دوشنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۲

دفاع از جنايت ، مطلق جنايتكاري است.


فردی به نام فتاح غلامی در سايت بازتاب به دفاع از هولناك ترين رويداد تاريخ معاصر ايران برخاسته است.نوشته اين فرد ( كه خود شايد يكی از دست اندركاران اين جنايت باشد) نخستين اعتراف و سندی محكم دال بر انجام اين فاجعه ملی است. او اعدام ها را تائيد می كند و بر اينكه اين كشتار ها به فرمان خمينی و با سركردگی ريشهری انجام گرفته صحه می گزارد. او با بی بتگی تمام تلاش می كند كه زندانيان قتل و عام شده را تروريست بنامد و لابد قتلشان را هم واجب. و در اين كار الحق كه چه پيزری لای پالان آدم كشی های رژيم اسلامی می گذارد. او می گويد چون زندانيان مجاهد بوده اند و سالها پس از آن رويداد، كشورهايی اروپايی و آمريكا آنها را تروريست خوانده اند، پس جمهوری اسلامی كه از سالها پيش اين قضيه را می دانسته حق داشته كه آنها را “ معدوم “ كند. و دروغ هايش از همين جا شروع می شود . همه می دانند كه زندانيان سياسی قتل و عام شده اعضا و هواداران ده ها حزب و سازمان گوناگون بوده اند و تنها مجاهدين نبوده اند.
يكی نيست از اين نان خور ارتجاع بپرسد : اگر حكم تروريست در حكومت جنابعالی اعدام است ، پس چرا ترور كنندگان بختيارها و قاسملوها و فرخزاد ها و ده ها تن ديگر را ـ كه توسط دادگاه های بين المللی نيز محكوم شده اند ـ اعدام نمی كنيد؟ چرا سعيد عسگر تروريست مشهور را ارتقاء مقام می دهيد؟ سران القاعده كه قاتل هزاران انسان بيگناه هستند چرا مورد پذيرايی قرار می گيرند ؟ می دانم كه پرسش نهادن در برابر اين فرد آب در هاون كوبيدن است .
آقای غلامی كه برای رسيدن به آب و علف و سهم بری از ثروت های ملی چنين بی آزرم دست به قلم برده و ازكشتار هزاران تن از بهترين جوانان ايران جانبداری می كند، از خودش پرسيده كه در عقب مانده ترين كشور ها هم كسی را بدون محاكمه اعدام نمی كنند؟ بی آزرمی هم مرزی دارد. اگر جرم ترور در جمهوری اسلامی اعدام است ، چرا به جای دستگيری و اعدام تروريست های قتل های زنجيره ای وكيل آنها را در زندان انداخته ايد و به تروريست ها مدال می دهيد؟ صد البته من خواهان اعدام هيچكس نيستم . تنها می خواهم دروغ اين پادوی استبداد را رو كنم.

دوغاب ماليدن به اين ديوار چركين كه نقش كينه های قرون وسطايی بر آنها شتك زده است ، ناممكن است. با اين قصه های بچه گول زن نمی توان چهره ی نكبت زده ی حكومت عدل اسلامی را پوشاند. اين روايات جعلی پيشترها از سوی استاد بزرگ فلسفه ی مرگ و شكنجه حضرت حجت حق آقای لاجوردی بسيار تكرار شده است. آن استاد كه امروز نام خيابان و ميدان هم برايش علم كرده اند، از ريشه منكر وجود زندانی سياسی در ايران بود. او اوين را دانشگاه ناميده بود و زندانيان تيره بخت را فرزندان و دانشجويان خودش می دانست.

اگر آقايانی كه خود را اصلاح طلب می دانند در مورد اين تلخ ترين و اندوه بارترين رويداد مهر سكوت بر لب زده اند و ميدان را برای سايت بازتاب باز گذاشته اند، چيزی از ابعاد فاجعه نمی كاهد. هزاران خانواده ی داغديده سند استواری هستند كه تا يك تن از آنان باقيست ، قاتلان بايد پاسخگوی او باشند.

شگفتا ! بر كشورم چه رفته است كه شخصی با چنين ژست ماليخوليايی و بيمارگونه بردارد و بنويسد كه كشتيم و خوب كرديم و حقشان بود و تازه بر سر تعداد كشته شدگان به نيروهای آزاديخواه بتازد و بگويد چرا تعداد آنها را زياد می كنيد. غافل از اينكه نامهای گردآوری شده هنوز مشتی از خروارند . تازه گيريم كه اينها يك تن بوده اند. هيچ كسی حق كشتن آن يك تن را به جرم دگرانديش نداشته و ندارد.

بر كشورم چه رفته كه هيچكدام از نيروهای كه شبانه روز سرگرم نوشتن نامه به آقای خاتمی هستند ، از اين فاجعه كه كوس رسوايی حكومت را بر سر بازار دنيا كوفته چيزی نمی گويند و حتی ناله ای هم سر نمی كنند. همين سكوت ها هستند كه به اين شاگرد مكتب حسين شريعتمداری و سعيد امامی اجازه داده است كه چنين سينه سپر كند و به كشتن زندانيان بی دفاع افتخار كند.

نكند اين جناب فكر می كند حالا كه آب ها از آسياب افتاده قضيه را ماستمالی كنيم و گردن تروريست بودن زندانی ها بيندازيم. غافل از اينكه دندان های اين گرگ چنان بر همه آشكار شده كه هر شنگول و منگولی هم كه شيپور از خواب بيدارش نمی كند ، بر اين مظلوم نمايی می خندد. می بينيد كاهش بشری را ؟

قلم زدن هم ناندانی شده است برای عده ای مرده خور و دربان گورستان كه تلاش می كنند از آش نذری ثروت های ملی مردم ايران سهمی به جيب بزنند و ماليخولياس بزرگنمايی و مشهوريت را حتی اگر به قيمت جانبداری از جنايت باشد ، ارضا كنند.

جانبداری از اين جنايت هولناك خود بدترين جنايتهاست . گويا دست اندركاران سايت بازتاب به آن افتخار می كنند.

هیچ نظری موجود نیست: