وب لاگ ها چراغ های همبستگی و رابطه اند. شب تاب های امید و آزادی در سیاهی استبداد و اختناق اند. وب لاگ ها زبان گویای ده ها هزار صدای در گلو خفه شده اند. صدای زنان، دانش جویان و روشنفکران اندیشه ورزند. در حالی پای در آستانه چهار سالگی وب لاگم می گذارم که فیلترینگ و سانسور و خفقان در کشورمان بیداد می کند. وب لاگ نویسان دستگیر و به زندان افکنده می شوند. آن ها را به جریمه های سنگین محکوم می کنند و به جرم بیان اندیشه شلاقشان هم می زنند.
تلاش برای سد کردن این پدیده مدرن انتقال آگاهی خوش بختانه موجب رشد فزاینده آن در میان جوانان شده است. وب لاگ های ایرانی از همان بدو پیدایش خود گرایش زیادی به مبارزه اجتماعی، سیاسی و فرهنگی صلح آمیز داشته و از این راه به افشاء سیاه کاری نیروهای ضد دمکراسی یاری فراوان رسانده اند. مهم ترین ویژه گی این وب لاگ ها شکستن مرزهای تبعیض گرایانه جنسی ، قومی ، نژادی و عقیدتی و فرا رفتن از خط قرمزهای بیدادگری و استبداد بوده است.
سه سال و اندیست که می نویسم و با این امید زنده ام که روزی ما هم بتوانیم مثل همگنان خود در دیگر جای ها، آزاد بنویسیم و دلهره نداشته باشیم که بیایند و بر سرمان بریزند و اندیشه هایمان را تاراج کنند. بنویسیم آن گونه که می اندیشیم و مجبور نباشیم که نقاب بر چهره ی خود بزنیم. بنویسیم آن چه را که دل تنگ مان می خواهد. بگوییم بی آن که ترسی از استبداد و خودکامه گی داشته باشیم. آن روز بی شک خواهد آمد. مردم ما هم روزی کبوتر آزادی را به هوا می پرانند. اما تا آن روز باید نوشت و اعتراض کرد. اندیشه را در میدان فرهنگ و هنر و سیاست به جولان در آورد و امید داشت که کسی حرف و حدیث تو را خواهد خواند و چشمی گشوده خواهد شد و گوشی خواهد شنید.
من می نویسم پس هستم. بودن یا نبودن. پرسش این است !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر