جمعه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۲

کتابداری که لاف می زند

دوست وبلاگ نویسی که نام وبلاگش را کتابدار گذاشته و حتما با کتاب و نوشتن سرکار زیادی دارد، برداشته و لیست کتابهایی را که من با عنوان صد کتاب بزرگ جهان در سایت گویا و سپس در وبلاگ حودم منتشر نموده بودم ، بدون ذکر منبع در وبلاگ خود آورده و تازه باد هم در غبغب انداخته که بعضی از نامها را که غلط نوشته شده اند تصحیح کرده است. ( تصحیح ناصحیح او همان نخستین نام یعنی شینوا آکبه است که ایشان بهتر از مردم نیجریه نام او را تلفظ می کنند و گرنه باقی لاف خالی است ). مطلب سراپا کذب است . او لیست را از گویا نقل کرده و منبع را ننوشته و یا از وبلاگ خودم که باز هم منبع را ننوشته. ایشان اگر ذره ای روح کتابداری داشتند باید منبع خود را معرفی می کردند و آنگاه غلط های آن را صحیح می کردند. انتشار این لیست و لاف زدن در اطراف آن تنها یک سرقت ظریف ادبی است. از این بدتر در مطلب دیگری - بیست و هفتم ژانویه- بازهم با نقل مطلبی از مقدمه ی این لیست ( رای باب دیلان ) به اظهار نظرات دیگری می پردازد که نشان می دهد چندان هم توی باغ نیست. ناگفته نماند که ماریوس وارگا لوسا هم خود از رای دهندگان بوده است.
آن چه مرا به نوشتن این اعتراضیه واداشته عادت ناپسندی است که دارد در میان وبلاگ نویسان رواج پیدا می کند : عادت زشت کپی کردن مطالب دیگران . من در وبلاگ گردیهای خود بسیار به این پدیده ی زشت برخورده ام و از همینجا به تمام وبلاگ نویسانی که کارشان را جدی می گیرند هشدار می دهم که با این پدیده برخورد کنند و به این افراد تذکر بدهند. رواج این پدیده اعتماد خوانندگان را از وبلاگ ها سلب حواهد نمود. بدتر از او حسین درخشان است که این متن را پیش تر ها در گویا دیده است و آن را در لینکدونی نیاورده اما تقلبی آن را نقل کرده است. البته از ایشان که زور می زند تا همکاران سابقش را به زور صاحب وبلاگ نماید و وبلاگ قلابی بنام آنها درست می کند ، انتظاری ندارم .




جمعه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۲

سکوت بلوگ اسکای
نزدیک به چهار هفته است که سایت بلوگ اسکای به روغن سوزی افتاده است. این سایت که عرضه کننده وبلاگ های مجانی به ملت غیور وبلاگ نویس است ، با عده ای که گویا خیلی هم قدرت دارند درگیر شده است. مسئولان سایت در برابر پرسش های بی شمار کاربران تنها به این بسنده نمودند که اطلاعیه ای بدهند و در آن آن عده ای مجهول را تهدید کنند که اگر دست از شیطنت برندارند آنها را افشاء خواهند کرد. ما همه منتظر این افشاگری ماندیم اما خبری نشد و این سایت هنوز که هنوز است در حال باسازیست. سکوت مسئولان بلوگ اسکای به خودشان مربوط است . آن چه که برای ما کاربران اهمیت دارد سرنوشت وبلاگ های بی پدرمان است. حالا اگر این مسئولان محترم لب بترکانند و واقعیت را به ما بگویند آسمان که به زمین نمی آید. اگر از وبلاگ هایمان هم بگذریم ، تکلیف نوشته های آزشیو شده ما چه می شود؟



حفظ نظام

این نمایندگان بست نشسته با این سوگندنامه خود نشان دادند که اعتراض آنها در همان چهارچوب حفظ نظام و قانون اساسی و سر آخر جمهوری اسلامی است. ملتی که آنها نام می برند ، برگردان همان امت اسلامی است. در حقیقت برای حقوق خودشان مبارزه می کنند، نه برای یک انتخابات آزاد که تمامی آحاد ملت بتوانند در آن نمایندگان خودشان را داشته باشند. خنده دار نیست

چهارشنبه، بهمن ۰۱، ۱۳۸۲

دربدری
باز هم از خانه ای رانده شدم. بلوگ اسکای دچار مرض فراموشی شده است و امروز غریب سه هفته است که دیگر در صحنه ی اینترنت ظاهر نمی شود. سیپریسک هم که در آنجا خانه داشت با او رفته است. راستی کدام « چیز » ما ایرانی ها درست بوده که این یکی باشه. یکی نیست بگوید آخه پدربیامرزها آمده اید آدم به تور بیاندازید یا به فرهنگ وبنگاری خدمتی کنید؟ اصلا برای انسان ارزشی قائل نیستند. آمدیم و دوباره سیپریسک جایگزین را آب و جارو نمودیم و سیستم نظرخواهیش زا راه انداختیم که شاید بشود خانه اول و آخرمان. حالا اگر این اسب بلوگر هم زیر پای ما دوام بیاورد خوب است. از شانسی که ما داریم طرف دریا هم که میریم خشک میشه . دوستان اگر لطف کنند و لینک این سیپریسک را به جای آن سیپریسک عاقبت نابه خیر بگذارند سپاسگذارشان می شوم. کم و کثری بود به خوبی خودتان ببخشید. فکری هم به خیالتان رسید مرا بی اطلاع نگذارید.



سه‌شنبه، دی ۳۰، ۱۳۸۲

آفرین بر تو پیرزن بمی !


هنگام رخداد حادثه ای که خارج از روند عادی زندگی روزمره است ، ذهن تنبل با شتاب در پی معجزه می گردد. گویا معجزه و معجزه گرها که دیریست به تاریخ پیوسته اند ، در کشور اسلام زده ی ما دوباره سر از خاک بر می دارند. پدیدار شدن خمینی در کره ی ماه نخستین گام معجزه ساز ها برای برگرداندن مردم به پیشا تاریخ بود.
یافتن پیرزن نود و هفت ساله ی بمی پس از هشت روز و نیم از زیر آوار ، دوباره بازار معجزه خران و معجزه فروشان را داغ کرده است. رویداد های این چنینی هیزم خوبی برای گرم کردن تنور شیادان و کلاهبرداران دینی است.
و اما پیام زیبای این پیرزن بمی از میان ویرانه ها به ما و جهان چه بود ؟ او با کلامی کوتاه و گویا به ما گفت : زندگی زیباست.
آری با تمام درد و رنجی که بر مردم بم رفته ، این پیرزن اراده ی بشر برای زندگی کردن و توانی را که انسان برای پیشبرد این اراده دارد به نمایش گذاشت.
در محاصره ی مرگ به ما نوید زندگی را داد.
درود بر تو پیرزن بمی . درود.



یکشنبه، دی ۲۸، ۱۳۸۲

این مقاله را برای نخستین بار در سایت گویا منتشر کرده ام
چرا نباید در انتخابات شرکت نمائیم
انتخاب کردن یعنی برگزیدن. گزینش اگر بر پایه ی خرد و شناخت فردی و هم سویه گی با منافع انسان صورت نگیرد، ارزش سیاسی و اجتماعی ندارد. گزینش هنگامی می تواند واقعی و در راستای منافع جامعه باشد که انسان حق گزیدن آزاد را از میان گزینه های گوناگون بیابد. به عنوان نمونه انتخابات در یک جامعه ی تک حزبی و یا تک ایدئولوژی ، چیزی نیست جز به سخره گرفتن مفهوم گزینش بر اساس اراده ی آزاد. بنابراین انتخابات زمانی می تواند جدی گرفته شود که انسان با چشم باز و آزادانه بتواند از میان گرو ها یا احزاب گوناگون ، آن را که به منافع فردیش نزدیک است، برگزیند.

سیرک نمایشی ای که تا کنون در جمهوری اسلامی به نام انتخابات مجلس و یا شورای شهر و یا ریاست جمهوری و ... برگزار شده است را نمی توان انتخابات بر پایه وجدان آزاد شهروندان نامید. دربسیاری از همین نمایش های انتخاباتی با وعده های کوپن قند و شکر و یا با تهدید به نداشتن مهر کذایی در شناسنامه ها ، مردم را به پای صندوق های رای کشانده اند.
پس از مرگ خمینی هیچ کدام از آخوند های دور و بر او نتوانست اقتدار او را باسازی کند ، بنابراین مردم با استفاده از وضعیت روز و بر اساس تضادی که مابین جریانات اسلامی - برای گرفتن فرمان قدرت- افتاده بود ، به جانشین خمینی « نه » گفتند و خاتمی را با وعده وعید های فراوانش فرستادن وسط گود. اگر مردم حق گزینش دیگری داشتند هرگز رای خود را به صندوق خاتمی نمی ریختند. آقای خاتمی جز ریختن آب سرد بر آتش اشتیاق مردم برای دمکراسی و آزادی، کار دیگری از پیش نبرده است. مردم این قضایا را به خوبی می فهمند. بی خود نبود که به رفسنجانی لقب « اکبر شاه » و به ایشان « سید خندان » را دادند. مردم درد هایشان را با همین طنزهای تلخ بیان می کنند. گزینش در سایه ی سرنیز و اختناق ، گزینشی دمکراتیک نبوده و نخواهد بود.
اینکه عده ای از نمایندگان محلس در آنجا بست نشسته اند و به شورای نگهبان اعتراض می کنند کاملا طبیعیست . من هم بودم چاره ای جز این نداشتم. این درگیری ها – بر خلاف گمان عده ای که آنها را بازی می نامند – بسیار واقعی اند. نبرد بر سر منافع طبقاتی و گروهی دو جناح کاملا رو در روی رژیم اسلامیست. مردم در این میانه نقش چندانی ندارند. آنها برای دفاع از خواسته های مردم بست ننشسته اند. تنها نقشی که به مردم داده می شود رفتن به نماز جمعه ، تظاهرات علیه مخالفان و رای دادن در انتخابات نمایشی است. باور کنید اگر خواسته این آقایانی که در مجلس بست نشسته اند : انحلال شورای نگهبان و یا کوتاه شدن دست ولی فقیه از سر قوای سه گانه و یا اعتراض به حذف دگراندیشان و مخالفان بود ، مردم برای همیاری و همکاری با آنان به در مجلس می آمدند. مجلسی که نتوانست قانون منع شکنجه را – که در قانون اساسی هم بر آن تاکید شده – از سد شورای نگهبان بگذراند و بر رد آن از سوی این نگهبانان گردن گذارد، چه خاصیتی برای جامعه دارد؟ مجلسی که نتواند یقه ی باند مافیایی رفسنجانی و دارو دسته اش را بگیرد و آنها را به جرم چپاول ثروت های ملی و گرفتن رشوه از شرکت های نفتی – برای بستن قراردادهای ایران برانداز – به پرسش نگیرد ، به چه کار ملت می خورد؟
مردم ایران به نقطه ای رسیده اند که عطای خاتمی را نیز به لقایش بخشیده اند. آنها مدتها پیش از روی او گذشته اند. آقای خاتمی درمیانه ی جنگ به هواداران خودش در مجلس دستور تسلیم شدن می دهد. او حتی نمی تواند رهبری دارو دسته ی خودش را در اختیار بگیرد ، تا چه برسد به رهبری اراده ی مردم برای اصلاحات واقعی و رادیکال.
همین جا بگویم که پشتیبانی از نیرو های بست نشسته در مجلس نه تنها با تحریم انتخابات تضادی ندارد بلکه در راستای آن است. ما باید به مردم جهان بگوئیم : در انتخاباتی که به نیرو های وفادار به حکومت اجازه ی شرکت نمی دهند ، چرا ما باید در آن شرکت کنیم ؟
گفتن اینکه اگر در انتخابات شرکت نکنیم قدرت به دست بنیادگرایان می افتد و بنابراین باید شرکت نمود و به اصلاح طلبان رای داد ، سخن خردمندانه ای نیست. تا کی مردم باید با چنین دلیل بی پایه ای از دست « بدتر » به دست « بد » پناه ببرند. توهم آفرینی گره ای از کار بسته ایران باز نمی کند. گیریم که ما یک مجلس کاملا اصلاح طلب را هم انتخاب کردیم ، بعدش چی ؟ باید تحت نظر شورای نگهبان ، شورای تشخیص مصلحت ، ولایت فقیه و هزار ارگان ریز و درشت دیگر باشد؟ قدرت واقعی در کشور ما نه در دست مجلس و نه ریاست جمهوری ، بلکه درچنگال ولایت فقیه ، هیئت موئتلفه ، سپاه پاسداران و خاندان رفسنجانی و روزنامه کیهان و سازمان اطلاعات و امنیت و ... است. این قدرت را با لبخند نمی توان پس گرفت. این گونه انتخابات که غربی ها هم بسیار در بوق و کرنای آن می دمند و ما را لایق آن می دانند. تنها و تنها خاک در چشم مردم می پاشد. هیجان کاذب می آفریند و پس از جمع آوری رای ها و دو برابر اعلام کردن آنها همه چیز به دست فراموشی سپرده می شود.
در دوره ی ششم که همزمان با ریاست جمهوری خاتمی هم بوده ، هیچ گام اساسی به سود زندگی مردم برداشته نشده است . نفت را صادر کرده اند و از درآمد آن سوبسید بنزین و نان را داده اند که صدای مردم را خاموش کنند. فقر ، بیکاری و بی خانمانی از دوره ی حنگ هم بدتر شده است. به راستی این نمایندگان چه گلی بر سر ملت زده اند که باید به آنها رای داد. دایره ی انفعال و توهم را در یک جایی باید قطع نمود.
شزکت در انتخابات و رای دادن به این سیرک نمایشی ، هیزم ریختن به تنور حکومتی است که تا کنون هیچ نانی در آن برای مردم گرم نشده است. بگذارید برای یکبار هم که شده این گلادیاتورهای مقوایی در صحنه ی انتخابات به جان یکدیگر بیافتند و تکلیفشان را با خودشان یکسره کنند. در جنگ قدرتی که تنها ضربه های کشنده اش بر سر مردم فرود می آید و طرفین در آخر صحنه با صلح و صفا با هم آشتی می کنند و به ریش ما می خندند ، چرا باید شرکت نمائیم؟
بیائید از بالای گود زورخانه ی اسلامی به ریش آنها بخندیم و بگذاریم تا آخرین نفس یکدیگر را از پای در آورند. برنده ی نهایی مردم هستند.

شنبه، دی ۲۷، ۱۳۸۲

این مقاله را نخستین بار در سایت گویا منتشر نموده ام.

پيش از آن که بميريد، بخوانيد!
تعدادی از بنگاه های چاپ و نشر کتاب در اروپا ، از صد نويسنده بزرگ جهان خواسته اند تا ده جلد از بهترين کتاب های تاریخ ادبيات را برگزينند. کتاب هايی که اثر بی چون و چرايی بر فرهنگ و ادبيات جهانی و انديشه ها و تخيلات خودشان داشته است
تعدادی از بنگاه های چاپ و نشر کتاب در اروپا ، از صد نویسنده ی بزرگ جهان خواسته اند تا ده جلد از بهترین کتاب های تاریخ ادبیات را برگزینند. کتاب هایی که اثر بی چون و چرایی بر فرهنگ و ادبیات جهانی و اندیشه ها و تخیلات خودشان داشته است.
نخستین اثر، تاریخ هزارو هشتصد سال پیش از میلاد مسیح و آخرین آنها هزارو نهصدو نود وپنج را بر پیشانی خود دارد. بهترین کتاب برگزیده ی نویسندگان مزبور رمان « دون کیشوت » نوشته میگوئل سروانتس ، نویسنده ی مشهور اسپانیایی است. این کتاب را بسیاری سرچشمه ی رمان مدرن می دانند.
در این لیست زنان با ده کتاب حضور دارند. اگر چه ویرجینیا وولف با دو کتاب خواندنیش مهر زنان را بر لیست کوبیده است. از برندگان جایزه ی نوبل ادبیات تنها سیزده نفر نام برده شده اند . کتابهای مذهبی تنها با یک نماینده – کتاب ایوب – به کتابخانه ی جهانی راه یافته اند.
دوریس لسینگ ، سلمان رشدی، جان ایروینگ ، میلان کوندرا، گیتا مهتا، پل آستر، نورمان میلر، وله سونیکا و و.س. نایپل از جمله نویسندگانی هستند که در تهیه لیست رای داده اند.
از باب دیلان ترانه سرا و خواننده ی مشهور هم نظر خواسته بودند. او تنها کسی بود که پاسخی نفرستاد.
داستایوسکی با چهار اثر و تولستوی و کافکا و شکسپیر هرکدام با سه شاهکار حضور پر قدرت خود را در ادبیات جهان گوشزد کرده اند.
ویلیام فالکنر، گابریل کارسیا مارکز، توماس مان، گوستاو فلوبر و ویرجینیا وولف هرکدام با دو اثر در لیست آمده اند.
از ایران مثنوی مولوی با عنوان مثنوی ( قرآن پارسی ) و گلستان سعدی و هزارویکشب برگزیده شده اند. زادگاه هزارویکشب را هند و ایران دانسته و افزوده های بعدی را کار عراقی ها و مصری ها (؟) دانسته اند. من هند و ایرانش را می پذیرم ، اما در عراق جز بر گرداندن اثر از فارسی به عربی و دگرگون کردن برخی نامها ، جای پایی از آنها در این اثر نمی بینم.
دوریس لسینگ می گوید : این لیست بسیار مهم است. ما پیرها می دانیم چه چیزی را باید حفظ نمود. جوانان تجربه چندانی ندارند. کسی بایدباشد تا مرزها را به آنها نشان داده و تجربه ها را در اختیارشان قرار دهد.
بن اوکری نویسنده ی بزرگ نیجریه ایی می گوید: دون کیشوت بیش از هر چیز لذت بی انتهای خواندن را در انسان بر می انگیزد. هر کسی به کتاب و خواندن عشق می ورزد باید پیش از مردن دن کیشوت را بخواند.




کتاب ها بر اساس حروف البفای انگلیسی لیست شده اند.

شینوا آکبه (1930- ) فروپاشی : نیجریه
هانس کریستیان آندرسن (1805- 1875 ) داستان ها و قصه ها : دانمارک
جین اوستین (1775- 1817 ) غرور و تعصب : انگلیس
آنوره بالزاک (1799- 1850 ) بابا گوریو : فرانسه
ساموئل بکت (1906- 1989 ) سه گانه ی مولی ، مالون می میرد ، بی نام : ایرلند
بوکاچیو ( 1313- 1375 ) د کامرون : ایتالیا
خورخه لوئیس بورخس ( 1899- 1986) مجموعه ی آثار : آرژانتین
امیلی برونته ( 1818- 1848) بر بلندی های بادگیر : انگلیس
آلبر کامو (1913- 1960) بیگانه : فرانسه
پل سزان (1920-1970 ) اشعار : فرانسه/ رومانی
فردیناند سلین ( 1894- 1961 ) سفر به انتهای شب : فرانسه
میگوئل سروانتس ( 1547- 1616 ) دون کیشوت : اسپانیا
جفری چائوسر (1340- 1400) حکایت های کانتربوری : انگلیس
جوزف کنراد (1857-1924 ) نوسترومو : انگلیس/ اوکراین
دانته ( 1265- 1321 ) کمدی الهی – ایتالیا
چارلز دیکنز ( 1812 1870 ) انتظارات بزرگ : انگلیس
دنیس دیدرو (1713- 1784 ) زاکوئس قدری و ارباب او : فرانسه
آلفرد دوبلین (1878- 1957 ) محله آلکساندر برلین : آلمان
فیودور داستایوسکی ( 1821- 1881) جنایت و مکافات – ابله – تسخیرشدگان – برادران کارامازوف : روسیه
جورج الیوت (1819- 1880 ) میانه ماه مارش : انگلیس
رالف الیسون ( 1914- 1994) مرد نامرئی : آمریکا
اورپیدو ( 480- 406 ق.م) مده آ : یونان
ویلیام فالکنر (1897- 1962 ) آبسلوم ، آبسلوم – خشم و هیاهو : آمریکا
گوستاو فلوبر (1821- 1880 ) مادام بواری – داستان مردجوان : فرانسه
فدریکو گارسیا لورکا ( 1898- 1936 ) قصیده های کولی ها : اسپانیا
گابریل گارسیا مارکز (1928 - ) صد سال تنهایی – عشق سالهای وبا : کلمبیا
گیل گمش ( 1800 ق.م )
یوهان ولفگانگ گوته ( 1749- 1832 ) فاوست : آلمان
نیکلای گوگول ( 1809- 1852 ) نفوس مرده : روسیه
گونتر گراس (1927 - ) طبل حلبی : آلمان
گویمارس روزا ( 1880- 1967 ) شیطان در راه : برزیل
کنوت هامسون ( 1859- 1952 ) گرسنگی : نروژ
ارنست همینگوی (1899- 1961 ) پیرمرد و دریا : آمریکا
هومر (700 ق. م ) ایلیاد و اودیسه : یونان
هنریک ایبسن (1828- 1906 ) خانه عروسک : نروژ
کتاب ایوب ( 400 ق. م ) فلسطین /اسرائیل
جیمزجویس (1882- 1941 ) اولیس : ایرلند
فرانتس کافکا (1883- 1924 ) مجموعه ی داستانها- مسخ – قصر : جمهوری چک
کالیداس ( 400- ) بازشناسی ساکونتالا : هند
یاسوناری کاواباتا (1899- 1972 ) صدایی از کوهستان : ژاپن
نیکوس کازنتزاکیس (1883- 1957 ) زوربای یونانی : یونان
دیوید. ه. لارنس (1885- 1930 ) پسران و عشاق : انگلیس
هالدور لاکسنس (1902- 1998 ) مردم مستقل : ایسلند
گیاکومو لئوپاردی (1798- 1837 ) مجموعه ی اشعار : ایتالیا
دوریس لسینگ (1919- ) دفترچه طلایی : انگلیس
آسترید لیندبرگ (1907- 2002 ) پی پی جوراب بلند : سوئد
لو خوان (1881- 1936 ) دفتر خاطرات مرد دیوانه و دیگر روایت ها : چین
ماهابهاراتا ( 500 ق . م ) : هند
نجیب محفوظ (1911- ) بچه های محله ما : مصر
توماس مان (1875- 1955 ) خانواده بودنبروک – کوه جادویی : آلمان
هرمان ملویل (1819- 1891 ) موبی دیک : آمریکا
میشل مونتاین (1533- 1592 ) مقالات : فرانسه
السا مورانته (1918- 1985 ) تاریخ : ایتالیا
تونی موریسون (1931- ) عشق : آمریکا
شیکیبو موراساکی (978- 1014 ) حکایتی از گنجی : ژاپن
روبرت موسیل (1880- 1942 ) مرد بدون خاصیت : اطریش
ولادیمیرنابوکف (1899- 1977 ) لولیتا : روسیه / آمریکا
حکایات نیوله س (1300- ) : ایسلند
جورج اورول(1903- 1950) 1948 : انگلیس
اوید (43 ق. م تا 17 ب.م ) دگردیسی ها : ایتالیا
فرناندو پسوآ (1888- 1935 ) کتاب نا آرامی ها : پرتقال
ادگار آلن پو (1809- 1849 ) مجموعه ی داستانها – آمریکا
مارسل پروست (1871- 1922 ) در جستجوی زمان های از دست رفته : فرانسه
رابله (1495- 1553 ) پانتاگروئل و گارگانتوا : فرانسه
خوان رولفو(1918-1986 ) پدروپارامو : مکزیک
مولوی ( 1207- 1273 ) مثنوی ( قرآن پارسی ) : ایران
سلمان رشدی (1947- ) بچه های نیمه شب : هند/ انگلیس
سعدی (1200-1292 ) گلستان : ایران
طیب صالح (1922- ) کشش به سوی شمال : سودان
خوزه ساراماگو(1922- ) کوری : پرتقال
ویلیام شکسپیر (1564- 1616 ) هاملت – لیرشاه – اتللو : انگلیس
سوفکلس (496- 406 ق. م ) ادیپ شهریار : یونان
استاندال (1713- 1768 ) سرخ و سیاه : فرانسه
لارنس استرن (1713- 1768 ) تریستام شاندی : ایرلند
ایتالو اسوو ( 1861- 1928 ) اعترافات زنوس : ایتالیا
جوناتان سویفت (1667- 1745) سفرنامه گالیور : ایرلند
لئو تولستوی (1828- 1910 ) جنگ و صلح – آناکارنینا- مرگ ایوان ایلیچ و حکایات دیگر : روسیه
آنتوان چخوف (1860- 1904) داستانها : روسیه
هزار و یکشب (700- 1500 ) هند / ایران / عراق / مصر
مارک تواین (1835- 1910 ) هاکلبری فین : آمریکا
والمیکی (300 ق. م ) رامایانا : هند
پابلوس ویرژیل (70- 19 ق. م ) انئید : ایتالیا
والت ویتمن (1819- 1941) علف ها : آمریکا
ویرجینیا وولف (1882- 1941 ) خانم دالووی – به سوی فانوس دریایی : انگلستان
مارگریت یورسنار (1903- 1987 ) خاطرات آدرین : فرانسه

چهارشنبه، دی ۲۴، ۱۳۸۲

این مقاله را پیش تر در سایت روشنگری منتشر کرده ام.

پاسخ یک جوجه نابالغ به ابراهیم نبوی

داریوش سجادی کم بود ابراهیم نبوی هم وسط گود پرید. ایشان در مقاله ی خطاب به شادی صدر- که با یک مقدمه ی طولانی آغاز و با تشویق ملت به شرکت در انتخابات پایان می یابد – اپوزیسیون تبعیدی را به خاطر موضع گیری در برابر انتخابات ، به « جوجه های نابالغ » تشبیه می نماید.
نبوی نامه نوستالژیک گونه خود را با شرح مفصل رویدادهای پیش و پس از دوم خرداد شروع می کند و به تعریف و تمجید از فعالیت های روزنامه نگارانه خود می پردازد. او نام های بسیاری را ردیف می کند تا ما را با طول عرض این فعالیت ها آشنا کند. در تمامی این رویداد ها نبوی همواره نقش اول را بازی می کند. او همچنان که سرگرم روزنامه در آوردن و ترویج « فرهنگ و آزادی » است و در روزنامه های رنگ وارنگ با نام های گوناگون قلم می زند ، در کنارش نویسندگان و مبارزان مخالف با رژیم را به زندان می اندازند و یا در بیابانها سز به نیست می کنند. کتابفروشیها به آتش کشیده می شوند و صدها زندانی به جوخه های تیرباران و طناب های دار سپرده می شوند، آنهایی هم که مانده اند به تبعید می روند. اکثر این جنایات هم در دوره ی حکومتی رخ می دهد که نبوی هم میهنان تبعیدی را به خاطر مخالفت با آن « جوجه های نابالغ » می نامد.
البته نبوی خودش هم قربانی می شود. گویا در این نامه بلند و بالا فراموش کرده که شرح شکنجه های حسین شریعتمداری ( بازجوی اوین ) و نوشتن آن نامه ی « من نبودم دستم بود . تقصیر آستینم بود » و طلب بخشش از بزرگان قوم را بیاورد. همان موقع « جوجه های نابالغ » یک صدا به دفاع از آقای نبوی پرداختند ، شاید از روی نابالغی اشان این کار را کردند؟ تازه آقای نبوی توسط همین تبعیدی ها به بیرون از مرزها دعوت می شود و لابد عده ای هم می روند پای سخنرانیشان. آقای نبوی سالهاست دارد هیزم زیر اجاق حکومتی می ریزد که از آش او جز درد و رنج و توهم و فریب چیزی نصیب مردم ما نشده . شگفتا که خود نبوی در مقدمه ی طولانی به شرح کشتارهایی که در همین دوره رویداده می پردازد.
اگر آقای نبوی به همان داستان های روزنامه نگاری بسنده می کردند ، مرا با ایشان گفتگویی نبود ، اما بی پایه گویی ها و هل من مبارزه های او در مورد تبعیدیان ایرانی مرا به نوشتن این پاسخ واداشت.
آقای نبوی ! با کدام آمار و ارقام و با کدام دانش جامعه شناسانه آن ایرانی را که از شما پرسیده است « در ایران تلویزیون رنگی دارید ؟ »ا نماینده ایرانیان تبعیدی قلمداد کرده اید؟ دوست عزیز در ایران نزدیک به سی سال و اندی است که ما تلویزیون رنگی داریم. نکند از زبان بچه ی صاحب خانه ای که در خانه اش مهمان بوده ای شنیده ای؟ با این پای چوبین به آن استدلال های سطحی رسیده اید؟
با چه جمعبندی سیاسی و اجتماعی از نیروی اپوزیسیون خارج از کشور به این نتیجه رسیده ای که « آنان می خواهند اول حکومت ایران تغییر کند و بعد اگر اوضاع مناسب بود و امکانش را داشتند برگردند و کشور را درست کنند» ؟ تازه داشتن چنین دیدگاهی چه عیبی دارد که آن را نشانه « شوخی در سیاست » می دانید؟ تبعیدی که جمهوری اسلامی به خونش تشنه است مگر می تواند بدون اینکه حکومت تغییر کند به ایران برگردد؟ همه که مثل شما آزادی رفت و آمد ندارند. داشتن این ایده با مبارزه ی روزمره ی این پناهندگان در دفاع از مردم ایران چه تضادی دارد؟
آقای نبوی هنگامی که شما در حال هندوانه گذاشتن زیر بغل فائزه رفسنجانی بودید ، این خانواده محترم سرگرم چپاول ثروت های مردم بودند. فکر نمی کردم قهرمان داستان شما فائزه رفسنجانی باشد.
گفتن اینکه « یکی از افراد ( ایرانی خارج کشوری ) مدتی پیش پیشنهاد کرده بود که حروف الفبای ایرانی هم لاتین شود» آن هم با لحن تمسخر آمیز و به قصد نابالغ خواندن اپوزیسیون در تبعید، چه معنی دارد. اصلا به این حرفتان فکر کرده اید؟ همه ایرانی ها که مثل شما سنت پرست و ناسیونالیست نیستند. مگر کسی اجازه ندارد که این نظر را ابراز کند. در ایران هم از پیش از انقلاب مشروطه تا به امروز بسیاری از اندیشمندان و زبان شناسان همین پیشنهاد را کرده اند. با گفتن این حرف های سطحی چه چیری را دنبال می کنید؟ نکند آمده اید دکان باز کنید؟ از این دکان ها فراوان است.
باور کنید اگر تلاش شبانه روزی همین اپوزیسیون و « جوجه نابالغ » های آن نبود بسیاری از مبارزان ایرانی نمی توانستند از چنگ حکومت « آزادی و فرهنگ » بگریزند. بروید از آقای سرکوهی و بسیاری دیگر بپرسید. اگر افشاگری های این ها نبود ، جمهوری اسلامی قتل های زنجیره ای را هم مثل بقیه انکار می کرد. هر چند ماجرای آن قتل ها همچنان خاموش مانده .
شما یا از روی بی خبری و یا اطلاعات نادرست به تمسخر نیروهایی می پردازید که علیرغم ضعف هایش موجد حرکت های بزرگی بوده است. هیچ ملتی ، آری هیچ ملتی در تاریخ نتوانسته است در بیرون از مرزهای خودش این همه ادبیات و روزنامه و کتاب و سیاست تولید کند و این همه اندیشمندان خردگرا پرورش دهد. این را با آمار می توانم به شما اثبات کنم. این عزیزان تبعیدی تحولات ایران را با دقت دنبال می کند و از روابط مردم با حکومت هم اطلاع دارند. جهان امروز به برکت اینترنت دهکده ی کوچکی است. اخبار و اطلاعاتی که به دست ایرانیان برون مرزی می رسد هیچگاه مردم در درون مرزها ار آنها اطلاعی نمی یابند. در کشور اسلام زده ی ما جایی برای تولید اندیشه و ادبیات و هنر و سیاست نگذاشته اند. آن فروشگاه موسیقی هم که گفته اید بسیار به شوخی شباهت دارد. اپوزیسیون رژیم نه تنها از فروشگاه موسیقی دفاع می کند بلکه به همین دلیل هم با حکومت مخالف است.
آقای نبوی این شیرین گویی ها را بگذارید برای داریوش سجادی و چرخ پنجم های حکومت در بیرون مرزها. کمی بیشتر با تبعیدیان آشنا شوید . کلی گویی هنر نیست. اگر هم می خواهید بگویید : مردم بروید و در انتخابات شرکت کنید ، چندان احتیاجی به آن همه مقدمه بافی نبود. در بیرون از ایران حداقل این آزادی وجود دارد که انسان بگوید رای میدهم و یا رای نمی دهم.

یکشنبه، دی ۲۱، ۱۳۸۲

این مقاله را پیشتر در سایت گویا منتشر کرده ام.

زلزله ی استبداد و دیکتاتوری
زلزله یک فاجعه ی طبیعیست. اما مثل هر فاجعه ی طبیعی دیگری ، بشر برای مهارش به تلاش های فراوانی دست زده است. با اینکه ایران بر روی خط زلزله قرار دارد و بارها دستخوش آن شده ، چرا هیچ تدارکاتی برای مبارزه با آن صورت نگرفته است؟
درست چند روز پیش از فاجعه ی بم ، زلزله ای کالیفزنیا را می لرزاند. قدرت این زلزله درست به اندازه ی زلزله بم بوده است. در کالیفرنیا سه نفر کشته می شوند و برق چند منطقه برای مدت کوتاهی قطع می شود. در بم نزدیک به پنجاه هزار نفر جان شیرین خود را از کف می نهند و هزاران تن دیگر روزگار را باید با زخم های به جا مانده از آن به سر آورند.

