جمعه، خرداد ۰۹، ۱۳۸۲

هنگامي كه حزب الهي ها وبلاگ مي نويسند
آدم حسود زندگي را پيشاپيش باخته است . انسان حسود و تنگ چشم، به هر كاري دست مي زند تا آن حس غريب كمبود را در ذات خود جبران كند. حسادت يك نوع تحقير روح خويشتن است. آدم حسود از ابتكار و پشتكار ديگران نگران مي شود . چون خودش نمي تواند كاري را به سرانجام برساند، مي كوشد كه ديگران را خراب كند. اگر سري به وبلاگ نويسان حزب الهي بزنيد، مي بيند كه آنها با چه روحية شكست خورده اي مي نويسند. آنها كه با وحشت پراكني بجايي نرسيدند و در همة عرصه ها بازي را باخته اند روي به وبلاگ سازي وسايت راه اندازي آورده اند . يكي از اين برادران معتقد و مومن ، همچون روباه مكاري دست به نوشتن وبلاگي زده است كه با نام حسين درخشان از پيشروان راه وبلاگ نويسي در ايران ثبت شده است . صد البته اين برادران عقده در گلو سالها است كه با تقلب ، جهل و دروغ پراكني كوشيده اند كه عمر استبداد و ديكتاتوري در ايران را طولاني كنند، اما آنها گويا فراموش كرده اند كه دروغ و جهل بازي را از پيش ، به راستي و درستي باخته اند. اينها نخست يك سايت گوياي تقلبي درست كردند و حالا سردبير خودم. با نگاهي به اين سايت و وبلاگ تقلبي، اوج حسادت و تحقير خويشتن را درانسان مسخ شده مي بينيد. البته اينها چون دستشان رو شده است ، جز اينكه بي خردي خود را ارضا كنند، دستشان به جايي نمي رسد. حكومتي كه مثل بيد از ماهواره ، اينترنت و وبلاگ مي ترسد، هواداران بهتر از اين را نمي تواند پرورش بدهد. راه اندازي سايت و وبلاگ تقلبي چيزي است در حد تير زدن به ساية خود و حس شكست را ارضا كردن. به زبان ديگر يعني : آغاز تلخناك يك پايان.
گيله مرد
وبلاگ اين گيله مرد را خواندم ، ديدم آنجا هم مثل همة گيله مردها ورداشته پند و اندرزهاي حكيمانه اي را قطار كرده و دنبال هم راه انداخته است. تازه گيله مرد مي داند كه اين پند واندرزها هم مثل همان حركات چپ به راستشان مي آيند و زود هم مي روند. بگذريم كه باز كردن وبلاگ را كند مي كنند، تازه باعث بوجود آمدن دو تا اشتباه لپي هم مي شوند. واقع بين مي شود واقع بينانه و بت پرست مي شود بت پرستي. وبلاگ خوبي است بخوانيدش.
احسان. خودش و داستان ماتريكس
احسان شرح بامزه و غمناكي از پروسه تماشاي فيلم ماتريكس داده كه خواندني است . البته من هم فيلم را در يك سينما ، مجهز به آخرين دستاوردهاي تكنولوژيك ديده ام. جلوه هاي ويژه اش در اوج است . من با احسان كاملا هم راي هستم. فيلم اول ماتريكس بسيار جالبتر بود ، يا شايد چون جلوه هاي ويژه اش تازگي داشت . ديگر ريش اين جلوه هاي تازه هم در آمده است.
شرح ماجرا را از زبان خود احسان بشنويد:
بهترين فيلمي که تاحالا از نظر جلوه هاي ويژه ديدم!
داستان جالبي داشت ولي خب آخرش که آدم رو تا قسمت سوم منتظر ميذاره يه کم ضد حاله!
بيشتر صحنه هاي فيلم ديگه اون جذابيت قسمت اول رو نداشت. شايد دليلش اينه که توي قسمت اول اين صحنه ها تازگي داشتن. ولي الان ديگه تکراري به نظر ميرسيدن.
در کل قسمت اولش خيلي قشنگتر و بهتر بود..............
كافر را هم وادار به توبه كرده اند.
اين ملت غيور آن چنان برچسب مي زنند كه كفر كافر را هم در آورده اند. بابا بگذاريد انسان هر گونه كه دوست دارد بيانديشد. راز پس ماندگي تاريخي ما را از زبان خود كافر بشنويد:
آقا جان! بنده نه طرفدار رضا پهلوی هستم، و نه حتا برایش تره خرد می کنم! و نه تنها برای ایشان، که برای هیچ فرد یا شخصیت حقیقی و حقوقی سیاسی و غیر سیاسی دیگر! و سخت از این که بخواهم هویت خودم را با وام گرفتن از اعتبار و یا شهرت این و آن تعریف کنم، بیزارم. تا اینجای مطلب که روشن است، نیست؟
خوب، حالا می ماند این که من هم گاهی وقت ها، از نوشته ها یا سخنان این و آن، صرف نظر از جایگاه سیاسی و یا طبقه ی اجتماعی و اقتصادی و فرهنگیشان، خوش یا بدم می آید!
گناه که نیست، هست؟
اگر گاهی تفسیری بر حرف این یا آن بنویسم، یا لینکی به فلان نوشته بدهم، یا از نظرهای فلان شخصیت شناخته شده که حتمن طرفدارانی هم دارد، خرده ی بگیرم، شایسته ی مذمت هستم؟
ای بابا! بی خود نیست که فلانی می گفت که ایران، سرزمین کوتوله هاست! راست می گفت ها!!!
اصلن انگار تا زمانی که هویت کسی - بر اساس این نظام قبیله ای و پدر سالار که همگی کم و بیش نشانی از آن را به همراه داریم - با استناد به این یا آن قوم و قبیله ی فکری یا سیاسی تعریف نشود، آن شخص به خودیِ خود، و تنها با تکیه بر فردیت مستقل خود، قابل پذیرش نیست!
هنوز مهمترین شاخص دموکراسی که همان احترام به فردیت و اومانیسم است، حتا در حد تئوریک هم جای نیفتاده است، چه رسد به عمل که واویلاست!
... ( این سه نقطه، یعنی این که این قصه سرِ دراز دارد! ؛) )
خانم ها، آقایان، دوستانِ عزیز! بنده به هیچ حزب و گروه و سازمان و دسته ی فکری و ایدئولوژیک و سیاسی، نه وابستگی داشته ام و نه دارم! امیدوارم که روشن بیان کرده باشم!
سلوك . رمان جديد دولت آبادي
آهوي سه گوش خبر از انتشار رمان جديد محمود دولت آبادي داده و مي نويسد:
«سلوك». رمان جديد محمود دولت آبادي. از تنها بودن و رفتن هم نسلان دل شكسته است و آوار روزگار نيز او را كه نقش يك روشنفكر را برعهده دارد، تنها نگذاشته است. «اين خستگي در «سلوك»، مرگبار است

پنجشنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۸۲

دولت ها از تروريست ها بيشتر آدم كشته اند.
سازمان عفو بين المللي امروز گزارش سال 2003 خود را منتشر نمود. اين سازمان در گزارش خود جهان پس از جنگ سرد را نا امن تراز هميشه خوانده است. مهم ترين دليلي كه جهان را در نا امني برده ، مبارزه اي است كه بنام مبارزه با تروريسم از سال پيش آغاز شده است. اين سازمان از تصويري كه آمريكا و متحدينش از تروريسم بين المللي به دست مي دهند ناخرسند است. آنها مي گويند كه دولت ها از تروريست ها خطرناكترند و در گزارش سال 2003 تمامي موارد نقض حقوق بشر را كه در اكثر موارد به دست دولت ها در صدوسي ودو كشور جهان صورت گرفته ، روي دايره مي ريزند. دولت ها بسيار بيشتر از تروريست ها ، زندان ، شكنجه و اعدام كرده اند. دولت هاي بزرگي چون دولت روسيه ، چين ، اندونزي و ايران كه نزديك به هفتاد در صد مردم جهان را اداره مي كنند، آنچنان به لگد مالي حقوق انسانها دست زده اند، كه تروريسم بين الملل در برابرشان مثل كاه در برابر كوه است. مبارزه عليه تروريسم پس از 11 سپتامبر 2001 وضعيت حقوق بشر در جهان را زير علامت سوال برده است. بسياري از كشورها با اين بهانه قوانيني به تصويب رسانده اند كه در عمل حقوق شهروندانشان را به خطر انداخته است. انگلستان به عنوان كشوري كه سنگ دمكراسي را به سينه مي زند، دست به بازداشت ها ي غير قانوني زده و بسياري از پناهندگان را به دامن ديكتاتورها بازگردانده است. ارتش روسيه به نام مباررزه با تروريسم دست به نسل كشي مردم چچن زده است.جنگ در افغانستان و عراق ، همراه با رسانه هاي خبري غرب آن چنان توجه جهانيان را به سوي اين دو كشور كشانده كه پايمالي حقوق انسانها در ديگر نقاط دنيا به دست فراموشي سپرده شده و يا در سايه قرار گرفته است.همه جا سخن از بن لادن و صدام حسين است ، گويا ديگران همه دمكرات شده اند. به عنوان نمونه در كنگو جنايات هولناكي صورت گرفته بي آن كه كسي از آن آگاه باشد. هر چند سازمان عفو بين الملل قدرت اجرايي ندارد ، اما افشاگري هاي اين سازمان و همايش هاي كه در اين راستا بر پا مي كند، لرزه بر اندام ديكتاتورها مي اندازد. افشاي جنايات ديكتاتورها و مستبدين ، آنها را به پس نشستن در برابر مردم وا مي دارد و از اين راه مانع انسان كشي ها مي شود. قدرت اين سازمان در وجدان هاي بيداري است كه با آنها همكاري مي كنند و امور اين سازمان را پيش مي برند. كشورهاي اروپايي متاسفانه در اكثر موارد به دنبالچة دولت آمريكا تبديل مي شوند و چشم بر جنايت هاي ديكتاتورهايي كه با اين دولت همكاري دارند مي بندند. هم اكنون سازمان ملل براي فرستادن نيروي صلح به كنگو احتياج مبرم دارد ، اما دمكرات ترين كشور هاي اروپايي از فرستادن سرباز خوداري مي ورزند.اين در حالي است كه همة آنها براي نيرو فرستادن به افغانستان و عراق اعلام آمادگي كرده اند. گويا بوي نفت و گاز همه را مدهوش كرده است. ناگفته نماند كه سازمان عفو بين الملل با تروريسم مرز روشني دارد و آن را به شدت محكوم مي كند. آنها معتقدند كه مبارزه براي حقوق بشر يكي از با اهميت ترين سلاح ها عليه تروريسم است. همه مي دانيم كه ريشة تروريسم صد البته در قانون شكني و پايمال كردن حقوق شهروندان جهان است. اگر حق ابتدايي انسانها يعني : آزادي ، برابري و دادگري رعايت شود ، چه دليلي براي ترور مي توان پيدا كرد. امروز دولت آمريكا سخن گفتن از حقوق انسانها را بزرگترين مانع در راه مبارزه با تروريسم مي داند.
در گزارش نامبرده سياهكاري هاي دولت جمهوري اسلامي هم افشا شده اند. از بازداشت هاي بي پايه تا اعدام ها و سنگسارهاي خياباني . در مورد توقيف روزنامه ها و بازداشت روزنامه نگاران گزارش چندان پخته و گسترده نيست ، اما به هر رو تصوير روشني از بختك حاكم بر ميهنمان به دست مي دهد.

سه‌شنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۸۲

دمكراسي را بايد آموخت !
هواداران جمهوري و دمكراسي در ايران بيانامه اي را در شبكة جهاني اينترنت منتشر نموده اند و از ايرانيان خواسته اند كه آن را پشتيباني نمايند. اين نخستين بار نيست كه ما شاهد انتشار يك بيان نامه در دفاع از جمهوري و دمكراسي هستيم. و بي شك آخرين بار نيز نخواهد بود. همين چندي پيش منشوري بنام منشور 81 بر روي اينترنت گذاشته شد كه مضمونش با اين بيان نامه اخير تفاوت چنداني ندارد. من خود با بسياري از اين بيانيه ها هيچ مشكلي ندارم. مضمون اكثر آنها انساني و نيك پندارانه است. اين بيان نامه ها با عشق به مردم ايران و آرزوي زيستن در جامعة اي دمكراتيك و آزاد نوشته مي شوند. اما چرا هيچ كدام از اين ها به نيروي مادي تبديل نمي شوند؟ بايد يك جاي كار گير داشته باشد كه اين نيات خيرخواهانه به جايي نمي رسند. اگر با چشم باز و بدون پيشداوري به وضعيت نيروهاي سياسي كه مي خواهند نيروي مادي و پيشبرندة اين بيان نامه ها باشند نظري بيندازيم ، پاسخ هاي زيادي به دست مي آوريم. احزاب و سازمان هاي سياسي خارج كشور كه از زير تيغ كشتار رژيم جان سالم بدر برده اند، نتوانسته اند در اين چند ساله حتي يك نفر را به سوي خود جذب كنند. آنها همواره دچار بحران ريزش بوده اند و بسياري از نيروهاي فعال خود را از دست داده اند. اين بحران ها نه بحران نظري ( كه صد البته نقش بسياري در اين ريزش ها داشته ) بلكه بيشتر بحران قدرت در درون اين جريانات بوده است. رهبران مادامالعمر اين جريانات براي حفظ قدرتشان در محدودة حزب چند نفري اشان همواره ديگر نيرو ها را به مثابه دشمن به هوادارانشان معرفي نموده اند. هر كسي كه چند سالي بيشتر در اين جنبش بوده است ، خود را مالك همه چيز مي داند. با اينكه تفكر شبان / رمه گي سالهاست كه زير سوال رفته است ، اما هنوز بسياري از اين آقاياني كه چند پيراهن بيشتر پاره كرده اند فكر مي كنند سرقفلي جنبش چپ و دمكراتيك از آن آنهاست. در جريان امضاي همين بيان نامه بسياري گفته اند كه چون امضاي فلاني پاي آن است من امضا نمي كنم. آنها به ذات بيانامه توجهي ندارند ، بيشتر برايشان مهم است كه چه كساني امضا كرده اند. اين دعواهاي پوچ و كهنسال هيچگاه به پايان نمي رسند. اگر اين رهبران سنتي از “ من “ خود كوتاه بيايند “ با هر بيانيه اي مي توان به مصاف رژيم رفت. براي من مثل روز روشن است كه اين آقايان با تهمت زني، پيشداوري و خاك پاشي در چشم جنبش دمكراتيك ، اين بيانيه را نيز به بايگاني تاريخ مي سپارند. هر چند من از ته دل آرزو مي كنم كه اي كاش اين بيانيه كارپايه اي مي شد براي تمامي نيروهاي هواخواه جمهوري و دمكراسي در ايران. تنها راهي كه مي تواند ما را از اين بن بست بيرون بكشاند ، آموزش دمكراسي و روح مدارا و گفتگو است. دمكراسي را نه مي شود به زور پياده كرد و نه يك حق آماده است كه ما آن را از كسي بگيريم. دمكراسي بايد در درون ما ذاتي شود. بايد آن را از پايه بياموزيم. نوشتن جمهوري و دمكراسي بر روي يك كاغذ كاري است كه نزديك به صد سال در كشور ما دارد مي شود. اين نوشتار ها بايد به نيروي مادي تبديل شوند. مردم بايد به ما اعتماد كنند، اين اعتماد ساده بدست نمي آيد. تنها كردار و گفتار راستين و همبستة ما مي تواند اين اعتماد را در مردم برانگيزاند. هرگاه مردم ببينند كه نيروهاي سياسي مي توانند بر سر حداقلي با هم به تفاهم برسند^ بي شك به سوي آنان خواهند آمند و در مبارزه آنان شركت خواهند كرد. تاريخ جريانات بزرگ سياسي ايران پر است از انشعاب وجدايي. هنوز پس از بيست و چهار سال يك ائتلاف و يا اتحاد درازمدت در ميان آنها شكل نگرفته است، آيا فكر مي كنيد كه اين بيان نامه مي تواند به اين روند خاتمه دهد؟ پاسخ آري به اين پرسش بسيار بسيار سخت است. هر چند اين آرزوي اكثر نيروهاي فعال جنبش جمهوري خواهي و دمكراسي است، اما تا واقعي شدن آن راه درازي در پيش است . راهي كه تنها با مدارا ، گفتگو و فرود آمدن از برج عاج حزبي و سازماني كوتاهتر خواهد شد.

چهارشنبه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۸۲

نامه تهيه شده حسن اقا را امضا كنيد.
دست اين آقا حسن درد نكند. اگر همة وبلاگ نويس ها هم اينگونه عمل كنند، بي شك حركات مذبوحانه رژيم را عليه وبلاگ نويسان خنثي خواهند كرد. البته شايعاتي است كه رفسنجاني سهم زيادي در Blogger خريده و دستور داده است كه درب دكان يونيكد را تخته كنند. اگر اين شايعه راست باشد، بايد يقة بلوگر را گرفته و با افشاگري عمومي خشتكش را روي سرش كشيد. البته پيش از آنكه او خشتك ما را در آورد.

یکشنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۲

آزادي بيان گوهر وبلاگ است
آقاي محمود اروج زاده در نوشتاري زير عنوان “ سياسي نويسي در وبلاگ ها و چند نكته “ به وبلاگ نويسان ايراني پند و اندرز مي دهند كه دست از سياسي نويسي بردارند . او مي گويد كه سياسي نويسي وبلاگ ها را به سوي “ سطحي شدن و تندي و بي مهابايي “ سوق مي دهد و در نتيجه سخن هاي مستدل و منطقي “ باعث واكنش انقلابيون ( يا همين سياسي نويس ها ) قرار گرفته و آن را نشان ضعف و ترس قلمداد مي كنند.“ ضربة دوم وبلاگ نويسي سياسي ما را از دستيابي به تكنولوژي مدرن و جامعة مدرن باز مي دارد و در نتيجه در حوزة تكنولوژيك باعث به هدر دادن امكانات ( اشتغال ) مي شود. سر آخر هم دستور مي دهند كه : “ محض اطلاع برخی دوستان ديرباور كه ممكن است اين استدلال‌ها را جدی نگيرند و همچنان مشی خود را ادامه دهند، اين نكته را يادآوری می‌کنم كه اصولاً همين كه اين نوع حركت مورد اقبال عموم فعالان مثلاً وبلاگ‌نويسان قديمی‌تر و مجرب‌تر قرار نگرفته، خود شاهدی بر همين سخن است.“
من كه از گفته هاي آقاي اروج زاده زياد سر در نياوردم . تنها نتيجه اي كه از سخنان ايشان گرفتم اين است كه سياسي ننويسيم و اگر كسي سياسي ننوشت او را ترسو قلمداد نكنيم.
آزادي بيان و استقلال جزو ذات جداناشدني وبلاگ اند. وبلاگ بدون آزادي بي معنا است . اين پديده در حقيقت براي دفاع از روح آزادي بيان بوجود آمده است. ميليونها نفري كه در زير چكمه هاي افكار عوامانه روزمره در حال لگدمال شدن به دست عوامل ثروت و قدرت هستند اين دريچه را براي بيان آزاد افكار خودشان بنا نهاده اند. وبلاگ روزنامة يك نفره است . روزنامه اي رنگارنگ كه روح زندگي، شادابي و سادگي در آن موج مي زند. اين پديده را نمي شود لگام زد و آن را رام قدرت نمود. همين قدر كه آقاي اروج زاده احساس خطر كرده اند ، نشانگر روح شورشي وبلاگ هاي ايراني است. من هر گاه كه وبلاگ اين جوانان هم ميهنم را باز مي كنم و با افكار و عقايد آنان از راه همين رسانه ساده آشنا مي شوم ، از شوق در خود نمي گنجم. من تره هم براي “ وبلاگ نويسان به اصطلاح قديمي “ كه اروج زاده از آنها نام مي برد خرد نمي كنم . وبلاگ پديده دنياي آزاد است و نظم شبان / رمه گي را نمي پذيرد. اين پند و اندرزها به درد دوراني مي خورد كه رسانه ها در دستان ثروت و قدرت متمركز بود. امروز نمي توان كسي را از بازگويي افكارش،( گيرم هرچه مي خواهد باشد ) باز بداريم. شما سياسي نويسي دوست نداريد، ننويسيد. بگذاريد ديگران هرگونه كه خرد و عقل اشان بدانها حكم مي كند بنويسند.وبلاگ دستور پذير نيست. تازه در كشوري كه هفتاد ميليون را به بند كشيده اند مگر مي شود سياسي نبود و سياسي ننوشت. تكنولوژي كذايي راه ما را براي رسيدن به آزادي و دمكراسي كوتاه مي كندو ربطي هم به سياسي نويسي ندارد. جمهوري اسلامي به اندازة كافي با تعقيب، زندان ، شكنجه و كشتارما را از گفتگو و تبدل آزادانة نظراتمان باز مي دارد ، شما ديگر چرا زبان آنها مي شويد؟ هم اكنون نزديك به پانزده هزار سايت اينترنتي و وبلاگ مسدود شده است . اگر اين سياسي نويسي ها خطري نداشته باشد كه آنان اين هم احساس ترس و زبوني نمي كنند. بگذاريد وبلاگ نويسان آزاد باشند و هرچه دل تنگشان مي خواهد بگويند. ما هم آزادي انتخاب داريم كه آنها را بخوانيم يا نخوانيم. فراموش نكنيد كه نخستين نماد يك جامعة مدني و دمكراتيك آزادي بيان است . دورة نظام شبان رمه گي سر آمده است.
اين آخرين نوشتاري بود كه دروبلاگ سيپريسك قديمي منتشر شد سينا مطلبي هم گويا آزاد شده و به دامن خانواده اش بازگشته هر چند گويا او را ممنوع القلم و وبلاگ كرده اند. اعتراضات به موقع وبلاگستان فارسي بي شك نقش پر اهميتي در آزاد ساختن سينا داشت. اميدوارم كه اين دوستان براي هر كسي كه در ايران به جرم دفاع از آزادي دستگير مي شود هم اينگونه واكنش نشان دهند. پيروزي ما در همبستگي ماست.

خود شكن ، آيينه شكستن خطاست
جمهوري اسلامي از وقايعي كه در كنار مرزهايش رخ مي دهد ، بسيار ترسيده است. نخست با سكوت مطلق و با سر در لاك بردن به روند رويدادها گوش سپرد و سپس اندك اندك از لاك خود بيرون آمد وبناي شيطنت بازي هاي كودكانه اش را كه تنها مصرف داخلي دارد ، از سر گرفت. جمهوري اسلامي براي نشان دادن عضله هايش و بيان اينكه من هنوز هستم و نفس كشي نباشد ، دوباره به جان روزنامه نگاران و روشنفكران منقد افتاد. اين بار قرعه بنام يكي از روزنامه نگاران ليبرال و دمكرات سينا مطلبي افتاده است. سينا به گواه بسياري كه نوشته هاي او را در وب لاگ مشهورش وبگرد و يا در روزنامه هاي قانوني مي خوانند ، منقدي ليبرال است كه با پند و اندرز و كالبد شكافي مسائل اجتماعي مي كوشد تا روند شكل گيري دمكراسي در ايران را ياري دهد. او به هيچ جريان سياسي وابستگي ندارد و تنها يك روزنامه نگار مستقل ، ميهن دوست و دمكرات است. دستگيري سينا يكبار ديگر نشان مي دهد كه جمهوري اسلامي توان شنيدن هيچگونه انتقادي را حتي از سوي يك روزنامه نگاردلسوز ندارد. هنگامي كه حكومت بدين پايه از ترس و هراس برسد ، نشانگر سستي و بي شالودگي آن در جامعه است. اين رژيم بايد قدرت را به مردم واگذارد و برود. با دستگيري و سركوبي منقدين و آزاديخواهان هيچ كاري از پيش برده نمي شود. اگر اين حكومت كوچكترين مشروعيتي در جامعة ما داشت ، رييس جمهوربيست ميليوني اش پشت به مردم نمي كرد و خود را تسليم نيروهايي كند كه مردم آنها را نمي خواهند. جهان دگرگون شده است و زمان اين بازي ها بسر آمده . مردم ايران تشنة آزادي و دمكراسي اند. و اين حق را اگر با آرامش بدست نياورند، آنگاه از شيوه هاي خشونت آميز بهره خواهند برد. دستگيري امثال سينا نشان از ظرفيت ناچيز اين رژيم براي گذار به دمكراسي است.
سينا مطلبي گناهي جز بهره گيري از واژه ها ندارد. سينا را هر چه زودتر آزاد كنيد.
نوشته اي كه بر دروازة وبلاگ خاوران نوشته بودم
كينه ونفرت عمري به درازاي تاريخ بشر دارند. نخستين انساني كه مي خواست خودش را بر ديگري برتر نهد، پديده نفرت را آفريد. قدرت نفرت را از درون خودش زاياند و از آن روز انسان گرگ انسان شد. جمهوري اسلامي ايران از همان بدو پيدايش خود با نفرت زاده شد. نخست نفرت از قدرتمداران گذشته و سپس نفرت از كمونيستها، سوسياليستها، آزاديخواهان ليبرال، ملي گرايان، بهايي ها و هر كسي كه به نقد قدرت آنان بر مي خاست. اين نفرت ، نفرتي كور و نابخردانه بود. از ذهن تشنة قدرت تراوش مي كرد. هسته دروني اين نفرت نابخردانه ،‌ احساس بي ارزش انگاشته شدن از سوي مخالفان قدرت و حكومت بود. اين نفرت ديگرانديشان را به سويي برد كه به اشكال گوناگون پاسخ اين نفرت را با نفرت بدهند. راهي ديگر نبود. نفرت حكومت ، نفرت مردم از نهاد قدرت را زاياند. در پروسه اين نفرت كور ، انتقام گيري هم وارد ميدان شد. انتقام سياه و بگير و ببند و حذف فيزيكي مخالفان به حكومت لذت قدرت چشاند و از احساس بي ارزشيش كاهيد. گسترش نفرت ، انتقام گيري خونين و وحشيانه را به آداب و سنت جمهوري اسلامي تبديل نمود. در اين ميان لاجوردي لقب قهرمان گرفت. نفرت كور و وحشيانه همانندي زيادي با عشق آگاهانه دارد. آنها چنانكه آغازي ندارند، پايان پذير هم نيستند. همانگونه كه عشق آگاهانه ماندني و جاودان است، نفرت كور هم جاودان و پايدار است و زخم هايش را قدرت فراموشي نيست. هر حركت كوچك مردم بر نفرت قدرتمداران از آنها مي افزايد. هركاري كه مردم انجام دهند، شرارت ناميده مي شود. نفرت انسان را به سرزمين تاريكي در مي افكند. پيشداوري و از خود راندن ديگران ذاتي ذهن نفرت زده است. آنان كه نفرت مي ورزند، خرد را از كف نهاده و در ناآگاهي مطلق در مي افتند. نفرت احمقانه ترين و زشت ترين احساسي است كه يك انسان يا حكومت مي تواند داشته باشد. نفرت جهاني بسيار تنگ و بسته مي آفريند و مي گذارد كه تصور و تخيل و رويداد هاي ناگهاني جايگزين واقعيت و حقيقت شوند.از همين رو نفرت ديوانگي مي آورد. ذهن نفرت زده براي قتل، ترور، و شكنجه و آزار ديگران دلايل مي تراشد. انسان معترض شرور و توطئه گر است . آنهايند كه جهان را به ناپاكي مي آلايند. بدين علت بايد از روي كره زمين پاكسازي شوند. تا پاكان بتوانند قدرتشان را استوار نمايند. اين ذهن مريض هرگونه حركت سركوبگرانه اي را براي خود قانوني مي داند. تنها چيزي كه مي تواند نفرت را دگرگون كند: عشق ، بينش حقيقت جو و پژوهنده ، شناخت واقعيت و گفتگو است. همانقدر كه شناخت ذهن و زبان عشق حياتي است، شناخت ذهن و زبان نفرت هم اهميت دارد. بيايد تا سرچشمه هاي نفرت را در درون خودمان كشف و نخست خود را ازشرآنها بزداييم. مبارزه با تيرگي و نفرتي كه حكومت اسلامي پراكنده است ، نياز به همبستگي بخردانه و عاشقانة ما دارد.

شنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۸۲

سيپريسك را به خانة جديد آورده ام و بر او جامه اي نو پوشانده ام. ديگر از ريخت قديمي آن خسته شده بودم. هم سيپريسك و هم خودم احتياج به يك خانه تكاني داشتيم. خيلي دلم مي خواست كه آنرا بر روي MT مي بردم اما دانشم هنوز بدان پايه نرسيده و هنوز مي دانم كه چه نادانم. شايد يك روز كسي پيدا شد و اين شادي را بر من ارزاني داشت و خانه اي در آنجا براي من ساخت. به هر رو ما هنوز كرايه نشين blogger مانده ايم و گله اي هم نداريم. تنها گناه دست كوتاهمان است خرماي MT كه بر درخت بلند شبكه روييده است. بگذريم اين وبلاگ همچون گذشته بازتابي از كندوكاوها و پرسه هاي من در دنياي ذهن پرسشگر خودم خواهد بود. هر وبلاگي نشان ذات خودگردان يك انسان است كه راهي به دهي در دنياي پول و قدرت نداردو تنها آينه اي كه مي تواند خودش را در آن بيان كند ، همين وبلاگ است. چرا كه به قول هگل زماني ما انسان مي شويم كه خودآگاه خودمان را براي شناسايي به ديگران عرضه كنيم و از سوي آنان مورد شناسايي و پذيرش قرار بگيريم. من در اين وبلاگ آنگونه كه مي انديشم مي نويسم . اين نشان اين است كه هستي خود را باور دارم و آن را به شما هم عرضه مي كنم كه مورد پذيرش شما هم قرار بگيرم.