بالاخره ستون فقرات را دادیم زیر تیغ جراحی و اندکی از کژ و مژی درش آوردیم. این حضرات پزشک هم آن قدر مرفین به خوردمان دادند که به برادران تریاکی گفتیم زکی! صد البته دستور هم گرفتیم که نشیمن گاه مبارک را زیادی روی صندلی میخ کوب نکنیم و سوء استفاده از اینترنت را به حداقل کاهش دهیم. کیه که گوش بده.
در مدت غیبت صغرا رویدادهای بسیاری هم رخ داد. باز هم مردم کردستان به دست پاسداران اسلام و ولایت سرکوب شدند. گنجی را تا دم مرگ بردند و کک شان هم نگزید. یکی از مهره های حساس اطلاعاتی را مثل لاجوردی سر به نیست کردند تا بخش عظیمی از اطلاعات و جنایتی را که انجام داده اند به زیر خاک بفرستند. و این بازی موش و گربه ادامه دارد.
در این چند هفته ای که نبودم دوستان عزیز و همکاران گرامی ام یادداشت های سرشار از مهر و محبت گذاشتند که از همین جا دست تک تکشان را با صمیمیت و دوستی می فشارم . باشد که سزاوار این همدلی ها باشم. دلم برای همه شما عزیزان نادیده تنگ شده بود و تازه فهمیدم که چه قدر به شما وابسته هستم. با آرزوی تندرستی و ادامه کاری برای همه عزیزان وب لاگ نویس و وب لاگ خوان.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر