پنجشنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۸۸

ما را ز سر بریده می ترسانید؟

محمد رضا علی زمانی و آرش رحمانی پور  را اعدام کردند تا ما را بترسانند. غافل از این که ملتی که ندا و سهراب دارد هفت خوان دیو  را در می نوردد. اعدام انسان ها نشانگر زبونی، ترس و پست فطرتی رژیم های دیکتاتوریست. از همان بدو پاگیری حکومت اسلامی اعدام جزو ذاتی آن بوده است. ولایت ابلهان در قرن بیستم نمی تواند بدون اعدام و شکنجه یک روز هم دوام بیاورد. چهره ی واقعی این ها همین است. دو جوان بی گناه را به جرم اعتراض علیه شرایط فاسد و فلاکت بار کنونی دستگیر می کنند. آن ها را تا حد مرگ شکنجه می دهند. از آن ها اعترافاتی می گیرند که هر بیدادگاهی هم به آن ریشخند می زند و سپس برای ترساندن جوانان شیردل ایران اعدامشان می کنند. اگر کسی به جنایت کاری این رژیم شک دارد یا احمق است و یا تبهکاری مثل خودشان.

دوشنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۸۸

برگ برنده در دست جنبش سبز است.هشیار باشیم!

خامنه ای در حالی که دستور قتل و عام می دهد، در خفا دست التماس به سوی هر کسی که بتواند او را از بحران فعلی نجات دهد دراز می کند. این مار موذی تمام توان خود را برای به شکست کشاندن جنبش سبز مردم ایران به کار انداخته است. باید هشیار باشیم و نقشه های او را بر آب دهیم. در حالی که از تمامی امکانات پیش رو برای گسترش و پیشبرد جنبش سود می بریم، اما بیدار باشیم و فریب عقب نشینی های سطحی حکومت اسلامی را نخوریم. این بحث های تلویزیونی، عقب نشینی نمایندگان مجلس و پس گرفتن طرح ابلهانه اشان برای اعدام فوری معترضین،  شایعات مبنی بر برکناری احمدی نژاد و یا به رسمیت شناختن او توسط کروبی مُسکن های فاسد شده و تاریخ سر رفته ایست که تنها به درد مداوای روان پریشی های خامنه ای و همکارانش می خورد. این ها با مشاورت های رفسنجانی دست به عقب نشینی های جزیی می زنند و از سوی دیگر چماق را از رو بسته و مرتب به مردم هشدار می دهند که دست به کشتار خواهند زد. چهره ی وحشت زده حکومت برای همه ما شناخته شده است. این استبداد غارتگر، دروغگو و لاف زن سی سال است که ملت ما را در زندانی بزرگ در بند کرده و تسمه از گرده ی ما کشیده است. سی سال است که دارد تعقیب می کند، دستگیر می کند، به زندان می اندازد، شکنجه می دهد و به جوخه اعدام می سپارد. سی سال است جوانان و به ویژه زنان را در خیابان، فیلم، هنر و ادبیاتش تحقیر می کند. سی سال است که هویت ایرانی ما را به مسخره می گیرد. سی سال است که با بربریت تمام سنگسار می کند، نقص عضو می کند و به انسانیت ما توهین می کند. ما را وامی دارد که در خیابان به نظاره اعدام بینوایان بایستیم. سی سال است در خانه و خیابان تفتیش عقایدمان می کند. پدر را جاسوس پدر می کند. مادر را وا می دارد که از اعدام دخترش احساس رضایت کند. به کودکان آموزش بربریت دینی، روضه خوانی، مدحی، دعاخوانی، عزاداری، فالگیری، سرکتاب بازکنی، سفره ابولفضل و در یک کلام خرافات می دهند. ورزش را به چنان حال اسفناکی انداخته که بازسازی دوباره آن سال ها  طول خواهد برد. برنامه های اقتصادی فلاکت بار این حکومت اکثریت مردم ایران را به زیر خط فقر کشانده و این در حالی است که آقازاده های تمامی روحانیون پیرو علی میلیاردها دلار ثروت ملی را غارت کرده و در بانک های کشورهای عربی و اسلامی پنهان کرده اند. خواری و خفت برای ایرانی تا کی؟

هر کسی اندکی هوش و انصاف داشته باشد و شلاق این جماعت دزد را بر تنش حس کرده باشد می داند که این ها یک شبه از این رو به آن رو نمی شوند. سودی که این ها از برده گی ما بی برند آن قدر زیاد است که حاضرند میلیون ها تن از مردم را برای حفظ آن قربانی کنند. بی جهت نیست که ملت را « خس و خاشاک»، « بزغاله و گوساله » می خوانند و خودشان را چوپان هدایت کننده. این ها هیچ ارزشی برای ملت ایران قائل نیستند. این بازی های کهنه شده تنها برای به انفعال کشاندن جنبش سبز مردم ایران و سپس سرکوب فعالان آن است. نه خامنه ای و نه احمدی نژاد با پند و اندرز از قدرت دست نمی کشند. تنها جنبش بیدار، پشتکار دار و خلاق ما است که ایران را از چنگال بختک اسلامی رها می سازد. برای ما مردم ایران شرم آور است که این چنین استبداد جاهل و دروغگویی را تحمل کنیم. مگر ما چه کم از مردمان دیگر داریم؟ خامنه ای و احمدی نژاد می خواهند ایران را به پاکستان و افغانستان تبدیل کنند که مردم را به بهانه دین به جان یکدیگر بیاندازند و خودشان غارت کنند.

برای نجات ایران فرصت بزرگی را آفریده ایم. نگذاریم این فرصت طلایی از دست برود. نگذاریم که جاسوسان و مزد بگیران حکومت مابین ما جدایی بیاندازند. از تمام امکاناتی که در دست داریم برای پیش برد جنبش سود ببریم. اگر استبداد با یک برنامه تلویزیونی می خواهد سطح مطالبات ما را تا حد مسخره ای پایین بیاورد، برنامه را به ضد خودش تبدیل کنیم. برگ برنده در دست ماست. حکومت به قدرت ما پی برده و می داند که عقب نشینی آشکار یعنی فروپاشی دستگاه ولایت. روز بیست و دوم بهمن روز بزرگی است. تمام توان خودمان را برای سازماندهی تظاهراتی میلیونی به کار اندازیم. حکومت اسلامی از ترس این روز بر خودش می لرزد و تلاش می کند که فعالان جنبش را دستگیر و بقیه را به انفعال بکشاند. هارت و پورت های چماق بدستان هم در همین راستاست. با همبستگی خود روز بیست و دو بهمن را به روز پایان دادن به خلافت اسلامی در ایران تبدیل کنیم.

جمعه، بهمن ۰۲، ۱۳۸۸

تراختور هم میلانه هم بارسلونه هم برزیله

هم میهن آذربایجانی. تاریخ درد ما مشترکه. حکومت اسلامی برای بازماندن در اریکه ی قدرت همه ی ما ایرانی ها را زیر نعلین هایش پایمال می کند. بیست و دو بهمن روز پایان دادن به سی سال ستم و آزار است. نگذاریم به بهانه های زبانی، مذهبی و یا فوتبالی ما را از هم جدا کنند. تراختور از تمام تیم های دنیا سرتر و بزرگ تر است، اما امروز روز این جدایی ها نیست. نه تراختور و نه پرسپولیس هیچ کدام ارزشی برای  حکومت اسلامی ندارند. این هیاهوی بسیار در اطراف فوتبال هیچ سودی برای مردم ما که در خط مقدم جبهه آزادی ایستاده اند ندارد. چشم هایمان را باز کنیم که مابین ما تفرقه نیاندازند. دیگر وقت آن است که تبریز نه برای تراختور که برای رهایی ایران از چنگ ولایت فقیه به خیابان ها سرازیر شود. وقت برای کل کل کردن و کورکوری خواندن بسیار است. با بودن این حکومت تراختور به هیچ جایی نمی رسد. این ها اگر در قدرت بمانند سر تراختور را زیر آب می کنند. یادتان هست که این ها چه بلایی سر تیم ملی و تیم های خوب ایران آوردند. با همبستگی مسابقات فوتبال را به صحنه  اعتراض علیه حکومت تبدیل کنیم.

تراختور می رزمد     خامنه ای می لرزد

سه‌شنبه، دی ۲۲، ۱۳۸۸

بر سر شمشیر عشق رقص کنان باید رفت

کسی می داند چه اتفاقی دارد می افتد؟  چرا موسوی و خاتمی و کروبی در بیانیه های اخیرشان از تعهد به نظام اسلامی و پایبندی به ولایت فقیه و قانون اساسی حکومت اسلامی سخن می گویند؟ آیا از جنبش مردم ایران دلسرد شده اند و یا از ریشه دار شدن آن می ترسند؟ آیا فکر می کنند که وضعیت را می توان به روزهای پیش از انتخابات برگرداند. وقتی خاتمی برای برون رفت از بحران انتخابات آزاد را به عنوان جایگزین مطرح می کند منظورش چیست؟ انتخابات آزاد در چهارچوب این حکومت استبدادی و آدمکش چه معنایی دارد؟ آیا باز هم هاشمی رفسنجانی دارد از پشت پرده چوب لای چرخ حرکت مردم می گذارد.  آقایان نمی دانند که شعار جنبش مردم ایران باطل کردن خامنه ای به عنوان ولایت فقیه است. فریادهای مردم را فراموش کرده اند؟ چرا آقای خاتمی از ساختار شکنی به وحشت افتاده و دمادم به دارودسته خامنه ای امتیاز می دهد. وقتی رفسنجانی عنوان می کند که : اتلاف وقت فرصت‌ها را نابود می‌کند. روی سخنش با شماست یا با خامنه ای؟ یا شاید هردو.

آقایان محترم جنبش مردم ایران نارنین نداها و سهراب ها را از دست نداده که قدرت را از جناحی به جناح دیگر منتقل کند. این جنبش مدنی حق گزینش می خواهد. به چوپان و آقا بالا سر نیاز ندارد. علیه سانسور اندیشه و بیان و ممنوعیت تشکیل احزاب و اجتماعات مبارزه می کند. حجاب اجباری را به چالش فرا خوانده. برابری حقوق اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را در تمامی عرصه های زندگی می طلبد. به فرمان کسی آغاز نشده که با بیانیه و پند و اندرز دوباره به خانه اش برگردد و از فردا روز باز هم از سوی بسیجی و گشت ارشاد مورد تحفیر و توهین قرار گیرد. آقای موسوی، آقای کروبی عزیز این جنایتکارانی که به دستور مستقیم رهبر مرتکب فجیع ترین اعمال ضد بشزی شدن را چگونه می توانید به انتخابات آزاد فراخوانید؟ آقای خاتمی شما اگر در همان هشت سال ریاست جمهوریتان در برابر جنایات ولایت فقیه و بادمجان دورقاب چین هایش ایستاده بودید و می گذاشتید مردم ضدیت خودشان را با بربریت بسیجی ها نشان دهند، کار به این جا نمی کشید. آقایان محترم اعتماد مردم چیزی نیست که بتوان با آن معامله کرد. مواظب باشید! بر روی لبه تیغ ایستاده اید. نگذارید این ملت خون به دل سی سال دیگر زانوی غم در بغل بگیرد.

 

با وام از حافظ : زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت       کان که شد کشته او نیک سرانجام افتاد

پنجشنبه، دی ۱۷، ۱۳۸۸

ووپی گلدبرگ هم محارب شد


البته مثل روز روشنه که خامنه ای جرات نمی کند تخم خانم گلدبرگ را بگیرد.


با شاخ هایم دیوار ولایت را فرو می ریزم

از همان روزی که مردم گنبد و کردستان را سلاخی کردید و بهترین فرزندان آن ها را به جوخه های سیاه مرگ سپردید من محارب شدم. هنگامی که سعید سلطانپور را در روز عروسیش ربودید و سپس به دار آویختید من محارب تر شدم. روزی که سیادتی را کشتید نفرت مرا بر انگیختید. سال هایی که در کوچه و خیابان فرزندان بی گناه مردم را به جرم دگراندیشی دم تیزبر  گله های وحشی بسیجی می انداختید از مسلک و مذهب تان حالم به هم خورد. وقتی بینوایی را به جرم دزدیدن چند لیتر روغن دست بریدید و به آقازاده هایی که میلیاردها دلار ثروت مردم را غارت کرده بودند پاداش و چشم روشنی دادید، در محارب بودنم استوارتر شدم.آن روز که به دستور رهبر کبیرتان نزدیک به پنج هزار زندانی سیاسی را در دو هفته به قتل رساندید و جسدهای آن ها را در گور های بی نام و نشان رها کردید، معنای عطوفت اسلامی را فهمیدم و کافرتر شدم. همین نمایندگان گوسفند صفت دربار ولایت، همین ها که امروز برای اعدام مخالفان سینه می درانند و برای پاره شدن عکس رهبرشان خود را پاره می کنند، از کارگردانان اصلی کشتار جوانان ایران در این سی سال هستند. از اژه ای و حسینیان بگیر و بیا تا حسین بازجو. مگر همین حسینیان- که امروز خون می طلبد - نبود که با همکاری سعید امامی و قزلباشان ولایت، قتل های زنجیره ای را مرتکب شد؟

من مرتد و کافرم به این سبب که با چشمان خود دیده ام دین چه جانوری از انسان درست می کند. من محاربم چرا که ایرانیت من را از من دزدیده اند و جلوی چشمانم آن را سر بریده اند. من محاربم چون نمی توانم ببینم که چند میلیون تن از هم میهنانم که بر روی گنج نشسته اند، شب ها سر گرسنه بر بالش می گذارند. محاربم چون می اندیشم و با شک به همه چیز می نگرم. محاربم چرا که مثل گوسفند سرم را نمی اندازم پایین و به دنبال رهبر بع بع کنم. محاربم چون از حجاب، حجله، روضه، نوحه، رمالی، خرافات، گشت ارشاد، بسیجی، پاسدار، حراست، انجمن اسلامی، اطلاعات، ولایت فقیه و حکومت اسلامی متنفرم. از دروغ و گند و کثافتی که به نام عطوفت، رحمت و برکت به خورد مردم می دهید متنفرم و هر روز بیشتر محارب می شوم.

من گوساله محارب و مرتدم. گوساله ای که نه تنها محاربم بر گوسفندانی که برای رهبر بع بع می کنند بلکه دارم گاوی می شوم خشمگین که با شاخ هایم دیوار ولایت را فرو خواهم ریخت.

چهارشنبه، دی ۱۶، ۱۳۸۸

آقای موسوی آلنده باشید، رفسنجانی زیاد داریم

بیانیه اخیر آقای موسوی تامل برانگیز است. از سویی محکم و استوار ایستاده و به حکومت هشدار می دهد که بر سر حرف خود هستم و مردم نه تنها به خواسته من بلکه برای گرفتن حق پایمال شده خود به خیابان ها آمده اند. من هم جزیی از این جنبش سبز و بالنده ام و تا پای جان هم ایستاده ام. این واژه ها آدم را یاد سالوادور آلنده می اندازند. آلنده که تا پای جان بر سر پیمان خود با مردم ایستاد و سر آخر هم به دست کودتاچیان به قتل رسید. اگر چه سید علی پینوشه میداند که ایران شیلی نمی شود و شرایط جهانی با آن روزها فرق زیادی دارد، اما پیشگام مردم شدن نیاز به ازخودگذشتگی دارد.

از سوی دیگر می توان چهره و خط فکری امثال رفسنجانی را در جای جای بیانیه دید. وقتی موسوی هنوز از حفظ  نظام و یا اصلاحات با تکیه بر قانون اساسی سخن می گوید، رفسنجانی را در ذهن تداعی می کند. فردی که برای حفظ نظام( و البته ثروت های بادآورده) حاضر به هر پشتک و وارو زدنی شده است. به گفته خودتان امروز بیش از هر چیز ما به شفافیت نیاز داریم. آیا پیشنهاداتی مثل آزادی زندانیان سیاسی، اصلاح قوانین انتخابات ،  آزادی رسانه ها و یا طرح آشتی ملی تکرار رفسنجانی شش ماه پیش نیست؟ مردم از روی این ها رد شده اند. آشتی ملی با کی آقای موسوی؟ با خامنه ای، احمدی نژاد، لاریجانی ها، مشایی، جنتی، علم الهدی، مصباح یزدی، رادان، اژه ای و …؟  آیا می شود با قاتلان و جنایتکاران که به گفته خودتان مردم را از پل ها پایین می اندازند آشتی ملی نمود؟  آیا پذیرش قانون اساسی مساوی با پذیرش مهم ترین اصل آن یعنی ولایت خامنه ای قاتل نیست؟

آقای موسوی وقتی کیهان حسین بازجو بیانیه را بیانیه عمرسعد می خواند، می دانم که از ایستادگی شما حرص می خورد و خوشحال می شوم. اما از آن سو امثال رضایی هم گویا بوی کباب شنیده اند و می خواهند شما را به دام بیاندازند. هر چند موقعیت شما و ستمی را که حکومت به شما می کند درک می کنم، اما برخی حرف های شما در این بیانیه نگرانم می کند.

آقای موسوی جنبش مردم ایران در انتخابات روییده نشده، این نهال سی سال است که دارد می بالد و سبز می شود. این جنبش بازگشت ناپذیر است. زمین می خورد. سرکوب می شود. از پا می افتد. اما به گذشته پیش از انتخابات بر نمی گردد. این جنبش برای از بین بردن دیکتاتوری مافیایی و بازگرداندن هویت و قدرت ایران به دست مردم ایران است. این جنبش هیچ سودی در حفظ نظام اسلامی ندارد و باز گشت به چنین نظامی ادامه همان ستم گری ها این بار توسط عده ای دیگر است. مردم ما مدرن تر از آن هستند که چنین نظام قرون وسطایی بتواند بر آن ها حکومت کند. این مهم را دریابید. ما به آلنده و مصدق نیاز داریم. رفسنجانی در کشور ما فراوان هست.