پنجشنبه، مهر ۰۹، ۱۳۸۳

گزارشگران

گزارشگران بدون مرز دست به کار زیبایی زده است. آنها از تمامی کاربران اینترنت خواسته اند که با فرستادن پیامهای خود با حرکت گزارشگران علیه سانسور در ایران ، اعلام همبستگی نمایند . گزارش این پیام ها توسط این سازمان برای خانواده های دستگیر شدگان فرستاده خواهد شد. بر تمامی وبلاگ نویسان آزادی خواه و انسان دوست است که از این حرکت گزارشگران پشتیبانی نمایند

دوشنبه، مهر ۰۶، ۱۳۸۳

بیداران

شماره جدید بیداران منتشر شد. بیداران که خواستار ایرانی بدون زندان و شکنجه و اعدام است ، توسط چند تن از بازماندگان زندان های رژیم و بستگان خانواده های زندانیان سیاسی که در سال شصت و هفت اعدلم شدند ، اداره می شود. در این شماره مقاله ای دارم بنام خیره بر رنج دیگران ، که کالبد شکافی جنایت های آمریکایی / اسلامی و مقایسه آنها با نقاشی های بیکن است.

چهارشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۳

روده بر شدم

کشوری که الله کرم - سر دسته چماقداران - دکترش باشد و اسدالله لاجوردی استاد دانشگاهش ، حال و روزش که از این بهتر نمی شود. ترسم از روزیست که این الله کرم را دستگیر کنند و ما باید نام وب لاگ هایمان را به الله کرم تغییر دهیم. آی مردم از خنده . خودتان این مصاحبه را با دکتر الله کرم بخوانید و نظرات مشعشعانه اش را ببینید . اگر از خنده نمردید بی شک ذوق زندگی در شما مرده است.

سه‌شنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۳

مثل ارنستو

این طنز تلخ ارنستو - که با همان نیک گفتاری و راست کرداری ارنستو یی نوشته شده است - را بخوانید و لذت ببرید و دست از پس روی هم بردارید.

معرکه امروز

من نام وبلاگم را به « امروز» نگرداندم. چرا این کار را نکردم؟ برای من امر آزادی بیان بسیار با ارزش است . همچون لفظ دری است که ناصر خسرو آن را به پای خوکان نریخت. اینکه اسلامی نویسی بنام حسین درخشان بخواهد درس آزادی بیان به من بدهد، نهایت شرمساری آزادیست. این آقایانی که امروز و در امروز از همقطاران دیروز خود تیپا می خورند ، ارزش دفاع ندارند. اینها کسانی هستند که هنوز که هنوز است بنام خمینی قسم می خورند و برای درس عدالت و آزادی دادن ما را به او رجوع می دهند. رادیکال ترین آدم اینها که نوچه های بسیاری هم دارد ، مسعود بهنود است که رفسنجانی را امیرکبیر و نجات دهنده ایران می خواند. سید ابراهیم نبوی است که پس از سالها هم کاسه گی با امثال حسین شریعتمداری ، هنوز هم در خارج کشور توهم پراکنی می کند و فحش هایش را به اپوزیسیون می دهد. آزرم نیست که اینها مدافع آزادی بیان شده اند و با توهم پراکنی های مداوم تخم نفاق و پراکندگی در میان اپوزیسیون می پراکنند و در زیر لحاف پای امثال ابطحی و خاتمی را لیس می زنند. این اسلامی نویس هایی که هم رفیق دزدند و هم همراه قافله ، چه می فهمند از آزادی بیان. اینها پای منافع رژیم که به میان می آید ، می شوند خودی و ما را غیر خودی می خوانند. آیا در کشورهای متمدن اروپایی به « نو نازیست ها » آزادی بیان می دهند که ما نام خود را برای « نو خمینیست ها » دگرگون کنیم و بشویم کیسه کش حمام اصلاح طلبانی که هنوز حتی یک گام به سوی اصلاح گری بر نداشته اند؟ برای من طبیعی است که مسعود بهنود یا حسین درخشان و شرکای حلقه ملکوتی اش به این عملیات های خودنمایانه و خوش رقصی برای جناحی از رژیم بپردازند. اینها اسلامی نویس بوده اند و خواهند بود. بگذریم از قرطی بازی های سطحی و ابلهانه ای که از فرهنگ غرب ارائه می دهند. و یا در مسابقات رای گیری از ما می خواهد که بین سگ زرد و شغال ، یکی را برگزینیم. انسان خردمند در این دامچاله هایی که بالای سرش نورافکن هم روشن کرده اند نمی افتد. درد من این است که بسیاری از وبلاگ نویسان انساندوست که قرشمال گری این دارو دسته ها را بر گوشت و پوست خود لمس کرده اند چرا در این دامچاله افتاده اند. آیا صرف آزادی بیان می تواند این موضوع را توجیه کند ، که ما برویم و بایستیم در صف « نو خمینیست ها » ؟ چرا هنگامی که دارند نازنینی شانزده ساله را بالای دار می برند و ده ها نوجوان دیگر هم در صف ایستاده اند ، خفقان می گیریم و حاضر نیستیم ، پای یک اعلامیه خشک و خالی را امضا کنیم. و به بهانه سیاسی بودن آن را رد می کنیم . خواب مان این قدر سنگین است. من به هیچ قیمتی نمی روم پشت سر آدمی بایستم که در وبلاگش می نویسید ، خبر اعدام عاطفه رجبی دروغ است. آری آزادی بیان برای کسانی مقدس است که مبنای فعالیت سیاسی و اجتما عیشان گفتگو و رومداری و انسان باشد . فاشیست هایی که دستور آدمکشی داده و می دهند نمی توانند به بهانه آزادی بیان از خود رفع مسئولیت نمایند و تازه مظلوم نمایی هم بکنند. بروید پرونده این آقایان را بخوانید تا بفهمید چرا شاملو می گفت این ملت حافظه تاریخی ندارد. و بیچاره چقدر از دست همین آقایان چوب خورد

دوشنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۳

قربان کلامت

این نوشته شبح که گویا از دل من و بسیاری از زخم خوردگان بر می خیزد ، عین عین حقیقت است. شبح راست می گوید ما دیگر ابزار دست هیچ شارلاتانی و با هیچ نام غلط اندازی و به هیچ بهانه به ظاهر انسانی نمی شویم. قربان کلامت شبح جان که از خردت برخاست و بر دل نشست.

چهارشنبه، شهریور ۲۵، ۱۳۸۳

بازی و شادی ممنوع

شهرداری اسلامی که شادی و بازی کودکان و نوجوانان را بر خلاف نص صریح قرآن و اسلام می داند. شهربازی را تعطیل کرد. حکومت مرگ و ترس تنها کاری که از دستش بر می آید اعدام نوجوانان و دستگیری و سرکوب روشنفکران است. این حکومت پیام آور مرگ و نیستی است. مرگ شادی. مرگ انسانیت. مرگ آزادی. مرگ دادگری و مرگ بازی و سرور. مرگ ترانه و شعر و رقص و موسیقی. تنها پیام این حکومت مرگ است و بس. در بودن این حکومت مردم فقط مجازند که ازبام تا شام بدوند و تفریحشان هم بشود روضه خوانی. سینه زنی و نماز جمعه

یکشنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۸۳

مطلبی را آزاد کنید

جمهوری اسلامی پدر سینا مطلبی را به جرم حقیقت گویی پسرش به گروگان گرفته است. در تاریخ خونبار حکومت اسلامی این نخستین بار نیست که کسی را به جای دیگری مجازات می کنند. اینها فرزندان مردم را به گلوله می بستند و از پدران و مادران داغدار پول گلوله ها را طلب می کردند. مادر را شکنجه می کردند تا پسر و دخترش را لو بدهد. پدر را می زدند و تحقیر می کردند تا بچه هایشان بیایند و خودشان را معرفی کنند. اکنون زورشان نمی رسد، گروگان می گیرند. لابد فردا هم اعلام می کنند که سرش به جسم سختی اصابت کرده و یا قلبش گرفته و یا خودکشی کرده است. ماجرای زهرا کاظمی هنوز از یادها بیرون نرفته است. خانواده پیران هنوز دارند تاوان شجاعت پسرشان را پس می دهند. ساده نباشیم. آنها این پدر پیر و بیمار را تحت بدترین فشارهای تنی و روانی می گذارند. زندگی خود و خانواده اش را به جهنم مبدل می کنند. آری ما بارها و بارها شاهد این ددمنشی ها بوده ایم. ساکت ننشینیم. با هر امکانی که داریم اعتراض کنیم. مراجع بین المللی را با خبر سازیم. هر صدایی ولو کوچک و ناچیز نقش بسزایی در هم صدایی ما علیه بربریتی که بر مردم ایران می رود ، دارد. خاموش ننشینیم

دوشنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۸۳

جمهوری خواهی

هر چند سازمان های چپ در خارج از کشور و در اثر دور افتادن از محیط زیست خود دچار پراکندگی و چند پارگی شدند ، اما می شد با سیاست های بخردانه به شکل گیری احزاب نوین چپ که بازتابگر خواسته های واقعی و منطقی جامعه باشند ، دست یازید. اینها رفتند و بنا به گرایشات سیاسی کهنه شده و از تاریخ افتاده شان ، سازمانهای گوناگون جمهوری خواه را به وجود آوردند . رادیکا ل هایشان شدند « جمهوری خواه لائیک » و لیبرال هایشان « جمهوری خواه ملی » . آنها هنوز همان اندازه از جامعه ایران دور هستند که یک ربع قرن پیشتر بودند. جزنی عزیز راست می گفت که مبارزان خارج از کشور نمی توانند واقعیات جامعه را ببینند و بنابراین تحلیل هایشان واقعی نیست . بگذریم حالا هم که جمهوری خواهی مد شده به نظرم این جماعت راه گارگری که تا دیروز به چیزی کمتر از « دیکتاتوری پرولتاریا » رضایت نمی دادند حالا کمی سر عقل آمده اند.

بیدار شو جانم

این حضرت فرخ نگهدار علیهم السلام هنوز فکر می کند که جمهوری اسلامی دارد راه رشد غیر سرمایه داری را می رود. روزی شعار می داد که این جماعت را به سلاح سنگین مجهز کنید حالا شعار می دهد که سلاح سنگین را عاقلانه زمین بگذارند. این حضرت هنوز در خواب به سر می برد و فکر می کند می تواند با نصایح پدرانه کودک اسلامی را به راه راست بیاورد. بیدار شو جانم . بیدار شو

پنجشنبه، شهریور ۱۲، ۱۳۸۳

بند چهار منشور

من با این بند چهار کمی مشکل دارم. نخست اینکه وبلاگ بنا به ذات خود بی مرز و مرکزاست و از ویژگی های آن آزادی بی حد و حصر در نوشتن با هر زبانیست که وب لاگ نویس دوست دارد با آن بنویسد. دوم اینکه ما همه شهروندان این جهان مجازی هستیم و هیچ فرهنگ و زبانی از دیگری بهتر و برتر نیست. زبان وسیله اختراعی بشر برای ارتباط است و انسان آزاد است در خواندن و نوشتن به هر زبانی که دوست دارد و در دنیای مجازی اینترنت این یکی حد و مرزی ندارد. سوم اینکه در کانونی که هدفش مبارزه برای آزادی بی حد و حصر اندیشه و قلم است ، مهمترین عنصر برای تقویت همبستگی و تفاهم و پیوند مردمان ، همدلی است نه هم زبانی. این را مولوی عزیز چند قرن پیش گفته است ( در داستان گدایان و خرید انگور و نام نهادن بر انگور به چند زبان و پیدایش اختلاف مابین آنها ) چهارم اینکه این بند مرا به یاد هژمونی طلبی روشنفکرانی می اندازد که از روی دلسوزی می خواهند دست « زبان » های دیگر را بگیرند و به آنها الفبای راه رفتن را بیاموزند. ما همه وبلاگ نویسییم و می خواهیم علیه سانسور و ستم متحد شویم و قرار نیست که بخواهیم کسی را محدود کنیم که به زبان خودش ننویسد. این وظیفه تمام هموندان است که اسناد کانون را به زبان مادری خودشان برگردانند و آن را در وب لاگ کانون بگذارند تا دیگر هم زبانان هم بتوانند استفاده کنند. من نه سررشته در طراحی فونت به زبانهای گوناگون دارم و نه آن را از وظایف کانون می دانم. نشر وبلاگ هم که با سه تقه انجام می گیرد و تلاش کانون را چندان لازم ندارد. از این بند چهار بوی یک ناسیونالیسم قراضه و بدقواره ای می آید که به جای حق برابری شهروندی و برابری حق گزیدن و گزیده شدن می خواهد یک هژمونی پنهان و خزنده ای را اعمال کند ، که وظیفه اش دلسوزی برای « زبان های متنوع کشور» است که باید به زیست خود در کنار « زبان اصلی » ادامه دهند و از اینکه آنها را در بازی راه می دهد ، متشکر و ممنون باشند. رشد و شکوفایی فرهنگ و زبان » نه تحت اوامر کانون که در سایه تحولات دراز مدت و ژرف اجتماعی صورت می گیرد. پس بیائید نیرویمان را بر روی همدلی و همبستگی و احترام متقابل و حق برابر بگذاریم . من پیشنهاد می کنم بند چهار را به صورت زیر بیاوریم و یا با این مضمون در جمله ای وزین تر
« تمامی اعضای کانون حق برابر دارند که با زبان خودشان در وبلاگ های کانون اثرشان را منتشر کنند. بنیاد کانون بر پایه ی همدلی و همبستگی در جهت مبارزه برای اهداف منظور شده در این منشور است »