی رخ می دهد که پسران رفسنجانی و دیگر آقازاده ها سرگرم غارت و چپاول ثروت های مردم ایرانند. ننگ بر حکومتی که شب و روز موعظه اخلاقی می کند ، اما در عمل به ستم روحی و اقتصادی مردم مشغول است.