چهارشنبه، دی ۰۹، ۱۳۸۸

سگی که پارس می کند ترسیده است

سگ ها وقتی بوی خطر به مشامشان می رسد واق واق می کنند. همین موضوع در مورد سران حکومت اسلامی هم صدق می کند. آن ها چنان از اراده ی مردم برای پیروزی ترسیده اند که تمام اراذل و اوباش های دربار ولایت را جمع کرده اند و دارند یک صدا واق واق می کنند. نمایندگان مزد بگیر مجلس اسلامی می خواهند حکم محارب با خدا برای زندانیان صادر فرمایند. لاریجانی به عرعر افتاده و ما را از اشد مجازات می ترساند. فرمانده اوباشان و چماق به دستان می گوید که تا به حال با ما شوخی می کرده و حالا قرار است جدی شود و دمار از روزگار مخالفین ولایت در آورد. علم الهدای ابله ملت را بزغاله می نامد. غافل از این که تمام این تهدیدات را سی سال است که بطور بسیار جدی داریم تجربه می کنیم. از سنگسار بدتر هم مگر دارید؟ سی سال است با ما مثل بزغاله های دربار ولایت رفتار کرده اید، تازه امروز یادتان افتاده. این واق واق کردن ها اگر از روی ترس و زبونی و درماندگی نیست پس چیست؟ فکر کردید با کشاندن یک مشت آدم  درمانده که از روی نا آگاهی ناچاری و فقر و فلاکت به خیابان می آیند و از نخستین کسانی خواهند بود که سرنگونی شما را جشن خواهند گرفت، می توانید چراغ جنبش مردم ایران را خاموش کنید؟

با این تهدیدها نمی توان کسی را که طعم شیرین همبستگی و آزادی را چشیده ترساند. تا دیر نشده گوش هایتان را باز کنید و پیام مردم را بشنوید، دوران بردگی به پایان رسیده است.

خشونت ما خشونت آن ها

حکومت اسلامی چون سی سال گذشته باز هم  در روز یکشنبه فاجعه آفرید و مردم بی دفاع را به گلوله بست. خشونت و وحشی گری از ویژه گی های ذاتی حکومت اسلامی در ایران و تمامی حکومت ها و احزاب اسلامی در سراسر جهان است. منطق اسلامی جز چماق حربه ی دیگری ندارد.

متاسفانه برخی از افراد اپوزیسیون که هنوز به حکومت اسلامی توهم دارند و بند ناف خود را از این تفکر نبریده اند و از سوی دیگر تبلیغات چیان دربار ولایت به سرزنش مردم برخاسته اند و آنها را به خشونت ورزی متهم می کنند. گویا این مردم بودند که مزدوران بسیجی و پاسدار را با گلوله و چماق می زدند و با ماشین از روی آنها رد می شدند.

این گفته ها یا صادقانه است و یا از دوز و کلک های خود رژیم برای مظلوم نمایی است. روزی نامه بازجوی اوین سرشار از این مزخرفات است.  در این جا روی سخن من نه با آنها بلکه با دوستانی است که از روی دلسوزی و صداقت با خشونت مخالفت می ورزند.

دوستان! من هم با خشونت کور صد در صد مخالفم و تا جایی که بتوانم از دست زدن به آن خودداری می ورزم و همواره به دیگران هم هشدار می دهم که از آن دوری کنند. چون اعتقاد دارم که برای رسیدن به اهداف انسانی، تنها باید از ابزار انسانی سود برد. اما من به این بهانه از مردم نمی خواهم که از خواست های انسانی خود عقب نشینی کنند، از خودشان دفاع نکنند و یا شعارهایشان را محدود کنند به رفتن احمدی نژاد و آمدن موسوی ( آقای موسوی هم می گوید خواست مردم دیگر مسئله انتخابات نیست). این دوستان در حقیقت با خود خشونت نیست که مخالفند، آنها مخالف رد شدن مردم از روی خط قرمزهای نظام هستند. آنها نگران سرنگون شدن حکومت اسلامی اند. این آقایان تصور می کنند که تعویض خامنه ای با رفسنجانی و احمدی نژاد با موسوی، گره کور استبداد در ایران را می گشاید. این ها هنوز متوجه نشده اند که مردم ستم دیده از کلیت نظام خسته شده اند.

سی سال صبر و تحمل خشونت و زور و سرکوب گری به انتها رسده، قانون اساسی حکومت باید برچیده شود. مگر نگفتند: آواز ممنوع، خنده، شادی، انتخاب لباس و رنگ، اندیشیدن، مطالعه، بازی شطرنج، رقصیدن، سرخوشی،عشق ورزیدن ممنوع و ما گردن نهادیم. مگر برای اندیشه هایمان ما را به گلوله نبستند؟ شکنجه ندادند؟ زندانی نکردند؟ و ما گردن نهادیم. مگر حجاب اجباری بر سرمان نکردند؟ موهایمان را به آتش نکشیدند؟ سکوت کردیم و دم بر نیاوردیم. گفتند بیایید و از میان کسانی که ما می گوییم یکی را انتخاب کنید. مگر شرکت نکردیم و باز هم کلاه سرمان گذاشتند. دیگر بس است. ما به هر سازی نمی رقصیم. معنای خشونت را فراموش کرده اید که مرتب به مردم هشدار می دهید دست به خشونت نزنند؟

وقتی مردم فریاد می زنند : مرگ بر دیکتاتور. مرگ بر خامنه ای. مرگ بر اصل ولایت فقیه. تن این جماعت به لرزه در می آید. شما فکر می کنید خانواده ها و وابستگان کشته شدگان، شکنجه شدگان، زندانیان، تحقیر شدگان و آوارگان دست از سر حکومت اسلامی بر می دارند؟

من هم با خشونت مخالفم. از همین جا می گویم : هر حکومتی که بخواهد خامنه ای، احمدی نژاد و یا حسین بازجو را اعدام کند من نخستین مخالف آن حکومت خواهم بود. من با اعدام و یا حذف فیزیکی انسان ها مخالفم. اگر به اراده ی مردم بود هرگز خون از بینی کسی سرازیر نمی شد.  از مردم نمی توان انتظار داشت هنگامی که تفنگ ها به سوی آنها شلیک می کنند، بایستند و بگویند: بفرما منو بکش. مردم از خودشان دفاع می کنند. وسط درگیری ماست نمی فروشند. حتی در اعلامیه جهانی حقوق بشر « قیام بر ضد ظلم و فشار استبداد » محترم شمرده شده است. حالا دوستان فریاد واخشونتا بلند کرده و گناه حکومت در قدرت را به گردن مردم می اندازند؟  روز یکشنبه این مردم بودند که از نیروهای سرکوب گر محافظت می کردند.

شش ماه است که مردم دارند با صلح و آرامش می گویند : خامنه ای این آخرین پیام است. بساط استبداد را جمع کنید. به جز سرکوب و خشونت از سوی حکومت چه پاسخی به آنها داده شده است؟ فکر می کنید ملت تا بیست سال دیگر هر روز به خیابان می آید تا مورد تشویق برادران بسیجی قرار بگیرد؟ نگاهی به تاریخ معاصر جهان بیاندازید! کدام جنبش مردمی علیه استبداد( آن هم از نوع ولایتی)  را سراغ دارید که ملت برای سرنگونی اش مجبور به دادن قربانی نشده؟

این ما نیستیم که خشونت می ورزیم. این ما نیستیم که تعیین می کنیم خشونت باشد یا نباشد. شکل مبارزه و نوع برخورد دشمن با اعتراضات مردم تعیین کننده لحظه هاست. ما به مردم می گوییم که از خشونت کور بپرهیزند، اما نمی توانیم از آن ها بخواهیم  که در برابر بربریت بسیجی و پاسدار از خودشان دفاع نکنند.

هیچ وحشی گری و بربریتی نیست که حکومت اسلامی از آن علیه مردم ایران استفاده نکرده باشد. سی سال خفقان، شکنجه، زندان و اعدام. سی سال فشار. سی سال خشونت ورزی و تحقیر. کافی نیست دوستان؟

انفجار خشم مردم در روز عاشورا، انفجار بغضی بود که خود حکومت آفریده و خود از قربانیان آن خواهد بود. هنر ما این است که این کینه و نفرت را به شور و شوق برای پس گرفتن هویت ایرانی امان و برای دوباره سازی آن تبدیل کنیم. این مهم با دستور صادر کردن از لندن و پاریس ممکن نمی شود. این دوستان باید با نوستالژی حکومت اسلامی وداع کنند و غصه ی سرنگونی آن را نخورند. اگر می خواهند اثر گذار باشند باید وفاداری خود را به دمکراسی، آزادی و حقوق بشر نشان دهند. یک بام و دو هوا نمی شود. مردم عزم را جزم کرده اند که از دست این نکبت رها شوند. آنها خون خود را نمی دهند که این گند و کثافت قرون وسطایی را وصله پینه کنند. اصلاح طلبی واقعی بدون رفتن به ریشه ها مفت نمی ارزد.

این شیرزنان و دلاور دختران، این پسران جوان و مردان باشرفی که در خیابان ها فریاد می زنند، ارزش حکومتی هزاران بار بهتر از این نظام کپک زده اسلامی را دارند. جهان این پیام را دریافته و ما را تحسین می کند. امروز مردم ایران در خط مقدم جبهه ی آزادی و دمکراسی علیه حکومت دین و خرافات در کل خاورمیانه و جهان هستند. در هیچ جنبش فراگیری این همه زن در صف اول مبارزه نبوده اند. ارزش های زیبایی را که زنان و جوانان ما در شعارهایشان فریاد می زنند، زبانزد جهانیان شده است. پیام ملت ما این است : آزادی، آزادی و باز هم آزادی.

دوشنبه، آذر ۳۰، ۱۳۸۸

منتظری که منتظر نماند!

اگر چه در تمامی شغل های اجتماعی آدم های قالتاق، دروغگو، حقه باز، خالی بند، پشت هم انداز و دیکتاتور داریم ، اما تعدادشان به اندازه انسان های شریف، درست کردار و درست پندار نیست و گرنه می بایست هنوز در غار ها به سر می بردیم. منتظری یکی از آن انسان ها بود که شرف خودش را به پشیز بی ارزش قدرت نفروخت. منتظری مثل بسیاری از هم کارانش چشم خود را بر جنایات خمینی نبست. عافیت طلبی و نان به نرخ روز خور نبود. تا صدای ستم دیدگان را شنید پشت پا به قدرت زد و طشت رسوایی خمینی را از پشت بام به زیر انداخت. نامه افشاگرانه او درباره کشتار زندانیان سیاسی و برابر نهادن دستگاه قضایی حکومت اسلامی  با ساواک شاه،  سندی است که همواره در تاریخ ایران باقی خواهد ماند. همین یک نامه و اقدامات ضد استبدادی او کافی است تا نامش را در کنار انسان های پاک سرشت کشورمان جاودان کند. یادش گرامی باد!

 

سه‌شنبه، آذر ۲۴، ۱۳۸۸

حکومت ترس

حکومت اسلامی با ترس،  رعب و وحشت آفرینی آغاز شد. از اعدام های بی داد و دادگاه رژیم پیشین تا سرکوب خشن نیروهای گوناگون سیاسی، تا جنگ خانمان سوزی که به قیمت جان صدها هزارتن از جوانان برومند این خاک نکبت زده، تا کشتار پی در پی زندانیان سیاسی در دهه ی شصت و قتل های زنجیره ای روشنفکران و هنرمندان که تا امروز هم ادامه دارد. حکومت اسلامی بر پایه ی وحشت بنا شد و با شکنجه، اعدام، سنگسار، قطع اعضای بدن و توهین و تحقیر مردم ایران ادامه داده است. شادی، شور و شوق، دوستی، مهرورزی، میهن پرستی، انسان دوستی و ایستاده گی جرم و گناه ، اما روضه خوانی، خرافات دوستی، قمه زنی، خودآزاری، مرده پرستی، نوحه و دعای کمیل و جاسوسی مورد تشویق این حکومت بوده و هست.

حکومت اسلامی منابع و ثروت های ملی مردم ایران را که می توانست موجب پیشرفت کشور و سرافرازی آن در میان ملل جهان شود، یا غارت کرد و یا برای ایجاد ترس و دهشت آفرینی در ایران و منطقه به کار برد.

لباس شخصی ها، باندهای سیاه درباره خلافت فقیه، بسیج، سپاه، اطلاعات، گشت های ارشاد و دیگر ارگان های پیدا و نهان امنیتی برای ترس آفرینی ساخته و پرداخته شده اند. هیچ کدام از این ارگان های مخوف و گرو ه های سیاه کار ، کاربردی در بهبود زندگی مردم ایران نداشته اند. آن مزخرفات هشت سال دفاع مقدس هم برای ثبات بخشی به حکومت و نابودی مخالفان بود. نیروی ترس آفرین در همان جنگ لعنتی آبدیده شد تا امروز بلای جان مردم ایران شود. این ارگان های ضد مردمی با اقدامات فاجعه بار خود موجب گسترده شدن اعتیاد، فقر، بیکاری، جنایت، دزدی، فحشا، خیابان خوابی و قاچاق مواد مخدر شده اند. هیچ حکومتی ( هیچ مطلق) در تاریخ ایران نتوانسته کشوری بر روی گنج خوابیده را به چنین فلاکت و سیاه روزی بنشاند که حکومت اسلامی نشانده است.

امروز که مردم نفرت سی ساله خود را از این نظام جهنمی فریاد می زنند و بر صورت کریه اش تف می اندازند، هارتر شده و باز هم بیشتر می کشد. بیشتر اعدام می کند. بیشتر به زندان می اندازد و می کوشد تا ترس و وحشت آفرینی را به نهایت برساند. امروز اما ترس مردم ریخته است. آن ها لذت همبستگی و رهایی را چشیده اند. راه به زانو درآوردن خشونت گران را آموخته اند. این مردم پیمان بسته اند تا روز آزادی ایران از پای ننشینند. چشمان باز ندا و سهراب و کیانوش و محسن و تمامی آزادی خواهان در خاک خفته که به مرگ لبخند زدند و ترس را تحقیر کردند، آغاز جدی ریزش ترس همگانی بود. حالا حکومت است که می ترسد. حکومت وحشت آفرین به وحشتی دیوانه وار مبتلا شده است. برای پنهان کردن این ترس، چهره اش را خشن می کند و این چهره ی خنده دار او را بیشتر لو می دهد و در برابر همگان مضحک ترش می کند. دست به هر سیاه کاری می زند. دروغ می گوید و لاف می زند. اما راه به جایی نمی برد. دادگاه فرمایشی راه می اندازد، ملت می خندد. پزشک کهریزک را می کشد، مردم انگشت اتهام را به سوی او بر می گردانند. مدال شیرین عبادی را می قاپد، جهان از خنده روده بر می شود. کارش به پاره کردن عکس رهبر خودش می کشد، دستش رو می شود. ترس مردم ریخته است. راه گریزی ندارید.

دوشنبه، آذر ۲۳، ۱۳۸۸

با اینا زمستونو بهار می کنیم

با چنین شیر دخترانی که امروز حکومت اسلامی ومجموعه خرافات آن را در خیابان ها و کوچه ها به چالش می کشند، زمستونو فراری میدیم و بهار آزادی را در آغوش می کشیم. روسری اجباری را از سر این شیر دل بردارید، هیچ چیزی از مدرن ترین و فرهیخته ترین انسان معاصر کم ندارد. آیا این بزرگترین جنایت علیه بشریت نیست که چنین مردمی در قفس استبداد خامنه ای و احمقی نژاد در بند باشند؟ خودتان ببینید و داوری کنید!



یکشنبه، آذر ۲۲، ۱۳۸۸

ما را ز سر بریده می ترسانید؟

چند تن از مزدوران بسیجی و اطلاعاتی برای به انحراف کشاندن جنبش مردم ایران، عکسی از خمینی را به آتش کشیدند و تبلیغاتچی های صدا و سیما هم آن را در بوق و کرنا کردند و معرکه راه انداختند. صد البته کسی به این ابلهیت کودکانه توجهی نکرد و همین خشم مفت خوران و غارتگران را برانگیخت. حالا یکی یکی جلوی صحنه می آیند و عربده می کشند که ای وای چه نشسته اید: این ها به ساحت مقدس امام توهین کرده اند و باید سر و گردن زده شوند. گویا این شش ماهه ملت را سرکوب نکرده اند. اگر چه آتش زدن عکس خمینی حرکتی زودرس است و مردم نیز کاری به مرده ها ندارند، اما هیچ کدام از دست اندرکاران حکومت ترور و وحشت ، تقدسی نزد مردم ندارند. یکی از اهداف بزرگ جنبش مردم شکستن و فرو ریختن همین تقدس هاست. مگر شعار مرگ بر خامنه ای بر زبان مردم جاری نیست؟  عربده کشان و اوباشان اسلامی خودشان را به کری زده اند. وقتی بالاترین مقام حکومت اسلامی را الدنگ خطاب می کنند، تقدسی برای نظام باقی می ماند؟ 

آقایان تازه دارند می فهمند که حرکت مردم جدیست و با توپ و تانک و بسیجی نمی توان آن را خاموش کرد. پس به دست و پا زدن افتاده اند. دست پیش می گیرند و نعره می زنند و می گویند که از روی خط قرمزشان رد شده ایم . این بار می خواهند حسابی تنبیه امان کنند. به راستی خیل زنان و مردان قهرمانی را که با گلوله های ناجوانمردانه از پای درآورده اند نمی بینند. ما را ز سر بریده می ترسانید یا پیش می گیرید که پس افتادنتان را جبران کنید؟  هر آخوند و قداره کشی که فرصت ابراز وجود پیدا نکرده خودش را می اندازد توی معرکه ی باغ وحش صدا و سیما و ملت را تهدید به خشونت و سخت گیری می کند. این پنبه را از گوشتان درآورید. ملت برخاسته است تا کار دیکتاتوری را تمام کند. خودتان قواعده مسخره و عقب مانده انتخابات فرمایشی را نقض کردید. زمان زیست حکومت اسلامی به سرآمده. دیر و زود دارد، اما راه فراری نیست.

قار و قار خمینی، خمینی  کردن را هم لطفا خفه شوید. خمینی هم یک خامنه ای دیگر بود. خمینی هم در تمام دوره زیست دیرهنگامش همواره به کشتار و اعدام بی داد و دادگاه ملت سرگرم بود. سیاهه رهبر حکومت اسلامی آن چنان تیر و تار است که با هزار خروار گچ دروغین سفیدش نمی توان کرد. مردم ایران مرده کش نیستند. این حکومت اسلامی است که از روز نخست مرده ها را نبش قبر می کرد و آن ها را دوباره می کشت. ما به دنبال پایان دادن به استبداد و برقراری دمکراسی در میهن عزیزمان ایران هستیم. ما در پی پس گرفتن هویت ایرانی خود هستیم. در این راه هیچ چیزی جز انسانیت برای ما مقدس نیست. حتی خود خدا.

یکشنبه، آذر ۱۵، ۱۳۸۸

16 آذر: نبرد اندیشه با استبداد

شانزدهم آذر روز ویژه ای در تاریخ مبارزات مردم ایران با استبداد است. شورش دانشجویان مبارز در 16 آذر سال 1332 علیه استبداد و نیروهای پشتیبان آن و کشته شدن سه تن از دانشجویان به دست نیروهای سرکوب، این روز را به نماد نبرد دانش و روشنگری با خفقان و سانسور مبدل نمود. از آن پس هر ساله دانشجویان در این روز همایش های اعتراضی بزرگی را در مخالفت با سیاست های استبدادی حکومت های شاه و خمینی برگزار کرده اند.  حکومت اسلامی کوشید که با حمله وحشیانه به دانشگاه ها و قتل و عام دانشجویان در دهه شصت و تعطیل دانشگاه ها و تصفیه کامل آن ها از نیروهای روشنفکری، حساب خود را با نیروی دانش و فرهنگ یکسره کند، اما امروز چون همیشه تاریخ، دانشگاه باز هم صحنه نبرد روشنگری ، دانایی و آزادی با جهل و خرافات و استبداد شده است.

فردا شانزدهم آذر است. حکومت اسلامی از پیش و برای ترساندن ملت، تیغ را آشکار و از رو بسته و یکسره در بلندگوی تبلیغاتی اش دم از سرکوب شدید می زند. گویا در این سی سال سرگرم ناز و نوازش ملت بوده و حالا که ملت نمک ناشناس  اعتراض می کند، آقایان خشمگین شده اند. استبداد در طول تاریخ نماد ابلهی و نادانی بوده و امروز هم حکومت اسلامی در مطلق جهل خود غوطه ور است و صدای مردم را نمی شنود و یا می شنود و خود را به کری می زند. فردا ما به خیابان خواهیم آمد و نبرد خود با استبداد را فریاد خواهیم زد. هر ایرانی که دلش برای آزادی و رهایی از چنگال استبداد انسان کش دینی می تپد فردا به خیابان می آید و در صف دانایی و آزادی رژه می رود. فردا چه در ایرانیم و چه در هر کجای این جهان پهناور، یک صدا بر سر استبداد فریاد بکشیم و خواهان برچیدن بساط ستم شویم. ما پیروزیم.