چهارشنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۸۶

آی بانو، بانو بانو

در روزنامه ایران مقاله ای زیر عنوان « خود را فراموش نکن بانو» آمده که حکایت از گم کردن سوراخ دعاست. نویسنده که می داند زنان ایران دچار فشار روانی ، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هستند و بخشی از این بیماری مزمن را که جامعه ما به آن دچار است در نوشته اش بازتاب داده ، اما هنگام بررسی شالوده این بی دادگری به بیراهه می رود و با پیچیدن نسخه های سطحی راه به هیچستان می برد. یک نمونه از راه کارهای اجتماعی را می آورم خودتان تا آخرش را به خوانید.
«مطالعه روزنامه، قرار گرفتن در جريان اخبار مورد علاقه به وسيله رسانه هاى مختلف، بحث و گفت وگو با اطرافيان درباره اين مسائل، خواندن كتاب هاى مختلف، عضويت در انجمن هاى خيريه، جلسات مذهبى كه به صورت گروهى برگزار مى شود، خواندن نماز سروقت به صورت جماعت و در مسجد نزديك خانه جزو كارهايى است كه مى تواند مانع از ايجاد شرايط غم انگيز تنهايى براى زنان بازنشسته از انواع مسئوليت ها باشد.»

سه‌شنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۸۶

توطئه

حکومت اسلامی از بدو پیدایش تا کنون همواره به تخریب ذهنیت مردم و خاک پاشاندن در چشم حقیقت سرگرم بوده است. روزهای نخست توطئه گروهک ها بود. سپس آمریکایی ها وارد میدان شدند. بعدها صدام عفلقی هم آمد . دوباره پس از جنگ گروهک ها با آمریکا و اروپا و اسرائیل علیه حکومت اسلامی به توطئه برخاستند. امروز هم که نهادها، و انجمن های آشکار و پنهان در اروپا و آمریکا سرگرم راه اندازی توطئه گرانه انقلاب نرم، مخملی و رنگی و تر زدن به هیکل انقلاب اسلامی اند. گویا مردم همه راضی و خوشحال اند و از داشتن چنین حکومت دمکراتیکی از شادی در پوست خود نمی گنجند. حسین شریعتمداری کیهان و همکار جدیدش حسین درخشان روز و شب سرگرم کشف کودتاهای رنگارنگ علیه اسلام طفلکی هستند. این بازی توطئه حربه خوبی برای تخریب ذهن مردم و کشاندن آنها به دنبال حکومت است . در این راه بوش و دستگاه حکومتی و ارکستر جهانی او کمک های شایانی به حکومت اسلامی رسانده اند. بیش از یک ربع قرن است که دارند این شیادان را تهدید می کنند و در پشت پرده با آن ها به معامله می پردازند. من نمی دانم گرفتن پول برای راه اندازی رادیو و تلویزیون و وب سایت و گردن گذاشتن برخی از ایرانیان به نوکری بیگانگان ( که بیشترین آنها از همین بچه حزب الهی های توبه کرده مثل حسین درخشان و سازگارا و نبوی و خلجی و کوفت و زهر مارهستند) چه ربطی به مبارزات مردم ایران علیه جهنم اسلامی دارد. خوش بختانه ریش این خرفت بازی های حکومت درآمده و گوش کسی بدهکار این حرف ها نیست. باور کنید اگر سرمایه داری جهانی یک روز دست از کمک های شایان خود به حکومت بردارد مردم این حکومت را چپه خواهند کرد.

پنجشنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۸۶

قهرمان اروپا


میلان جام اروپا را برد. می دانستم که امشب قهرمان خواهد شد. در برابر لیورپول بسیار بد بازی کردند، اما از شانس هایی که داشتند بهترین بهره را بردند. تیم کهنسالان (به جز کاکا جوان ترین اشان سی و چند ساله است) نشان دادند که دود از کنده بلند می شود. تکنیک عالی و استقامت توانست ضد فوتبال لیورپول را به زانو در آورد. حیف که قیافه نحس برلوسکونی کمی حالم را گرفت. مردک چنگ انداخته روی میلان ول کن هم نیست. البته با این دستمزدهای سنگین و مافیایی که روی فوتبال سایه انداخته، جز برلوسکونی کسی حریف نمی شود. چه می شود کرد در عصر برده داری سرمایه هستیم.

چهارشنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۶

نوشدارو

در همان روزهای آغاز جنگ نیروهای خردمند و مبارز ایرانی که در خیابان ها و زندان ها سرگرم رو کردن دست خمینی و دستگاه مافیایی اش بودند ، می گفتند که جنگ صدام و خمینی تنها برای خفه کردن اعتراضات مردم ایران و عراق علیه دیکتاتوری بود. شرکت های نفتی و نظامی اروپا و آمریکا سود سرشارخود را از جنگ بردند و حکومت اسلامی با قربانی کردن صدها هزار جوان بی گناه هم پای خود را محکم نمود هم هزاران خانواده را وابسته به موجودیت خودش کرد. این گه خوری ها هم مثل نوشداروی پس از مرگ سهراب است.

سه‌شنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۸۶

آخوند

یه راننده تاکسی گفت : ببین داداش من بیست و پنج ساله تاکسی می رونم . روزانه هزار جور آدم می بینم. تو زندگی پنجاه و چند ساله ام تا حالا ندیدم یه آخوندی آدم بشه. اما تا دلت بخواد آدم دیدم که آخوند شدند. کلام نغزی بود. می خواستم رویش را ببوسم که این چنین زیبا جامعه بیمار ما را بازگو می کرد.

دوشنبه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۸۶

عطوفت


این خواهر عزیزمان مورد عطوفت اسلامی برادران با غیرت قرار گرفته. تشعشع موهای این خواهر برادران را چنان کور کرده که با او تصادف شدید کرده اند. اسلام دین عطوفت و سعه صدر است. این هم نمونه واقعی آن، حالا هی انکار کنید و بروید به راه ارتداد.

شنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۶

جنگل

حکومت اسلامی بر اساس دین مبین کشور را با قوانین جنگل اداره می کند. در نظر این حکومت و شالوده ی اندیشه ایش مردم فرقی با حیوان ندارند. آنها از پیش گناه کارند و همواره باید چماق سرکوب ولایت فقیه بالای سرشان آویزان باشد. آنها خود را شبان می دانند و مردم را چیزی بیش از رمه های سرگردان نمی دانند. نگاهی به این تصاویر وضعیت قانون را در کشور ما به خوبی نشان می دهد. اگر در صدر اسلام بر گردن مرتدان و رافضیان و مخالفان آفتابه می انداخته اند و شمشیر چوبی بدستشان می داده اند ، امروز هم فرزندان همان اندیشه با مردم ایران همان می کنند. بدبختی و فلاکت بزرگ این است که مردم هم این نقش را پذیرفته اند و تماشاچیان آن هستند. اگر این جوانها که نفرت و ترس را در چهره آنها می بینی خطاکارند باید توسط قانون و با داشتن حق وکیل محاکمه شوند ، نه این که آنها را با این شکل و با کتک و ارعاب به اعترافات دل خواه وادار کرد. دردناک است اما این واقعیت هر روزه ایران است. آیا بسیجیان و پاسداران که دستشان تا آستین در خون مردم بی گناه آغشته است از این به اصطلاح اراذل و اوباش جنایت کار تر نیستند. آیا اراذل و اوباشی از خامنه ای و احمدی نژاد و رفسنجانی بالاتر پیدا می شود. گناه اصلی انحرافات این جوانان به گردن حکومتی است که هیچ راهی به جز دروغ و ریا و کثافت برای مردم باقی نگذاشته است.

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۸۶

خدا کناره گیری می کند

عزیزان من ! قربان شکل ماهتان بروم. من از شغل شریف خود با قلبی آکنده از اندوه و درد کناره گیری می کنم. آدم وقتی به یک نقطه معینی در زندگیش می رسد که درجا زدن شاخص اصلی آن است، باید در کار خود دگرگونی ایجاد کند و راه دیگری را برگزیند. من که جای خود دارم.
چرا من که آفریننده گیتی ام می خواهم از کار خود دست بکشم؟ نگران نباشید. شما را بی پاسخ نمی گذارم. راستش را به خواهید شما هیچ ارزشی برای کارهای من قائل نیستید . اصلا مرا جدی نمی گیرید. با دست مرا به سوی خود می کشانید اما با پا از خود دور می کنید. من شما را آفریدم. زن و مرد را آفریدم. اما چه سود؟ بگذارید از زنان به گویم. آیا به راستی آفریده کاملی نیستند؟ عیبی در ساختمان تن زن انجام داده ام؟ خودتان را به خریت نزنید. کلاهتان را قاضی کنید. زن شاه کاری بی نظیر ، لطیف و سرشار از هوش و توانایی نیست؟ بی شک پاسخ درونی شما آری ست. پس چرا این زیباترین هنر مرا زیر چادر پنهان می کنید؟ چادر!! چقدر یک آفریده شده می تواند به آفریدگارش بی احترامی روا دارد که شما بر من روا می دارید؟ کدام هنرمندی می تواند ببیند که دوست دارانش شاه کار هنری او را چادرپیچ می کنند که کسی نتواند آن را ببیند؟ اگر چه زن بهترین اثر هنری من است، اما مردان را نیز زیبا آفریده ام. خجالت نمی کشید هنگامی که بخشی از این اثر مرا آن هم در کودکی می برید و تا آخر عمر ترس در دل آفریده من می اندازید؟ بگذریم که بخشی از شما دختر بچه ها را هم به این روز می اندازند. این مسخره بازی ها چیست که به نام من بیچاره انجام می دهید؟
خود را مردان دین و پسران من می نامید، اما کارهای من در چشم شما ناقص و ناتمام است و وظیفه دینی می دانید که آن را به کمال برسانید. ابلهان هیچ فکر کرده اید که چه توهین بزرگی به من روا می دارید؟ شما را مغز دادم تا با آن بیاندیشید. چگونه به خود اجازه می دهید که گمان برید من نمی دانم انسان چطوری باید باشد؟ خیال می کنید جنس نامرغوب تولید کرده ام؟ کاسه داغ تر از آش شده اید؟
از همه مسخره تر این چیزهایی است که به نام کتاب های من انتشار می دهید. بابا من خدا هستم ، داستان نویس که نیستم. اگر بودم که یک کتاب هم برای شما زیادی بود. من از همین جا اعلام می کنم که این انبوه کتاب هایی که نوشته شده کار من نیست و هیچ گونه مسئولیتی در قبال محتویات این کتاب ها و حوادثی که به بار می آورند به گردن نمی گیرم.
آفریده های مرا به جرم دگراندیشی به زندان می افکنید و در یک هفته صدها تن از آنان را به نام من به جوخه های اعدام می سپرید و کک تان هم نمی گزد. چه کسی به شما اجازه داده است که دست به این وحشی گرها بزنید؟ اگر من آفریننده ام ( که روزی هزار بار می گویید) پس شما چه کاره اید؟ شما حتی برای مستراح رفتن ملت آداب و رسوم اختراع کرده اید. در کدام یک از کتاب هایی که به نام من منتشر کرده اید، چنین آدابی ذکر شده است؟ این دو چهره گی خودتان را به خنده نمی اندازد؟ از بام تا شام دروغ می گوئید، خالی می بندید، کلاه سر ملت می گذارید، مردم را به صلابه می کشید، بعد از من طلب آمرزش می کنید؟
گفتن این حرف ها یاسین خواندن است. من دیگر نیستم. از اول مهر ماه سال 1386 از کار کناره گیری می کنم و دیگر خدای شما نیستم و خودم را از حافظه شما پاک می کنم. خیال نکنید بلد نیستم برای این کار تمرین بسیار کرده ام. به سخت افزار مغزتان خواهم آمد و با فشار دادن دکمه دیلیت تمام اطلاعاتی را که از من دارید، از حافظه تان بیرون می ریزم. پس یادتان به ماند از اول مهر سال 86 آزادید. آزاد و رها. هر غلطی دلتان خواست بکنید. آزادید!

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۸۶

زنده ایم

زنده ایم. نفس می کشیم و رنج می بریم. خبری هم نیست. جاهلان و ابلهان هم چنان بر سر کارند و به سرکوب ابتدایی ترین خواسته های مردم سرگرم اند. این روزها هم که درجه سرکوب را افزایش داده اند که به غرب بگویند ، ما هنوز بر اریکه قدرت نشسته ایم. زنان را به بند می کشند. آموزگاران را که تاج سر جامعه هستند، دستگیر و زندانی می کنند. به همایش های کارگران و دانشجویان حمله می برند و از هیچ بیرحمی دریغ نمی ورزند. عضله نشان می دهند و قدرت اشان را به رخ مردم می کشند. می گویند سخن نگوئید و نشنوید. فقر و بی کاری و فحشاء و اعتیاد بیداد می کند. در همین زمان متکی وزیر خارجه حکومت اسلامی چند تا شکنجه گر و چماقدار با ریش و بی ریش را دنبال خودش می اندازد و برای اثبات حقانیت حکومتش به بلاد سوئد و نروژ می رود. آنجا هم می گویند که با خانم ها دست نمی داده و وقتی از او می پرسند که چرا زنان را به زندان می اندازید؟ می گوید از سی میلیون زن تنها دوتا مخالف حکومت هستند که آنها را زندانی کرده ایم، تا چرخ حکومت بچرخد. از این دمکراسی تر دیده اید؟ و وقتی هم مردم اعتراض می کنند که چرا این مردک ضد زن را به کشور راه داده اید؟ می گویند خودش خودش را دعوت کرده. در نروژ هم گویا زرت و پرت دمکراتیک زیاد کرده اند. البته آنها برای منافع ملی خودشان و چپاول منابع نفت و گاز این ابلهان را دعوت می کنند، اگر نه کی این ها را آدم حساب می کند. آقای متکی با ترک جلسه در شرم الشیخ به خاطر بی حجاب بودن یک زن هنرمند، نشان داده که خودش و حکومتش تا چه حد به حقوق انسان ها پای بندند.

جمعه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۶

مطبوعات آزاد

امروز روزجهانی مطبوعات آزاد بود. ایران در این روز نمی گنجد. مطبوعات آزاد تنها در جامعه ای می تواند پا بگیرد که دست کم بازی دمکراسی را پذیرفته باشند. در ایران نه دولت هیچ گاه تن به آزادی رسانه ها داده و نه مردم خیلی هوادار پر و پا قرص رسانه های آزاد بوده اند. درکشوری که هنوز امام جمعه ها حکم به چگونه فکر کردن مردم می دهند و روضه خوان ها خط فرهنگی اش را معین می کنند ، سخن گفتن از مطبوعات آزاد لطیفه ای بیش نیست. البته نباید تلاش روشنفکران را که می کوشند در دیوار استبداد روزنه ای نقب کنند، فراموش کرد. نداشتن مطبوعات آزاد در کشوری که دو میلیون نفر از ساکنانش زیر خط مطلق فقر روزمرگی می کنند، چیز چندان عجیبی نیست.

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۸۶

میلان


میلان را عشق است. خوشم آمد روی این انگلیسی های پرمدعای تو خالی را کم کردند. میلان است دیگر. پیرمردانی که فوتبال را چنان با دقت و نظم بازی می کنند که تماشاگر حظ وافر می برد. دوست داران فوتبال می دانند چه دارم می گویم. با امید کم کردن روی لیورپول در آتن.