دوشنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۲

نوشتن از جزيره کرت
دارم از جزيره کرت می نويسم. در رستوران هتل . روبرويم مردم کنار استخر دراز کشيده و در حال آفتاب گرفتن هستند. توريست هايی از سراسر جهان و بيشتر از اسکانديناوی.هوا مثل هوای اهواز . دارم مثل باران عرق می بارانم. همه جای اين جزيره زيبا ساحل است و پر از توريست. کافه ها و رستورانها که سر به آسمان می زنند، پرند از خورندگان و نوشندگان. زندگی مردم جزيره از راه توريست می گذرد. از ماه می تا اکتبر اينجا غلغله است. صفای دريا و آفتاب و مردمی با فرهنگ. نه دزدی و تقلب مثل ترکيه و نه کم فروشی و کلاه گذاری مثل خودمان . هر جا می رويم نخست شروع می کنند و تند تند با ما يونانی حرف می زنند و تازه وقتی می فهمند که ايرانی هستيم گل ار گلشان می شکفد و از تاريخ باستانی و روابط کهنسال مابين دو ملت سخن می رانند. به خودم می گويم اکر ما هم دولت متمدنی داشتيم چقدر می توانستيم از راه توريست درآمد داشته باشيم. درآمد توريست يونان چيز کمتری از درآمد نفت ما نيست. جای همه ی وبلاگ نويسان خوب به ويژه شبح عزيز ( که شبحش را امروز با همين رايانه فکسنی باز کردم ) و حسين درخشان ( که می دانم اهل صفا است) و درمقابل باد ايستاده و آذر که آينه اش را ديد زدم و دلتنگستان و سينا( که پيکی به سلامتی اش بالا می زنم. شيشه عرق يونانی اوزو کنار دستم است) و ديگر عزيزانی که اگر بخواهم نام ببرم مثنوی هفتاد من می شود. ( به سلامتی‌).
اينترنت اجاره ای است ، ساعتی دو دلار. توريستی ديگر. شرح سفر را برگشتم می نويسم.و عکسها را خواهم گذاشت که بياييد و ببينيد. اين بار دوم است که به اينجا می آيم. جزيره کرت بسيار زيبا و ديدنی است. به ويژه برای آنان که عاشق دريا، موج ها و آفتابند. هزاران زوربای یونانی را می بينی که عاشقانه و شرافتمندانه کار می کنند و زندگی خود و خانواده را می چرخانند. ديروز رفتم به ديدار آرامگاه غول بزرگ ادبيات يونانی نيکوس کازنتزاکيس. آرام همچون زوربای خود در گوری ساده به سادگی همان زوربای يونانی خفته است

هیچ نظری موجود نیست: