پاسخ هاي وبلاگ سيپريسك به پرسش هاي وبلاگي حسين درخشان
چندی پيش درخشان در وبلاگش خبر داده بود كه راديو تلويزيون دولتی كانادا می خواهد برنامه ای درباره وبلاگ نويسان ايرانی تهيه كند. چند تا پرسش هم بود كه می بايست علاوه بر پاسخ به آنها چند تا عكس شش در چهار هم كه ترا در حال وبلاگيدن نشان دهد ضميمه كنی . ما كه نه سر پيازيم ونه ته پياز و نه قيافه عكس داريم ونه جوان و جويای نام ، از پرسش ها خوشمان آمد و گفتيم پاسخی به آنها بدهيم. تنها و تنها برای دل خودمان و ديگرانی كه به حرف دل ما هم گوش می دهند و لابد خيال می كنند علی آباد هم دهيست.
و اما پرسش ها :
- اصولا چرا می لاگيد؟
- فكر می كنيد ده سال ديگر شخص شما در چه موقعيت و وضعيتی قرار خواهيد داشت؟
- چند هفته ديگر ، به سومين سال سالگرد حادثه 11 سپتامبر می رسيم. فكر می كنيد دنيا در اين سه سال چه تغييری كرده است. اثر اين تغيير روی خود شما و كشورتان ايران چگونه بوده است؟
پاسخ به پرسش ها:
نميدانم رمان صد سال تنهايی شاهكار ماركز را خوانده ايد يا نه؟ كشف يخ برای مردم آن دهكده مشهور رمان ماركز. آن را می آورم تا با لذت و كشف وبلاگيدن قياسی بكنم.
“ وقتی در صندوق گشوده شد، هوای سردی از آن بيرون زد. درون صندوق جسم بلورين بزرگی ديده می شد كه درونش هزاران هزار سوزن وجود داشت و نور غروب در اين سوزنها به صورت ستارگانی رنگارنگ پخش شده بود. خوزه آركاديوبوئنديا كه می دانست بچه هايش منتظر جواب آنی هستند دستپاچه شد و زمزمه كنان گفت : “ اين بزرگترين الماس جهان است. “
مرد كولی جمله ی او را تصحيح كرد وگفت : “ نه ، اين قالب يخ است .“
خوزه آركاديوبوئنديا كه چيزی نفهميد بود دستش را به طرف جسم مرموز دراز كرد ، ولی مرد غول پيكر او را كنار زد و گفت : “ پنج رئاله ديگر برای لمس كردن. “ پول را پرداخت و دستش را روی يخ گذاشت و چند دقيقه ای نگاه داشت. قلبش در تماس با آن راز، از وحشت لذت آكنده شد، نمی دانست چه بگويد. ......“ اين اختراع بزرگ عصر ماست .“
كشف وبلاگ هم برای من اينگونه بود . لذتی سرشار و شور و شوقی وصف نشدنی برای وبلاگيدن. وبلاگ دريچه ای شد رو به جهان معاصر خودم برای گفتگو با ديگران و درد دل با آنها. آموختن از تجربه ها و سرگذشت های آنان و در ميان گذاشتن آموخته های خودم از زندگی تا كنونی ام. وبلاگيدن ذوقی دارد كه توصيف آن بسيار سخت است چرا كه هر كسی آن را به گونه ای تجربه می كند. مثل كرمی است كه در آدم می افتد و تا رايانه ای می بيند به جنبش در می آيد. در آنی كه تقه بر موشك نازنين می زنی جهانی خود را بر روی تو می گشايد. دل انگيز ترين جنبه وبلاگيدن آزادی و اختياری است كه انسان در جهان وبلاگ دارد. هر چه دل تنگت می خواهد بگو و بنويس و به هر آن چه خوش ميداری لينكی بده. اين جهان مجازی چنان دلپذير است كه دل كندن از آن دل شير می خواهد. بخش از وبلاگيدن من وشايد ما برای شناختن خودمان و شناساندن خودمان به ديگران است ، چرا كه با شناخته شدن از سوی ديگران است كه من شخصيتی اجتماعی می يابم و ذات بشری خودم را بهتر می دركم. بی آنها موجوديت من بعنوان يك موجود چند ياخته ای و تنها در هيچستان زمان محو می شود. وبلاگيدن ذات اجتماع دوست من را آگاهانه تر و ژرف تر می سازد.
