چهارشنبه، دی ۲۰، ۱۳۸۵

آروغ ملی





دیشب فیلم یک بوس کوچولوی فرمان آرا را دیدم. درباره آن تنها می توانم بگویم حیف وقت. فیلم بسیار بدی بود. نمی دانم فرمان آرا با ساختن این فیلم چه می خواسته بگوید. انتقام گیری از ابراهیم گلستان؟ یا نقد خودش و یا دودوزه بازی در آوردن و نقش قرباتی بازی کردن. هر چه هست ابراهیم گلستان در کانون فیلم است و دراز کردن و شلاق زدن او حرف اول را می زند. انتقام یک روشنفکر خارجه نشسته از روشنفکر خارجه نشین دیگر. گویا خارجه نشینی روح انسان را خراب و فاسد می کند. چیزی که حضرات اسلامی روز و شب در صدا و سیما بوق آن را می زنند.
بازی های ضعیف. داستان ناپخته و سرهم بندی شده. گفتگوهای ضعیف . آروغ های ناسونالیستی که وطن خوب است حتی با زهر مار و سرکوب و نداشتن حقوق اجتماعی. چرا که وطن است. بهره بردن از نمادها و نشانه های کهنه و رنگ و رو رفته و در یک کلام سانتمانتالیسم روشنفکر وطنی که جهان را از دریچه بسته ای می نگرد که سر و ته اش به سنت های پوسیده جامعه مردسالار و اسلامی ختم می شود.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

بسم الله الرحمان الرحیم
سلام
با سرچ جمشید ملک پور به وبلاگ شما رسیدم
من حدود یک سال پیش یک بوس کوچولو را در سینما جی دیدم
خوشم آمد
خانه ای روی آب را هم خوشم آمد
از بوی کافور عطر یاش خوشم نیامد
تهران
http://seyyedmohammadi.blogfa.com/

ناشناس گفت...

بسم الله الرحمان الرحیم

آقا پولاد همایونی

اهل درود هم باشی غنیمت است

درود و سلام و تحیت از مقام احدیت، به جناب عالی

من ابتدائاً تأکید می کنم که «فیلم شناس و فیلم فهم نیستم». با تأکید بر این موضوع، نظرم را راجع به فیلم می گویم. البته من ویراستار و مؤلف همکار کتاب فرهنگ کارگردانهای سینمای ایران (چاپ 1376 و 1378) هستم، ولی ارتباط من با این اثر عمدتاً به لحاظ پژوهشی بود. برادرم (مؤلف کتاب) از لحاظ هنری و سینمائی. خب

در اظهار نظر ما راجع به فیلمها «ذهنیت» اثر دارد. ندارد؟ توجه کن

من و همسرم فیلم گیلانه را دیدیم. من خوشم نیامد. او خوشش آمد. علت خوش نیامدن من

من از معتمد آریا و رادان ذهنیت داشتم. معتمد آریا، پافشار بر بدحجابی. رادان، معروف به چشم آبی ی سینمای ایران. خب. این که معتمد آریا در فیلم هی «امام رضا امام رضا» کند، و رادان نقش رزمنده ی جانباز را بازی کند، مرا آزار می داد. بازی ی دختر رخشان بنی اعتماد هم به نظرم لطفی نداشت. خب. به همسرم بعداً اینها را گفتم. گفت

خب من اینها را نمی دانستم

فیلم یک بوس کوچولو را من وقتی دیدم، نه خبر داشتم و نه به ذهنم و به عقلم رسید که محمدرضا سعدی یعنی ابراهیم گلستان. بعداً در اینترنت خواندم. فیلم برایم زیبا و دلنشین بود. شاید شما قبل از دیدن فیلم، خبر داشتی فیلم راجع به چیست. نمی دانم

حالا خودمانیم. اگر بخواهیم زندگی ی ابراهیم گلستان را فیلم کنیم، فیلمش چه جور چیزی می شود

من تیترهای کیهان را می بینم سردرد می گیرم

خارج از ایران هستی؟ احیاناً از عاقبت فردی به نام ترو آل گیلانی چیزی می دانی؟ سینمائی و تئاتری بوده. افسر حزب توده هم بوده. چندساله هستی؟ مسلمان هستی؟ واقعاً پولاد همایونی هستی

سیپریسک یعنی چی

قربانت
تهران
سیدعباس سیدمحمدی