پنجشنبه، فروردین ۱۱، ۱۳۸۴

بادگیرهای بادآورده

یک هنرمند چیره دست جنوبی دست به کار جالبی زده است. او بادگیرهای سنتی را که هزاران سال مردم جنوب و مناطق کویری را از هجوم بادهای شنی رها بخشیده و به آنها خنکی و هوای دلپذیر تقدیم نموده - بازسازی کرده و در اندازه های گوناگونی ارائه داده است. این هنرمند عزیز که مثل بقیه هنرمندان و آفرینندگان ادب و هنر در کشورما، خوراکش نون و پنیر است و باید همواره از جان و مال مایه بگذارد تا بتواند تخیلش را به یک مشت مردم قدر ناشناس ارانه دهد، مثل همه انسان های دیگر احتیاج به زیست دارد و زیست هم در گرو این است که هنرمند هم بتواند مثل کارگر و کارمند از راه آفرینش ادب و هنر زندگیش را نیز بگذراند. این همه عبارات مثل روز روشن را آوردم که سری به اینجا بزنید و این آثار را ببینید و سپس فکر کنید که چه کاری از دستتان می آید.

شنبه، فروردین ۰۶، ۱۳۸۴

شادی مرگ آفرین

یک بار از مارادونا پرسیده بودند که چرا در میادین فوتبال در آرژانتین هموار مابین تماشاچیان با خود و یا با پلیس درگیری رخ می دهد؟ مارادونا پاسخ جالبی داد . او گفت « درگیری در میادین فوتبال بازتاب نارضایتی های سیاسی و اجتماعیست. مردم آزادی اعتراض ندارند به همین سبب در چنین شرایطی به بهانه فوتبال نفرت خودشان را از نظم موجود بیان می کنند. » . در ایران هم وضع به همین گونه است. تاریخ فوتبال در ایران با اعتراضات وسیع اجتماعی و سیاسی علیه استبداد و دیکتاتوری گره خورده است. چه زمانی که مردم با عینک های کاغذی یک چشم ( که نماد چشم بند موشه دایان ) بود ، در مسابقه ایران و اسرائیل به تقبیح حمله اسرائیل به فلسطینی ها پرداختند و چه آن گاه که زنان درب های استادیوم آزادی را شکستند و به استادیوم هجوم بردند و چه دیروز که مردم علیه رهبر شعار دادند و مورد حمله مزدوران اسلامی قرار گرفتند ( که با تیرندازی هوایی آن وضعیت اسفبار را آفریدند). همه و همه نشانگر نفرت مردم از وضعیت موجود است. هنگامی که نتوان آزادانه سخن گفت ، تنها راهی که باقی می ماند، مقابله به مثل است. بهترین شرایط برای پرتاب این نفرت در گلو خفته زمانی است که در جمع باشی و احساس همبستگی دیگران را نیز با خود داشته باشی. حکومت اسلامی راه فراری ندارد . این جنبش های پراکنده به دریا تبدیل می شوند. یا باید فوتبال را تعطیل کند و یا بساطش را جمع کند و برود.

جمعه، فروردین ۰۵، ۱۳۸۴

فوتبال

ادواردو گالیانو
برگردان: پولاد همایونی
این نوشته به مناسبت بازی ایران و ژاپن برگردانده شده و امیدوارم که تیم ایران یک بازی دیدنی به تماشاگران ارائه دهد.

تاریخ فوتبال سفر غمناکیست از شادی به سوی وظیفه. هنگامی که ورزش به صنعت مبدل شد، زیبایی شادی آفرین بازی برای بازی از ورزش رخت بر بست. در جهان و پس از پایان قرن، فوتبال حرفه ای آن چه را که سودآور نیست از عرصه ورزش زدوده است. سودآوری در این جا به معنای پر کردن کیسه های پول است. امروز هیچ کس حاضر نیست دستمزد به بازیکنی دهد تا لحظه ای کودک شود و با توپ چنان هنرنمایی کند که نوجوانی با بادبادکش و یا گربه ای با گلوله نخی : مثل بالرینی با یک توپ به سبکی بادبادک که در میان زمین و آسمان چرخ می خورد و یا گلوله ی نخی که گشوده می شود. او بازی می کند، بی آنکه بداند که دارد بازی می کند. بدون گل. بدون ساعت و بدون داور.
بازی به شکل نمایش درآمده است : تعداد کمی بازیگر و توده ی انبوه تماشاگر و نمایشی که آدم آن را تماشا می کند. این نمایش پردرآمد ترین تجارت جهانیست و سازماندهی آن نه برای بازی و شادی ، که برای جلوگیری از « بازی کردن » است. فن آوران و دست اندرکاران ورزش حرفه ای، فوتبالی را آفریده اند که شالوده اش بر سرعت زیاد و قدرت بدنی استوار است. شادی ، تخیل و جسارت جایی در این نمایش ندارند.
خوش بختانه گاها یک آدم شوخ و شنگ پیدا می شود که متن نمایش را زیر پا می گذارد و به عبث تمام بازیکنان حریف و داور و تماشاگران را دریبل می زند تا با شادی جسم خود را در سرزمین ممنوع شده آزادی پرتاب کند.

پنجشنبه، فروردین ۰۴، ۱۳۸۴

کتاب کودک

این نوشته ناصر بسیار خواندنی است. ناصر راست می گوید، بهترین هدیه ای که می توانیم به کودکان امان بدهیم. آگاهیست. متاسفانه در ایران می گفتند اگر کتاب به بچه ها بدهی چشم و گوششان باز می شود و شر دست آدم می دهند. البته این حرف پر بیراه هم نبود. بیداری و آگاهی در ایران همواره با زندان و شکنجه و رنج همراه بوده و هست. یادم می آید که کتاب خانه کانون پرورش را تازه گشوده بودند ( تنها اقدام بسیار مثبتی که رژیم گذشته انجام داد)من عضو هفدهم بودم. کناب های کانون هم بی نظیر بودند. کتاب طلا در مس براهنی را آورده بودم که بخوانم، همسایه ای داشتیم که مامور پیش و پا افتاده کمیته مشترک شهربانی و ساواک بود. چشمش که به کتاب افتاد انگار مار دیده باشد گفت : « این کتاب را از کجا آوردی؟ » گفتم : « از کتاب خانه گرفته ام » گفت : « می دانی که این کتاب جرم دارد ؟ » گفتم : « اگر جرم دارد چرا در کتاب خانه دولتیست ؟ » گفت : « این ها تله است برای به دام انداختن افراد ضد مملکت و خائنین به وطن است. بدو سریع پس بده » به او گفتم که می روم و پس می دهم، نامرد رفته بود به پدرم هم گفته بود و کلی دعوای خانگی برای من درست کرد. البته عشق و کنجکاوی باعث شد که من کتاب ها را در خفای کامل بخوانم . بارها کتاب هایم سوخته شد و بارها مجبور شدم که در تاریکی شب یا کناب سوزان راه بیندازم و یا کتاب ها را به رودخانه بریزم. بعدها خفقان به جایی رسید که مجبور شدیم خودمان هم به زیر زمین برویم. آری سرنوشت کتاب خواندن در کشور ما این گونه بوده و هست.

چهارشنبه، فروردین ۰۳، ۱۳۸۴

دگرگونی

چند ماهیست که با توجه به تحولات جهانی و وضعیت اسفبار حکومت اسلامی در ایران، بوی سال های پنجاه و شش به مشامم می رسد. باور کنید که خیالاتی نشده ام. حکومت اسلامی را دیگر کسی نمی خواهد. دگرگونی های روزافزونی که در خاومیانه در حال شکل گیریست، بن بست حکومت اسلامی را بیشتر و بیشتر می کند. این رژیم استبدادی توان هیچگونه دگرگونی را ندارد. آخرین زور آنها جریان دوم خرداد بود که شاید می توانست رژیم را از این بن بست فلاکت بار بیرون آورد که آن هم یخش نگرفت . برای خایه لیسی آمریکا به جز رفسنجانی کس دیگری را ندارند . او هم مثل مرده ایست که پیش از مرگش ، ناقوس پایان زندگیش را سال ها قبل به صدا در آورده اند. عقب نشینی در برابر غرب برای آنها ممکن نیست. مردم انتقام این همه سال های از دست رفته را از آنها خواهند گرفت. حکومت اسلامی برای غرب هم مرده است ، چون آنها می دانند که آشتی با این رژیم یعنی دشمنی با مردم . این راه هم از پیش به بن بست رسیده است. بوی سال پنجاه و شش می آید. اگر چه دگرگونی این بار به گونه ای دیگر خواهد بود، اما ناگریز است و دیگر راه بازگشتی باقی نیست. بر نیروهای آزادی خواه و دمکرات است که خود را سازماندهی کنند و آماده اثر گذاری بر تحولات نه چندان دور باشند.
بوی سال پنجاه شش به مشامم می رسد. شما چطور؟

سه‌شنبه، فروردین ۰۲، ۱۳۸۴

قصه

این قصه بامزه گرگم و گله می برم را بخوانید . قصه جالبیست . قصه ی غصه ی مردم فلک زده ما که به رمه و گوسفند تشبیه شده اند. تمی دانم این قصه گو مرشد است یا خودش هم بخشی از این رمه هاست.صد البته گوهر قصه حقیقت تلخیست.

یکشنبه، اسفند ۳۰، ۱۳۸۳

نوروز

بهار می آید و نوروز را با خودش می آورد تا رخت نو بر طبیعت میهنم کند و نوید فردایی بهتر را در میان مردم بپراکند. نوروز همواره با کوله باری از شادی، صلح، مهر و دوستی و دگرگونی و امید می آید. نوروز می آید تا مرهمی بر دردها و رنج های بی کران مردم بگذارد و به کودکان پابرهنه خیابانی اندکی شادی و لبخند بدهد تا عمق فاجعه ای که بر آنها می رود را دمی فراموش کنند. نوروز می آید تا به کارگران، کارمندان، معلمان و دانشجویان در پیکارشان علیه ستم و استبداد، امید دهد و مژده رسان آینده ای روشن تر شود.
نوروز در گوهر خود نماد نیک گفتاری و نیک پنداری و نیک گفتاریست و به همین سبب توانسته است که قرن ها در برابر حکومت های رنگارنگ استبدادی و مذهبی ، استوار بایستد و با صدای بلند به پیکارگران بگوید« چنین نبوده و چنین نیز نخواهد ماند» آری نوروز جشن سرور و شادی و لبخند است. اگر چه حکومت اسلامی می کوشد تا نوحه و عزا و محرم و روضه و قربان و غدیر را به جای نوروز بنشاند، اما در برابر نیروی پر توان دگرگونی که در گوهره ی نوروز است ، شکست خورده و دیر یا زود فرو خواهد ریخت.
سالی بهتر و خجسته تررا برای تمام هم میهنان آزادی خواه و بشر دوست به ویژه همکاران وب لاگ نویسم، آرزو می کنم.

نوروزتان پیروز و بهارتان خجسته و سر سبز باد !

پنجشنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۳

بلاگر

بلاگرا.چرا این چنین فلج شده ای. پدر خودم را در آوردم تا چیزی پست کنم نشد که نشد. از روزی که حسین درخشان با سران شما صحبت کرده و شما هم قول داده اید که وبلاگ فارسی را تقویت می کنید به لقوه دچار شدی بلاگر. بی بلا بمانی بلاگر. این ناز و کرشمه ها چیست که می آیی؟ این پست را می فرستم خیر سر امواتت ما را از لطف بی کران خودت بی نصیب مگذار.

دوشنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۳

گشت

کانون وب لاگ نویسان ایران بیانیه یی را خطاب به نشست کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل - که قرار است روز چهارشنبه شانزدهم مارس برگزار گردد - فرستاده است. در این بیانیه بر نقض حقوق بشر و سرکوب آزادی بیان در ایران انگشت نهاده شده و از سازمان ملل خواسته شده که حکومت اسلامی برای تعهداتی که پذیرفته، اما اجرا نمی کند- زیر فشار گذاشته شود.
بابای عرفان هم بازگشته. بسیار خوشحال شدم از دیدن روی مبارکش. البته گویا هم چون شمس تبریزی گوشه انزوا گزیده و دیگر خلق الله را راهی بدو نیست. امیدوارم که مثل پاگنده مشغول به ترجمه فاکت و سیتات نشود و زمان حساس کنونی را دریابد.

پنجشنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۸۳

نگاه کنید

این هم سردسته دزدها و جنایتکاران حکومت اسلامی که با ناز و کرشمه از همکارانش می خواهد که او را با کبکبه و دبدبه وارد میدان انتخابات بکنند. تنها بی آبرو ترین فرد حکومت اسلامی می تواند این حکومت را به آمریکا پیوند دهد و او هم همین فرد است.
این خبر اگر چه جعلی است ، اما می تواند واقعی هم بشود. ثروت رفسنجانی از کیسه ملت ایران چند برابر بیلی گیتس است.
فیلم های جنایات پسران الله را ببینید تا دستتان بیاید که رفسنجانی چه جانوریست.
این هم خبری درباره فعالیت های اسلامی در قلب آمریکا. فردا اینها را می فرستند برای آدمکشی بعد می گویند ترور و جنایت کار مردم است. این ها در ترشی خوابانده می شوند برای روز مبادا.

سه‌شنبه، اسفند ۱۸، ۱۳۸۳

روز زن

فردا روز زن است. روزی که زنان جهان با صدایی رسا مخالفت خود را با نابرابری جنسی با مردان فریاد می زنند. اگر هشت مارس
در اروپا تنها توسط روشنفکران و نخبه گان جامعه جشن گرفته می شود و نود درصد از زنان اروپا توجه چندانی به این روز ندارند ، اما درکشورهای اسلامی این روز اهمیت ویژه ای برای زنان پیدا کرده است. در ایران روز زن ، روز اعتراض علیه سراپای جامعه مردسالار است. این مرد سالاری در تمامی عرصه های اجتماعی، سیاسی ، فرهنگی، اقتصادی و زبانی زنان را به چالشی خونین فراخوانده است. همین قانون دهشتناک سنگسار کافیست تا تمام زنان را علیه جامعه ای که اجازه اجرای چنین قانونی را می دهد، متحد کند. متاسفانه در ایران نه تنها مردان که زنان سنتی نیز علیه هم جنسان خودشان ستم می کنند.اگر چه مبارزه با نابرابری جنسی در ایران مبارزه ای دشوار و طولانی خواهد بود ، اما آینده آن بسیار تابناک است. من از همین جا این روز خجسته را به تمامی زنان دربند میهنم شادباش می گویم و آرزوی روزی را دارم که زنان و مردان نیک اندیش و آزاده شانه به شانه ی یکدیگر ایرانی آزاد و دمکراتیک را بنا نهند
بیان نامه کارنوال زنان
مصاحبه با دو زن کارگر
روز زن در تاریخ باستان
تاریخچه روز زن

پنجشنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۸۳

صبحانه تلخ

این سایت خبری صبحانه گویا توسط امت حزب الله فتح شده است. روزهای نخستی که درخشان این سایت خبری را راه انداخت ، می شد دست کم چند خبر جدی در آن خواند و جدیتی را در آن مشاهده نمود. اما چند وقتیست که اکثر خبرهای آن تبلیغ غیر مستقیم برای حکومت اسلامیست. من چند روز با دقت خبرهای آن را دسته بندی کردم و به این نتیجه رسیدم که امت حزب الله این سایت را هم در اختیار خودشان گرفته اند. نمی دانم آقای درخشان مدیریتی بر این سایت دارد یا نه . اگر دارد که باید بر حال او گریست و اگر ندارد پیشنهاد می کنم برای رفع سوء تفاهم هم که شده سری به آنجا بزند.