پاسخ دادن به پرسش دوم كمی شبيه به فال گيری است. ده سال ديگر من ده سال بزرگتر شده ام و بی شك تجربه ها و آموخته هايم نيز غنی تر. شايد اين شكل وبلاگ نويسی جای خودش را به وبلاگ های صوتی بدهد و ما به جای نوشتن ، سخن بگوئيم. اين را خوب می دانم كه ده سال ديگر وبلاگم را در ايرانی نسبتا دمكراتيك خواهم نوشت و هيچ بی پدری هم نيست كه بخواهد آن را فيلتر كند. می دانم كه اندوه غربت نيز به پايان می رسد و شايد هم بسياری از مرزها از بين بروند. می دانم كه رشد روزافزون تكنولوژی در ده سال آينده انسانها را بيش از پيش اتميزه خواهد كرد و تنهايی انسان عميقتر خواهد شد. چشم انداز زياد خوبی ندارم اما می دانم كه وضع جهان اطرافم از اين كه امروز هست مزخرف تر نخواهد شد. شايد درده سال ديگر در جهانی زندگی كنم كه انسانها به اين نتيجه رسيده باشند كه به جای چيره شدن بر طبيعت ، از در دوستی با آن در آيند و رشد تكنولوژی در خدمت انسان درآيد چنانكه اين رشد نه موجب بيكاری كه موجب كاهش ساعت كار و فراغت و آسودگی بيشتر برای بشر شود. اينها همه شايد است و باز هم شايد اگر من زنده ماندم تا ده سال ديگر. اما اين را می دانم كه تا ده سال آينده اگر وبلاگ ها همينجوری باشند به وبلاگيدنم ادامه دهم.
در مورد پرسش سوم بايد بگويم كه جهان پس از يازدهم سپتامبر دستخوش دگرگونی بسياری شده است. پس از آن رويداد غم انگيز كه يكی از برگ های شرم آور كتاب تاريخ بشری است، جهان سرمايه داری چهره ی خشن تر و بيرحمانه تری به خود گرفته است. سردمداران اين نظام لعنت زده با همكاری ارتجاعی ترين نيروهای مذهبی ، جهان را به لبه پرتگاه كشانده اند. پس از يازدهم سپتامبر شاهد چيزی جز كشتار و قتل عام مردم بيگناه جهان های فراموش شده از سوی دو نيروی نامبرده – نبوده ايم. از اندونزی تا الجزاير و كنيا و عراق و افغانستان و فلسطين ، تنها داس خشونت و مرگ است كه جان انسانها را به نام مذهب و سرمايه درو می كنند. مردم جهان اما بيدار شده اند. هم “ پسران الله “ و هم دارودسته های محافظه كار نماينده نظم نوين جهانی ( كه نظمی جز خشونت و زور را نمی شناسند) دستشان رو شده است. مردم از جنگ و جنگ طلبان خسته شده اند. هيچگاه در تاريخ جهان عشق به صلح و آرامش در مردم دنيا به حد پس از يازدهم سپتامبر نبوده است.
اثر اين رويداد تلخ بر من اين بود كه شناخت بيشتری از مرزهای بی انتهای شقاوت و بيرحمی انسان عليه انسان پيدا كنم و اراده ام را برای مبارزه با اين پلشتی ها استوارتر گردانم . اثر آن بر رويداد های كشورم كم نبوده است. دست تروريسم اسلامی كه تا پيش از يازده سپتامبر جان هزاران تن از بهترين فرزندان ايران را در درون و برون مرزگرفته بود بيشتر رو شد و روشنی زيادی بر چهره ی ديكتاتورهای مذهبی انداخت. سران حكومت از ترس اينكه پايشان به اين حمله تروريستی كشانده نشود ، از ترس زبانشان بند آمده و به تا مدتی به لانه هايشان خزيده بودند و خفقان گرفته بودند. مردم ايران از اين موقعيت بهره خوبی بردند و تا چندی نفس راحت می كشيدند. اثر منفی اين رويداد بر ايران حمله آمريكا به عراق و بحرانی شدن اوضاع اين كشور و سوء استفاده جمهوری اسلامی برای گسترش تروريسم عليه مردم ايران و عراق است. اگر آمريكا و متحدانش نتوانند يك دولت با ثبات و نيمه دمكراتيك در عراق بر سر كار بياورند و آشوب و بلوای كنونی ادامه پيدا كند بی شك بزرگترين سود را جمهوری اسلامی خواهد برد.
تغيراتی كه از زمان فروپاشی ديوار برلين شروع شده بود با رويداد يازدهم سپتامبر به اوج خود رسيد و جهان ما چه مثبت و چه منفی وارد دوران تازه ای از حيات خود شد كه بايد ماند و ديد كه به چه سمت و سويی خواهد رفت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر