پنجشنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۲

بهار بی نوروز زمستان است



بهار که می آید نوروز را همراه خودش می آورد. نوروز که بیاید شادی و زنده گی و امید و آفتاب را با خودش می آورد. تا بوده و بوده ما با عشق نوروز به پیشواز بهار رفته ایم. خانه تکانده ایم. جامه ی نو پوشیده ایم و غم از دل زدوده ایم تا نوروز ما را دریابد ، درست مثل اینکه در انتظار آزادی بوده ایم.
در یاد هر کدام از ما نوروز گره خورده است با لحظه های فراموش نشدنی ، با گاه کودکی و شور و شوق تحویل سال نو. با بوی گل یاس . ماهی سرخ تنگ بلورین . بوسه های پر لطافت مادر بزرگ ها و آرزوهای نیک پدر بزرگ برای آینده ی ما. با اسکناس های نو و تانخورده که تا چند روز آرزوهای کوچک ما را بر آورده می کردند. آری قرن هاست که ما به عشق نوروز آمدن بهار را جشن می گیریم. حکومت های استبدادی فراوان آمده اند و رفته اند. بارها از سوی جهان بیرون مورد تهاجم قرار گرفته ایم ، اما همچنان در انتظار نوروز مانده ایم . این نوروز آن چنان با حافظه ی جمعی ما گره خورده است که هیچ کسی با هیچ مذهب و مسلکی نتوانسته آن را از ما بگیرد. مگر می شود امید را از انسان گرفت ؟
امروز اما نوروز با پاهای کابل خورده و تن شکنجه شده اش از لابلای میله های آهنین زندان اوین به ما لبخند می زند و نوید آزادی می دهد.
نوروز زن سنگسار شده است که سنگ جهل و مذهب سینه اش را شکافته اما روان تنومندش ما را به مقاومت فرا می خواند.
نوروز سفره ی خالی خانواده ی کارگریست که نان آورش به تیر حکومت اسلامی به خاک افتاده است. نوروز چهره ی غم زده اما پر امید کودکان خیابانیست که فردای بهتری را در پشت میزهای مدرسه آرزو می کند. نوروز دل پر درد آموزگاریست که برای لقمه نانی باید نقش راننده تاکسی را هم بر عهده بگیرد.
نوروز خون بر زمین ریخته شده ی فروهرها، مختاری ها ، پوینده ها و هزاران هزار مبارزه راه آزادیست که خواهان این بودند که بهار برای همیشه در خانه ی ما بماند و آزادی رختش را در این سرزمین پهن کند .
نوروز دانشجوی دربندیست که با اندیشه ی خود فقر و جهل و خرافات استبداد را به چالش فرا خوانده است. نوروز قصه ی پر اندوه مادران داغدار است که در انتظار عدالت بر خاک سیاه نشسته اند. نوروز روزنامه های توقیف شده و کتابهای سانسور شده است . نوروز تعجب آدمهایی است که رئیس جمهور انتخابیشان آنها را نردبانی کرده است برای رسیدن به قدرت و سوار شدن بر گرده ی آنها.
نوروز قلب زخم خورده ی هزاران هزار تبعیدی ایرانیست که اندوه میهن را بر شانه های زخمیش می برد و چنان پراکنده شده است که گویا واژه ی همبستگی را از خاطر برده است.
نوروز شومی زاده شدن در جهانیست که اراده اش به دست مثلث بیق ( بوش. بلر. بن لادن ) افتاده است.
نوروز اما نهال نرم ونازک امید هم هست. نهالی که باید در این خاک تب زده و عفونت گرفته کاشته شود تا در بهارهای دیگر ببالد و نوید آزادی ، صلح ، همبستگی ، برادری ، برابری و مدنیت و در یک کلام روز نو را بیاورد.




هیچ نظری موجود نیست: