چهارشنبه، تیر ۱۰، ۱۳۸۳

المعجم في معاير الوبلاگ عجم [2

این هم بخش دوم کتاب تذکره وبلاگ نویسان . که دو سال پیش در «از دیده شوخ » آوردم و حالا دوباره می گذارم شاید لبخندی بر لبان سینای غریب غربت بیاورد و بر دوستی نانوشته امان بیافزاید
ذكر السينا المطلبي
آن متمكن هدايت، آن متوكل وكالت، آن وبگرد راستين، كه هيچكس بدو نداشت يقين. از بزرگان اين طايفه بود. او را كرامات مشهور است و رياضت مذكور. نقل است كه خود چيز نمي توانست نوشت ، اما لينك خوب مي داد. و گويند به وبلوگري كرم عجيب داشت چنان كه اطرافيانش را نيز آلوده بود. و گويند كه در عمر خود هرگز شب نخفتي. از وي پرسيدند كه : “ خشوع در وبلاگ نويسي چيست؟ “ گفت: “ آن كه اگر همسرت با قابلمه هم بر سرت بكوبد از پشت رايانه بر نخيزي“ . روايت است كه نسب به حضرت موسي عليه السلام مي برد و اجدادش در اطراف كوه طور و در صحراي سينا به چوپاني روزگار مي گذرانده اند. محفلي ساخته بود از وبلاگيان در بلاد پرشيا وبلوگ كه هيچ جنبنده اي را بدان راه نبود. نقل است كه از سرزمين چين و ماچين جانوراني به شبكه اش حمله مي كردندي و روزگارش سياه مي نمودي. شيخنا ابوالفضول در تذكرة خود “ كشف الاسرار “ آورده است كه اينها لافي بيش نيستند براي مشتري جمع كردن . الله اعلم وبالصواب.گويند عيالش از روي حسادت وبلاگي ساخت كه در جهان كس نديده بود. و گويند بچه اش را تحريك مي نمودي كه حال السينا را گرفتي و او را از وبلاگ نويسي بيانداختي. آورده اند روزي كه فرزند خرد خود را در كنار گرفت و مي نواخت، چنان كه عادت پدران باشد. كودك گفت: “ اي پدر ! مرا دوست داري ؟ “ گفت : “ دارم “ . گفت: “ وبلاگت را دوست داري “ . گفت : “ دارم “ . گفت: “ چند دل داري؟ “ . گفت: “ يك دل “. گفت: “ به يك دل دو دوست تواني داشت؟ . تازه مادر را نمي گويم كه سه دل بايدت“. سينا دانست كه اين سخن از كجاست. و غيرت حق - تعالي - تعريفي است، به حقيقت. دست بر سر ميزد. پنجره باز نمود و كودك به كوچه انداخت و به وبگردي مشغول گشت. و مي گفت : “ نعم الواعظ انت يا بني“ - نيكو واعظي تو اي كودكم ! نقل است كه اصلاح طلبان را بسيار نواختي و آنها را معظم داشتي اما خيري از آنها بدو نرسيد جز نوشتن مفتي در وقايع نامه هايشان. گويند از انقلاب بسيار ترسيدي و هيچگاه در تظاهرات شركت نكردي. از خشونت هراس داشتي و هيچگاه ميوة كال از درخت نچيدي بدان سبب كه دل درد آورد. روايت است آنقدر بماند تا فرزندش او را از كار بركنار نمودي و خود برجايش نشستي
در بخش سوم ذكر الحامد البنايي مي آوريم

سه‌شنبه، تیر ۰۹، ۱۳۸۳

المجم في معايرالوبلاگ عجم

این طنز گونه را در رسم وبلاگ نویسی دو سال پیش هنگامی که تازه به وبلاگ نویسی روی آورده بودم و عشق داشتن صد وبلاگ را در سر می پروراندم ، نوشتم و در وبلاگ « از دیده شوخ » منتشر کردم . از این آدمها که آن موقع سرجنبانان وبلاگ نویسی بودند ، عده ای همچنان فعالند و برخی هم نیمه فعال. اینها فقط برای شوخی و خنده بود که نوشته شدند. بسیاری هم در همان دوران به تقلید از آن شوخی ها پرت و پلا هایی بافتند. تا اینکه دیروز دیدم رفیق عزیزم نقطه ته خط برداشته و طنزی در همان مایه نوشته و صد در صد از کار من هم خبر نداشته است. چون شوخیش مایه ی دیگری دارد. به درخواست هاله عزیز این طنزها را یک بار دیگر اینجا می آورم شاید لبخندی بر چهره ی کسی بیاورد و ما پاداش خود را گرفته باشیم


المقدمه

حضرت حق شيخنا الشوخ كتابي تاليف نموده كه درآن ذكر بزرگان قوم وبلاگستان آورده شده است و ما گوشه هايي از كتاب او بر شما نقل كنيم كز آمخت هاي اينان بهره اي برگيريد و توشة آخرت نمايد. مولانا شوخ گويد:‌“ هيچ سخن در عالم بالاي سخن مشايخ طريقت وبلاگ نويسي نيست، كه سخن ايشان نتيجة كار و حال است نه ثمرة حفظ وقال، و از عيان است نه از بيان، و از اسرار است نه از تكرار، و از علم لدني است نه از علم كسبي ، و از جوشيدن است نه از كوشيدن. كه ايشان از ورثه انبيا و سلوك اند- صلوات الرحمن عليهم اجمعين - جماعتي از دوستان خود را رغبتي تمام مي ديدم به سخن اين قوم، و مرا نيز ككي در تنبان افتاد و ميلي عظيم بود به مطالعة احوال و سخن ايشان. اگر همه را جمع مي كردم دراز مي شد و اگركسي سخن ايشان زيادت از اين خواهد، در فهارس متقدمان و متاخران اين طايفه بسيار يافته شود. از آنجا طلب كند. و اگرطالبي شرح كلمات اين قوم مشبح طلب كند، گو: وبلاگ سردبير خودم را بازديد فرمايد. كه گمان ما آن است كه هيچ سخن اين طايفه - الا ماشالله - بر وي پوشيده نماند. و اگر اينجا شرح آن ليست ها دادمي هزار آپديت بايستي. اما طريق ايجاز و اختصار سپردن سنت است. از اساتيد بسياري نيز بيفگندم. ديگر سبب شرح نادادن آن بود كه سخن خود در ميان سخن ايشان آوردن ادب نديدم و ذوق نيافتم. ديگر سبب اين بود كه اوليا وبلاگستان مختلف اند. بعضي اهل معرفت اند و بعضي اهل دل، و بعضي اهل معاملت و بعضي اهل محبت و بعضي هم اهل بخيه. اكنون اسامي برخي از اين بزرگان ياد كنم. بعد از آن شرح مقامات و كرامات و حالات و اوقات و اشارات ايشان آغاز نهم ، بعون الله و حسن توفيقه. حسين بن الدرخشان . سينا ابن المطلبي . حامد بن البنايي . حسين بن نوش آدر ( كه گويا زرتشتي بوده بوده است) . آذر البنت آيينه . احسان بن القا لبي. مرتضي ابن النگاهي

المعجم في معاير الوبلاگ عجم
ذكر حسين بن الدرخشان

آن سلطان ملت وبلاگي . آن برهان حجت اينترنتي، آن عالم تحقيق در ويندوز، آن متخصص فايل هاي ويروس سوز. حسين بن حسن بن حسين الدرخشان . سبب كه ذكر ايشان ابتدا كنيم ، اينست كه چون از اهل وبلاگستان بيشتر سخن طريقت او گفته است و روايت از او بيش آمده و او را روح القدس وبلاگستان ناميده اند. و بسيار او را عظمت و جلالت و شوكت داده اند كه در پوست خود نمي گنجيدو مجبور گشتند او را به ولايت جابلقا ( كه امروز كانادا گويند) فرستند. كه آنجا را زميني بسيار فراخ و عظيم بودي و جاي جولان براي او بسيار. گويند در آنجا چنان كاهل و سست گشتي كه حتي رخصت نكرد كه فهارسش را اوپدايت كند. كلمه يي چند از آن حضرت بيارم كه ايشان همه يكي اند. چون ذكر او كرده آمد، ذكر همه بود. نبيني كه قومي كه مسلك او دارند كرم او نيز دارند و كرم وبلاگيان دارند. در جملة علوم خفيه و اشارات و عبارات بي تكلف به كمال بود. و قدوة جملة مشايخ بود، و اعتماد همه بر او بود. و مقتداي مطلق بود و همة وبلاگ نويسان را شيخ بود. هم اهل ذوق را پيشرو بود و هم اهل عشق را پيشوا. گويند سبب روي آوردن حسين به بلوگري آن بوده كه : “ روزي در دكان سبزي فروشي مشغول و مشعوف معامله بود. درويشي آنجا رسيد و چند بار “ وبلوگ الله ، وبلوگ الله “ گفت . وي به درويش نپرداخت. درويش گفت : “ اي خواجه ميداني كه تو چگونه وبلاگر خواهي شد؟ “ حسين گفت : “ چنان كه تو خواهي شد “. مرد گفت : “ آيا تو مي تواني همچون من وبلاگر شوي؟ “ حسين گفت : “ بلي “. درويش تخته كليد چوبيني داشت ، زير سر نهاد و گفت “ وبلاگ اللة “ و جان بداد. حسين را حال متغيير شد و دكان بر هم زد و به اين طريق به حلقة وبلاگ نويسان در آمد “. عده اي نقل كرده اند كه آن درويش سلمان بن الهراتي بود ، كه نقل نادرستي است، به گواه شاهدان. نقل است كه روزي حسين بر درب بلوگ اسپوت كوم ايستاده بود و در خلق بيكار نظاره مي كرد و تضرع و زاري خلايق را به جهت قالب مي شنيد. گفت : “ سبحان الله . اگر اين خلايق به نزد بلوگر روند و از وي دانگي جا براي چرت و پرت هايشان خواهند ، ايشان را نااميد مگردان“. معروف است كه گفته : “ دو خصلت است كه وبلاگ را فاسد كند. بسيار خفتن و در مسابقات وبلاگ شركت داشتن “ . اما خود به هيچ كدام عمل نكردي. دربارة او روايت بسيار است گويند روزي در كنار رايانه نشسته بود چنان كه شستن ظروف و پختن اطمعه را از ياد فرو نهاده بود. عيال او كه به صبر و طاقت مشهور عالم است، كاسة صبرش لبريز نمود و مبالغي ضربات با ماهيتابه بر فرق او بكوفت كه از پشتة تپل مادر فولاد زره ( جنيفر لوپز كنوني) بيزار گشت.او را حكمت بسيار بوده است . از جملة اين حكمت ها ترسيم قالب هاي المكعب و المربع بوده كه خشت زنان را فايده بي اندازه رسانده بودي. چون سلطنت خسرو خوبان ، حسين الدرخشان در عالم ظاهر گشت و اسرار وبلاگ نويسي در جهان بپراكند، بسيار وبلاگ پديد آمد كه در مفردات خوب اما مرده شور تركيب شان را ببرد. بنابر گفته دولتشاه شلغم فروش وقتي كه مولانا به همراه عيال خود از بلاد پرشيا هجرت گزيد، در بلاد جابلقا (كانادا) با شيخ وبلاگ نويسي ملاقات نمود و او كتاب اسرار نامة وبلاگري را به او داد. هنوز آن جايگاه زيارتگاه وبلاگيان است. نقل است روزي حسين به كمك دوستي شتافت كه رايانه اش مريض گشته بودي. حسين بر بالاي سر آن رايانه نشست و چندان بگريست كه خاك را گل كرد. پس گفت : “ اي مردمان ! اول و آخر كار ما اين است. آخر دنيا نگري وبلاگ است. و اول آخرت نگري وبلاگ است . كه ( البلاگ اول منزل من منازل الاخرة ) . چه مي نازيد به عالمي كه اولش اين است. چون اول و آخر شما اين است. اي اهل غفلت! كار اول و آخر بسازيد. جماعتي كه آنجا بودند چندان بگريستند كه همه يك رنگ شدند. حضرت شهاب حق الشيخنا البوق در رسالة معروف خود “ الشلاغم و الخاصيت من حيث الشكم “ آورده كه اين حضرت حق كه نور حق در پيشانيش مي درخشيد و از همين روي او را الدرخشان نام دادندي. محافظه كار بودي و دم به تله ندادي. از بوي گند زير بغل بسيجيان و لباس شخصي ها آزردي و براي آنها عطر فرستادي كرور كرور. از سياست چندان لذتي نبردي ، هر چند خود سياستي داشت خاص . شنيده ام كه البوش گفته : “ در ولايتي كه چنين وبلاگ نويسي پرورش دهد من نتوانم كه بمب بر سر مردمش ريزم“. الله اعلم وبلصواب.
سرگذشت سينا ابن المطلبي را پس از او خواهيم آورد

دوشنبه، تیر ۰۸، ۱۳۸۳

جام ملتهای اروپا



از آغاز بازیهای جام ملتهای اروپا تا امروز حدس هایم در مورد بازیها درست از آب درآمده اند. من فوتبال را بسیار دوست دارم . هم بازی جمعی است و هم هر کسی می تواند با داشتن یک توپ آن را بازی کند و هم سرگرمی سالمیست. اگر چه مافیای سرمایه دارد از فوتبال بیشترین سود را می برد و ما تماشاگران نیز با ابزار خود به مبارزه با این فساد برخاسته ایم ، اما خود فوتبال برایم عزیز است. من مثل هر چیز دیگری فوتبال را از زاویه سیاست نگاه می کنم. هنگامی که یک کشور فقیر پوزه ی کشوری قدرتمند را به زمین می ساید ، لذت می برم. آنگاه که خداد عزیزی با آن گل زیبایش استرالیا را ادب می کند و یا مارادونا با گل دستیش انتقام روحی مردم آرژانتین را از پیرکفتار انگلیس می گیرد از شادی سرشار می شوم. این را هم بگویم که بسیاری از دیکتاتورها و ناسیونالیست های افراطی و سرمایه داران از فوتبال برای پیشبرد اهداف خود سوء استفاده می کنند ، اما گناه فوتبال چیست ؟ آنها هر چیزی را به گند می کشند
روده درازی کردم ، برویم سر داستان خودمان. گفتم که نتیجه اکثر بازیها را حدس زده بودم و البته نزدیک به صدو بیست هزار تومن هم از راه شرط بندی با دوستان نصیبم شده که خرج شکم خودشان به هنگام تماشای بازیها می شود

انگلستان باخت چرا که آنها سالهاست که اثیر فوتبال مزخرف خودشان شده اند. فوتبالی که شالوده اش بر پاس های هوایی بلند وکرنر و توپ های از زمین خارج شده است. این فوتبال که به بسکتبال بیشتر شباهت دارد راه صعود انگلیس را در تمامی بازیهای بین المللی بسته است. گنده گویی های مربی سوئدی این تیم هم درباره بازیکن جوانش « رونی » نتوانست آنها را از سقوط نجات دهد. تا اینجا هم که آمده بودند زیادیشان بود. سوئد و دانمارک هم که سبک انگلیسی را کپی برداری می کنند به سرنوشت اصل خودشان گرفتار شدند
تیم یونان یکی از بهترین های این جام بوده است. این تیم فوتبال کلاسیک را ارائه می کند. مربی آلمانی آن بسیار کار کرده و نتایج زحماتش را هم دریافت کرده است. یونان تیم منضبطی است که فوتبال دسته جمعی را به نمایش می گذارد. اینها ستاره نیستند ، اما چون با یکدیگر بازی می کنند و هدفشان بالا رفتن تیم است ، موفق شده اند
از تیم چک هم بسیار خوشم می آید ، آنها هم فوتبال تیمی را با سرعت و ابتکار فردی در هم آمیخته اند و قهرمان شدنشان در این دوره بعید نیست. من حدس می زنم که بازی فینال را یا یونان با پرتقال و یا چک با پرتقال بازی خواهند کرد. هلند مالی نیست و تا اینجا هم که آمده شانس آورده است
از صمیم قلب آرزوی پیروزی یونانیان عزیز را دارم

یکشنبه، تیر ۰۷، ۱۳۸۳

سانسور در اینترنت

در کشور ما سانسور پدیده تازه ای نیست. از همان بدو پیدایش چاپ و نشر کتاب و روزنامه در ایران سانسور هم چون شمشیر برنده ای بر روی گردن پدیدآورندگان اندیشه و هنر و فرهنگ انسانی آویزان بوده است. تاریخ سانسور و خونی که بر سر مبارزه با آن به زمین ریخته شده ، بی شک از تلخ ترین صفحات مبارزات مردم ایران علیه استبداد و دیکتاتوری است. سانسوردر ذات حکومت های استبدادی و تمامیت خواه است. هرگونه اشاره ای به مسائل و مشکلات اجتماعی ، از سخن گفتن درباره محیط زیست تا به زیر پرسش بردن ساختار قدرت ، پا نهادن بر روی خط قرمز حکومت است. این حکومت چیزی جز تعریف و تمجید و بادمجان دور قاب چینی را بر نمی تابند. هر اشاره ای به کوچکترین نهاد قدرت برابراست با به چالش فراخواندن تمامیت استبداد. تاریخ ادبیات و هنر و فرهنگ ما سرشار از کنایه ، نماد و استعاره و به در بگو تا دیوار بشنود است. استبداد فرهنگ و تاریخ ملت را به گند می کشد. ابتکار و پویایی و رشد را نابود می کند.
در جمهوری اسلامی سر تا پای زندگی روزمره مردم به تابو ها و خط قرمز ها مبدل شده است. هر سخنی و نوشتنی درباره این تابو ها جرم بزرگیست که نخست با سانسور و سپس با زندان و شکنجه و مرگ پاسخ داده می شود. سخن گفتن از شادی و زندگی و عشق و دوستی و آزادی بزرگترین تابوست. تمامی اندیشه و هنر و فرهنگ اجتماعی مردم ایران که رنگ و بوی اسلامی ندارد تابوست. سانسور و جمهوری اسلامی از هم جداناشدنی اند. با پند و اندرز نمی توان سانسور را به راه راست کشاند یا برای آن سقف گذاشت . سانسور را نمی توان رام کرد. سانسور باید برچیده شود.
جمهوری اسلامی یک ربع قرن است که دارد ملت ایران را سانسور می کند. از چند سال پیش تا کنون و همزمان با عوام گیر شدن پدیده اینترنت ، دست سانسورگرها به اینجا هم دراز شده است. آنها فهمیده اند که اینترنت تنها دریچه ای است که جوانان ایرانی می توانند با نگاه کردن از درون آن با جهان بیرون پیوند برقرار کنند و گریزی بزنند به جهانی خالی از پیشداوری ها و دروغ ها و گندو کثافت حکومت آخوندی. آنها از پیوند مابین ایرانیان درون و برون مرزی هراس دارند. به همین سبب میلیاردها تومن از کیسه مردم ایران را خرج سانسور در اینترنت می کنند. حکومتی که راه نفس را بر مردم بسته است ، از کوچکترین روزنه هم می ترسد.
مزدبگیران و مرده خورهای این حکومت استبدادی تمام عقلشان را روی هم ریخته اند و پیش نویس برای سانسور در اینترنت تهیه کرده اند. پیش نویسی که خواندنش آدم را به خنده می اندازد. چین با تمام قدرت علمی و فکریش نتوانسته است در اینترنت را بر روی مردم ببندد حالا جمهوری اسقاطی اسلامی می خواهد همان طرح شکست خورده را در ایران پیاده کند. طرحی که دانشمندان آخوندی برای سانسور اینترنت تهیه کرده اند، صورت قانونی دادن به عملی است که سالهاست دارد انجام می گیرد و هیچ غلطی هم نتوانسته بکند. در بند بند این طرح رذالت آخوندی نهفته است. آنها می خواهند با قانونی کردن سانسور جنایت خود علیه فرهنگ و تبدل آزاد اندیشه و آگاهی را به دنیای مجازی اینترنت نیز بکشانند. اما اینجا را دیگر کور خوانده اند. البته تهیه این پیش نویس تنها و تنها برای این صورت گرفته که از این پس با اشاره به بند های آن بتوانند هر کاربر بخت برگشته ای را که اراده کنند به مجازات تهدید نمایند. بر تمامی کاربران ایرانی اینترنت در ایران و جهان است که با اقدامات ایذایی و افشاگرانه خود دست حکومت آخوندی را در حنا بگذارند.
علیه این پیش نویس ضد آزادی و اندیشه بر خیزیم
بیانیه علیه سانسور در اینترنت را امضا کنیم
با تلاش و ابتکار خود را ه های شکستن فیلتر ها را پیدا کرده و بگوش دیگران برسانیم
سانسور اینترنتی را در سراسر جهان اینترنت و با اقدامات دسته جمعی افشاء کنیم
سانسور و راه های مبارزه با آن را بیاموزیم
سانسورچیان را به مردم معرفی کنیم

پنجشنبه، تیر ۰۴، ۱۳۸۳

سانسور2

به سانسور و سانسورچیان اعتراض کنیم. این بیانیه های زیر را اگر دوست دارید امضا کنید. البته و صد البته این کار را با آزادی کامل و با وجدان آرام و آسوده انجام دهید. لطف یک امضا در این است که از جان برآید و شخص امضا کننده کارش را با آگاهی کامل انجام دهد

بهر حال اعتراض است و مثبت. اگر هم فکر می کنید که این کارها اثری ندارند و آب در هاون کوبیدن است ، لطف کرده و با خویشتن خودتان رو راست باشید و مثل بعضی ها نباشید که در نکوهش اعتراض می نویسند اما می روند و بیانیه هایی را که به مذاقشان خوش می آید امضا و تبلیغ می کنند. دم خروس و قسم حضرت عباس نشود
این هم بیانیه

سه‌شنبه، تیر ۰۲، ۱۳۸۳

سانسور

به سانسور و به جمهوری اسلامی نه می گوییم

یکشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۳

گرفتار

این روزها بسیار گرفتارم. گرفتار کار، زندگی روزمره ، بچه ها و از همه بدتر فوتبال. تا به امروز نود در صد حدسم درباره تیم ها درست از آب در آمده است. نیم ساعت دیگر پرتقال با اسپانیا بازی دارد. اسپانیا و پرتقال بسیار ضعیف شروع کردند. این بازی برای پرتقال حیاتی است. آنها به میدان می آیند تا در برابر همسایگان اسپانیایی خود با تمام قدرت بازی کنند. بازی امشب بی شک تماشایی خواهد بود. به جز بازی های خوب سوئد و بازی فوق العاده زیبای جمهوری چک و هلند چیز دندان گیری ندیده ام. من حدس می زنم پرتقال با وجود تیم سرهم بندی شده اش امشب بازی خوبی را ارائه دهد. باقیش را خودتان حدس بزنید

پنجشنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۳

چهارچوب نو

از ریخت کهن شده ی سیپریسک خسته شدم. طرحی نو ریختیم ( یا بهتر بگویم ، ریختند ) و ما هم در کمال خونسردی ربودیم و چهره اش را کمی این ور آن ور کردیم و امیدواریم بتوانیم محتوایی نو هم در آن بریزیم.