آری زلزله یک فاجعه ی طبیعیست . اما زلزله ی استبداد و دیکتاتوری که سالهای زیادی کشور ما را لرزانده و می لرزاند، طبیعی نیست. بروید و سری به شهر طبس یا رودبار – که آوار زلزله را بر تن خود لمس کرده اند – بزنید. کدام یک از این شهرها به شیوه ی نوین در برابر زلزله بازسازی شده اند؟
در دوران ستم شاهی میلیاردها دلار از ثروت ملی مردم ایران ، خرج سرپا نگهداشتن دستگاه امنیتی و ارتش تا بن دندان مسلحی می شد که تنها هنرش حفظ رژیم از بن پوسیده ی دیکتاتوری بود. بریز و بپاش های جشن دوهزاروپانصد ساله و وام های بدون عوض پیشکش. همین دستگاه امنیتی در جریان زلزله ی طبس در پی این آمده بود که دانشجویان امدادگر و نیروهای مبارز را شناسایی و دستگیر کند ( کاری که دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی هنگام سیل خوزستان با امدادگران می کرد) .
پس از انقلاب و با روی کار آمدن جمهوری اسلامی وضع نه تنها بهتر نشد که ابعاد غارت گسترده تر شد. این بار نه هزار فامیل که هزاران هزار فامیل باید از سرچشمه ی منابع ملی ارتزاق کنند. هر آخوندکی یک بنیاد مالی راه انداخت و برای حفظ آن به هرکاری هم دست می زند.ارتش بیست میلیونی سپاه و بسیج و صدها ارگان ریز و درشت دیگر هم به آنها پیوستند و سالهاست که شیره ی جان مردم را می مکند. در جریان زلزله ی شمال کمک های بین المللی سر از بازار ناصرخسرو در می آوردند. بیرحمی انسان را می بینید؟
گناه مردم بم چیزی نیست جز زاده شدن در کشوری که همواره در حال غارت شدن توسط حکومت های سرتا پا فاسد و انگلی است. شگفتا که این مردم در خانه هایی می زیسته اند که مواد و مصالح ساختمانیش ، درست همان چیزیست که 2500 سال پیش برج و باروی شهر باستانی بم را با آن بنا کرده بوده اند. ستم را می بینید؟
کالیفرنیا و ایران هر دو بر روی خط زلزله قرار دارند. درکالیفرنیا سه نفر کشته می شود ، در بم نزدیک به پنجاه هزار تن. آیا این رویدادها انگشت اتهام را به سوی حکومت های دزد و چپاولگر دراز نمی کند؟
همین امروز و با پیش بینی های علمی ، رخداد زلزله ای در تهران گمان زده می شود. آیا سردمداران حکومت تا کنون چاره ای برای کاهش دامنه ی فاجعه ی انسانی آن دیده اند؟ یا قرار است مثل آن مقام حکومتی بگویند : ما اصلا فکر نمی کردیم دربم زلزله بیاید.
مردم بم که امروز بر خاکستر اندوه و درد نشسته اند، با گذشت روزگار دوباره از خاک سر بر می آورند و شهرشان را باسازی می کنند. زمان دردها و زخم ها را به دست فراموشی می سپارد. زندگی راهش را در بم ادامه خواهد داد. چنانکه در طبس و رودبار و دیگر حای ها داد. اما تا کی مردم ایران باید از تکانه های زلزله ی سیاسی استبداد – که چون بختکی بر روی ایران افتاده – رنج ببرند؟
اگر بم در اثر یک بلای طبیعی با خاک یکسان شد ، ایران را زلزله ی استبداد آرام آرام به ویرانه بدل می سازد.
این مقاله را پیشتر در سایت گویا منتشر کرده ام.

آيا خدا مرده است؟
مركز « پژوهشهاي اجتماعي اروپا » دست به تحقيقي بسيار سودمند در زمينه ي مذهب زده است. شالوده ي اين پژوهش بر درجه ي اعتقاد مردم اروپا به پروردگار است.


بر اساس آمارهاي اين مركز ، كشورهاي نروژ ( در راس) ، هلند و جمهوري چك از غيرمذهبي ترين مردم اروپا هستند.
در كشور نروژ – كه گويا كافرترين مردم اروپا در آنجا مي زيند – تنها نه در صد مردم به خدا اعتقاد دارند. كشور يونان با شصت و دو درصد مردم خداپرست ، از مذهبي ترين هاي اروپا محسوب مي شوند.
جالب اينجاست كه مردم نروژ و هلند در امورخيريه مذهبي و فعاليت هايي كه سازمانهاي وابسته به كليسا ها براي كمك به كشورهاي فقير انجام مي دهند، بيشترين افراد شركت كننده را دارند. شگفت انگيرتر اينكه در كشورهاي خيلي خداپرست چون لهستان و پرتقال ، نوع دوستي و كمك به ديگران كمترين شركت كننده را دارد. در كشورهاي كافري مثل هلند ، نروژ، سوئد، آلمان، فرانسه و دانمارك انسان گرايي و ياري رساندن به ديگران بالاترين رقم ها را به خود اختصاص مي دهد.
اين آمارهاي جالب پرسش هاي زيادي را در ذهن انسان بر مي انگيرانند.
آيا رشد هر چه بيشتر رفاه و فرهنگ و انديشه و دمكراسي باعث از بين رفتن نقش آسمان مي شود؟
چرا آنهايي كه اعتقادي به خدا ندارند، بيشتر از معتقدان به انسان دوستي و دانش گرايش دارند؟
و ده ها پرسش ديگر كه مي توان در رابطه با كشورخودمان نيز مطرح نمود. كاش كسي جرات مي كرد و پژوهشي از اين دست در كشورهاي خاورميانه انجام مي داد.

پاسخ برخي از پرسش هايي كه اين مركز از مردم كرده اند:

تعداد اقراد معتقد به پروردگار.
يونان 62%
نروژ 9%

تعداد كساني كه ماهي يك بار و يا بيشتر به كليسا مي روند.
لهستان 70%
نروژ 11%

تعداد افرادي كه به انسان و ياري به ديگران بيشتر از مذهب اعتقاد دارند.
نروژ 38%
لهستان 6%
پرتقال 5%

تعداد كساني كه پول و ثروت را مهم مي دانند.
يونان 74%
نروژ 41%

این مقاله را پیشتر در سایت گویا منتشر کرده ام.
ديكتاتوري، مذهب و بحران دانش
هتل هاي لوكس، ماشين هاي گران قيمت، آسمانخراش ها، ميليونر هاي نفتي، اينها چهره ي ظاهري كشورهاي عربي اند. در پيرامون اين زندگي تجملي و پر زرق وبرق ، فقر و فلاكت بيداد مي كند.

آخرين گزارش منتشره از سوي سازمان توسعه ملل متحد (UNDP) حكايت از جهان عربي اي دارد كه آهسته آهسته در زير بار كمرشكن فقر، جهل و ديكتاتوري جان مي دهد. در جمع بندي اين گزارش آمده است كه : كشورهاي عربي بايد با شتاب بيشتري شكاف علمي و آموزشي را كه با ديگر بخش هاي جهان دارند ، پر كنند. در تمامي عرصه هاي اجتماعي و فرهنگي – به ويژه آنجا كه دانش و پژوهش نقش بنيادي دارند، مثل مدارس و دانشگاه ها ، موسسات تحقيقاتي و علمي و رسانه هاي گروهي – كشورهاي عربي از پس ماندگي بغرنجي رنج مي برند.
اگر عرب ها به چيزي بيشتر از يك زندگي خنثي در عصر جهان گرايي احتياج دارند و براي جمعيت سيصد ميليوني خود زيستي انساني تر و ارزشمند تر را آرزومندند، بايد تن به دگرگوني هاي گسترده و پر شتابي در ساختار سياسي جوامع خود بدهند.
اين گزارش كه بر مبناي پژوهش انستيتوي « رشد انسان عرب » تهيه شده ، حاصل چندين سال پژوهش و بررسي در كشورهاي عربي است و نزديك به سي تن از بهترين دانشمندان و روشنفكران اين كشورها در تهيه آن دست داشته اند.
نخستين گزارش اين گروه كه در سال گذشته منتشر شد ، به مسئله توسعه ي رفاهي در بيست و دو كشور عضو « ليگ عربي » پرداخته است. نتيجه آن گزارش از حركت حلزون وار در جهت رفاه مردم حكايت مي كرد.
بالاترين رقم بيكاري در جهان به اين كشورها تعلق دارد. از نظر رشد اقتصادي – در بيست سال گذشته – جزو بدترين ها در جهان بوده اند. در ميان جمعيت دويست و هشتاد ميليوني آنها، شصت و پنج ميليون نفر از نعمت سواد بي بهره اند و ده ميليون كودك هرگز به مدرسه راه پيدا نمي كنند.
دو گزارش ديگر از اين مجموعه در سال آينده و سال دوهزاروپنج منتشر خواهند شد.
در گزارش سال دوهزارو سه اين گروه، بر روي آموزش ، دانش و پژوهش تمركز ويژه اي شده است. آنها معتقدند كه كليد رشد و توسعه در كشورهاي عربي ، دانش است. حكومت هاي استبدادي در اين كشورها كنترل منابع ملي و ثروت هاي سرشار را در دست هاي خود گرفته اند. اينها با سوء استفاده از اين ثروت ها به سود زندگي تجملي و ريخت و پاش هاي بي حساب و كتاب خود، از پيشرفت دانش و پژوهش جلوگيري مي كنند.
براي نمونه ، كشورهاي عربي در برابر هر يك ميليون نفر ، سيصد و هفتاد تن پژوهشگر دارند، درحالي كه متوسط آن در جهان كنوني نهصدو هفتاد ونه نفر براي يك ميليون نفر است. كشورهاي اسكانديناوي براي هر يك ميليون نفر نزديك به چهارهزار پژوهشگر دارند.
از هر هزار نفر، كمتر از پنجاه و سه تن روزنامه مي خرند. اين رقم را مقايسه كنيد با سيصد تن در كشورهايي اروپايي. با اينكه بسياري از كشورهاي عربي در شمار ثروتمندترين ها در جهان به شمار مي آيند، اما كاربران رسانه هاي ديجيتالي – با حساب دسترسي به اينترنت- هيجده عدد كامپيوتربراي هر هزار نفر است. رقمي كه در پايين ترين رده هاي آمار جهاني قرار دارد. تعداد متوسط براي كامپيوتر و اينترنت در جهان هفتاد و نه عدد براي هر هزار نفر مي باشد.
يكي ديگر از مشكلاتي كه اين كشور ها بدان دچارند – و ايران هم دست كمي از آنها ندارد- فرار مغزهاست. مابين سالهاي 1995-1996 بيست و پنج درصد از سيصد هزار نفر دانش آموختگان دانشگاه هاي عربي به كشورهاي ديگر مهاجرت كرده اند. در سالهاي 1998 – 2000 تعداد پانزده هزار نفر پزشك متخصص مهاجرت نموده اند.
گزارش ياد شده تاكيد زيادي بر روي تربيت كودكان و آموزش آنها دارد. زورسالاري و كتك زدن كودكان امري عادي در كشورهاي عربي است. از همين رو كودكان اين جوامع از همان ابتدا، استقلال ، اعتماد به نفس و شخصيت اجتماعي خود را از دست مي دهند و بعدها به راحتي در ساختار استبدادي قدرت حل مي شوند. بسياري از روشنفكران عرب معتقدند كه براي بيرون رفتن از اين بن بست ، بايد درهاي انديشه خود را بر روي جهان معاصر بگشايند. تبادل انديشه و فرهنگ با جهان غير عربي و دست كشيدن از شكاكيت بي پايه نسبت به بيگانگان ، راه رشد و توسعه در دنياي مدرن را بر روي ما باز مي كند.
جنگ عليه تروريسم موجب كاهش روابط سياسي و فرهنگي جهان عرب با كشورهاي اروپايي شده است. از يك سو محافظه كاران جنگ طلب پنتاگون نشين و از سوي ديگر ديكتاتور هاي داخلي با همكاري رهبران مذهبي به خراب تر شدن اين روابط دامن مي زنند. اكنون تعداد دانشجويان عرب در آمريكا سي در صد كمتر از سالهاي پيش از رويداد يازدهم سپتامبر است.
گزارش بر يك نكته اساسي كه بسياري از روشنفكران خاورميانه و از جمله كشور خودمان از آن غافلند، انگشت مي گذارد و آن هم دگرگوني بنيادين است كه مي بايست از درون خود اين كشورها آغاز شود. متاسفانه ائتلاف ناميمون پول و قدرت و مذهب در اين كشورها به سود هيچ كسي جز آنهايي كه حكومت را در دست دارند ، عمل نكرده است. حاصل اين ائتلاف جز ويران سازي زير ساخت اين جوامع و در نتيجه زيان سنگين به روند دانش پژوهي و دانش ورزي و زندگي فرهنگي ، چيز ديگري نبوده است. همدستي مابين رژيم هاي استبدادي و سران محافظه كار مذهبي سدي در برابر رشد انساني جامعه به ويژه در عرصه هاي آزادي بيان ، حقوق بشر و شركت زنان در زندگي اجتماعي و دريك كلام دمكراسي و آزادي بسته است.


آدرس گزارش ها :
http://www.undp.org

جمعه، دی ۱۹، ۱۳۸۲

این بلوگ اسکای هم دارد گندش را در می آورد. الان یک هفته است که جای امام زمان را گرفته و غیب شده است. خوشبختانه این یکی امام زمان را هم می شود نادیده گرفت و هم می شود دوباره از نو درستش کرد. ای دارندگان مویل تایپ به داد ما هم برسید.
این مقاله راسال گذشته در وبلاگ دیگری منتشر کرده بودم . هنوز هم تازه گی خود را حفظ کرده است.

نه سلطنت طلبان نه آمريكا نه طالبان. مردم ايران

امروز پرسش مردمان بيدار جهان اين است : آيا دولت آمريكا نادان است و نمی داند چه می كند؟ در پاسخ به اين پرسش هم می توان گفت آری و هم نه.

نه ، دولت آمريكا چنان كه می نمايد نادان نيست. اين دولت از يكسو دارای سازمانهای جاسوسی، ديپلماتهای كاركشته ، دانش آموختگان ويژه در زمينه ی سياست خارجی و صدها نهاد و سازمان پژوهشی است ، كه شبانه روز سرگرم كنكاش و بررسی در سياست های ديگر كشورها هستند. اين دستگاه عريض و طويل سالانه هزاران كتاب ، نشريه ، روزنامه، فيلم و.... بيرون می دهد.

از سوی ديگر آری . سياست خارجی آمريكا را كسانی پيش می برند كه پشتيبانان آنها سرمايه داران بزرگ صنعت نفت واسلحه هستند. و در اكثر موارد برنامه ريزی ها نه بر پايه ی داده های آن سازمانهای عريض و طويل بلكه بر شالودة منافع گروهی كه قدرت را در دست دارند، انجام می گيرند. بسياری از اين برنامه ها مثل پروژه افغانستان و عراق با شكست مواجه می شوند. چرا كه آمريكا هيچگاه و در هيچ جای دنيا سياست سازندگی را به پيش نبرده است. آنها قدرت تخريبی بی مانندی دارند. اما پس از تخريب ديگر ابتكار عمل را از دست می دهند. كودتا در شيلی وبر سر كار آوردن پينوشه نمونه قدرت تخريبی آنهاست. آمريكا اگر هم در جايی منشاء سازندگی به سود خود بوده ، تنها به دليل سرازير كردن سرمايه به آنجا بوده است. طرح مارشال را خود اروپايی ها پيش بردند، وآمريكاتنها سرمايه گذار بود.

امروز تمام شواهد گواهند كه حمله به عراق خواسته شخص بوش و شركت های نفتی/ نظامی دور و بر او بود. آنها برای دميدن در آتش جنگ دست به تقلب های آشكار و بچه گانه ای زدند، كه دستشان برای جهانيان رو شد. آنها دم و دستگاه پوشالی صدام را در مدت كمی تار و مار كردند، اما پس از آن ديگر ابتكار عمل را از دست دادند. آنها هيچگونه ايده ی روشنی برای آينده عراق ندارند. تنها چيزی كه به خوبی از آن پاسداری می شود چاه های نفتی و ثروت های ملی مردم بی پناه عراق است.

در جريان جنگ ، دولت راست گرايان افراطی بر طبق عادت ديرينه اشان كوشيدند برای اين حماقت تاريخی خود شركايی هم بتراشند. اما اين كوشش ها به ديوار سنگين منافع اقتصادی فرانسه ، آلمان و روسيه برخورد. تلاش آنها برای فريب افكار عمومی جهان نيز با موجی از اعتراض مواجه شد.

تازه اين سياست های احمقانه دولت بوش، گروههای مهاجر و پناهنده عراقی را بر آن داشت تا استفاده خود را از آن ببرند. آنها با خوشرقصی تمام آمريكا را به باتلاق عراق رهنمون شدند. اين گروهها در صورت شكست آمريكا چيزی نداشتند كه از دست بدهند. و سر آخر اينكه اشغال عراق بار ديگر نشان داد كه حمله ی آمريكا به ديگر كشورها نه برای رها سازی مردم آن كشورها كه برعكس برای به برده گی در آوردن آنهاست. امروز اكثر مطالب روزنامه های آمريكا در مورد عراق بر اين محور می چرخند:

- سلاح های كشتار همگانی وجود خارجی ندارند و بوش دروغ گفته است.

- برقراری دمكراسی و دولت قانونی سالها طول می برد.

- اصلا برپايی يك دمكراسی مدل آمريكا در عراق ناممكن است .

- - هسته های مقاومت مردمی روزبروز قدرت بيشتری می گيرند و سربازان آمريكايی را در روز روشن به قتل می رسانند.



افكار عمومی آمريكا دارد می فهمد كه دولت بوش آنها را به كجا برده است. نظرسنجی همگانی می گويد كه هفتاد در صد مردم معتقدند دلايل بوش برای جنگ دروغ بافی محض بوده اند. به همين سبب بوش در سخنرانی اخير خود برای خط پايان گذاشتن بر اين نق زدن ها گفت : ارتش آمريكا مدت زيادی در عراق خواهد ماند. هم او چند هفته پيش گفته بود : ارتش ما تا زمانی كه ضروری باشد در آنجا می ماند، نه يك روز بيشتر از آن .

با تمام اين نادانی های پی در پی، باز هم نيروهای افراطی دستگاه بوش خواهان برداشتن يك گام ديگر در جهت پيشبرد دمكراسی چماقدارانه در خاورميانه و باز كردن دروازه های جديدی به سوی ايران هستند. در همين راستامايكل لدين ( يكی از پژوهشگران محافظه كار انيستيتوی America Enterpriseومشاور فكری اعضای پنتاگون و مدافع سرسخت جنگ عراق) بر اساس همايش های دانشجويان عليه طالبان ايران ، نوشته بود : انقلاب دمكراتيك در ايران آغاز شده است . و ادامه داده بود كه : اين برای آمريكا طبيعی است كه به سرنگونی چنين رژيمی ياری رساند. و مردم ايران اخلاقا“ ... به كمك ما احتياج دارند. سر آخر نتيجه گرفته بود كه : ما بايد تمام تلاش خود را برای به جلو انداختن چنين انقلابی بكار بيندازيم. هر چند آقای لدين ارج بسياری نزد پنتاگون دارد اما دولت بوش هم آنقدر نادان نيست كه نيرو به جايی سرازير كند كه هم اكنون نيمی از توان نظامی اش در آنجا فلج شده است. اين انديشه های سلطه جويانه دو خطر بزرگ برای مردم ايران در بر دارد : نخست اينكه سلاح رژيم طالبانی را عليه مردم و دانشجويان تيزتر می كند و آب به آسياب خامنه ای و رفسنجانی می ريزد ، كه می گويند سر جنبش دانشجويی به خارج وابسته است و بنابراين بايد سركوب شود. دوم اينكه راه سازش با طالبان ايران را هموار می كند. با توجه به اينكه اكثريت مردم ايران و عراق شيعی مذهب هستند ، آمريكا برای كنترل دو كشور با بهره برداری از احساسات مذهبی مردم و سازش پنهانی با سران شيعی در عراق و ايران ، عمر ديكتاتوری در اين دو كشور را طولانی تر خواهد كرد. برای آنها غارت ثروت های ملی در درجه اول است ، چه كسانی بهتر از طالبان ايرانی و عراقی می تواند اين منافع را برآورده سازد. مگر همين طالبان نبودند كه با آمدن دوتا كشتی قراضه ی جنگی روسيه به آبهای خزر، ثروت مردم را دودستی تقديم آنها كردند. هم طالبان ايران و هم طالبان عراق نشان داده اند كه برای ادامه ی ولايت خود حاضر به هر سازشی هستند. همين امروز طالبان ايران از يكسو با تحريك شيعيان در عراق و زير فشار گذاشتن آمريكا و از سوی ديگر با فرستادن سفيران ويژه به آتن ، لندن و ژنو و دعوت وزير امور خارجه انگليس به ايران ، سرگرم چانه زنی با آنها هستند.

مردم ايران اما، به همان اندازه كه از ادامه ی حكومت طالبان در ايران بيزارند ، همانقدر هم از دخالت نيروهای خارجی در تعيين سرنوشتشان متنفرند. نه آمريكا ، نه سلطنت طلبان دست نشانده ی آنها و نه حكومت طالبان نمی توانند اين شور شوق آزادی خواهی را در سينه ی جوانان ما خاموش سازند.