اپوزیسیونی که پس از بیست سال فراز و فرود در خارج از کشور هنوز نتوانسته اتحادی منسجم و استوار شالوده ریزی کند و یا برنامه ای دمکراتیک و انسانی برای دگرگونی حکومت اسلامی ارائه دهد، امروز از سر نومیدی به هر طنابی چنگ می اندازد تا خود را از مرداب سستی و کاهلی بیرون کشد.
یک روزفرج سرکوهی را علم – و زود هم فراموشش می کند، روز دیگر شیرین عبادی رهبرش می شود و سپس به امید جنون بوش هلهله می کشد که تا شاید بیاید و حکومت اسلامی را براندازد و او را بر اریکه قدرت بنشاند – دل خوش کنی که هنوز معادلات بی رحمانه جهان معاصر و جهانگیری قدرت سرمایه را درک نکرده است . چند گاه بعد گنجی را به آسمان می برد و خدای خود می سازد.
از همین امروز می توان گمان زد که اعتصاب غذای گنجی و اپوزیسیون صد تیکه ما ره به جایی نخواهد برد و مثل دیگر اعتراضات پراکنده پس از چند هفته به فراموشی سپرده خواهد شد و آقای گنجی حرف های دیگری خواهد زد و اپوزیسیون هم قهر کرده و او را از آسمان خودش به زیر خواهد کشاند و منتظر امام زمان بعدی خواهد شد. این انتطار از فرهنگ دینی در ما رسوخ کرده است. همواره چشم به راه نشسته ایم تا قهرمان بیاید و رهایمان کند.
این اپوزیسیون مقوایی که پای اصلی آن را طیف جمهوری خواهان ( به خوان سازمان فداییان خلق – اکثریت) تشکیل می دهد هیچ گاه برنامه ای جدی برای پایان دادن به حکومت اسلامی – که به توان پای آن ایستاد و از آن دفاع نمود ارائه نداده است. این نیرو همراه با طیف گسترده هم فکران همواره مترصد فرصتی هستند که یا شیرین عبادی ها و یا گنجی ها بیایند و آن گاه به جنبش برخیزد و سپس فرو نشیند.
من با آقای گنجی و اعتصاب غذای او – که در هر صورت بر پایه اقدام انسانی بر پا شده - هیچ مخالفتی ندارم و اگر چه زندانیان در آن دست چین شده اند، به هر رو مثبت است. اما من ظرفیت رهبری جنبش دمکراتیک برای برچیدن بساط دیکتاتوری اسلامی را نه در بینش و تفکر گنجی و نه در خواست های او می بینم. گنجی هم مثل بهنود، ابراهیم نبوی، نوری زاده و فرخ نگهدار به یک دمکراسی نوع ترکیه ای راضی است . خواست این ها از چارچوب حکومت اسلامی فراتر نمی رود. این ها به پیراستن و آراستن همین حکومت دل خوش اند. یادمان نرفته که هنگام حمله بوش به عراق این ها چه گرم گرفته بودند و با دمشان گردو می شکستند : که چه نشسته اید ، آمریکا آمده تا برای عراق و ایران دمکراسی هدیه بیاورد. نمی دانم آقای بهنود یادشان هست ؟ پراگماتیسم سیاسی روزانه و نداشتن چشم انداز سیاسی چیزی بهتر از این نمی تواند ارائه دهد. حالا هم چسبیده اند به دم گنجی و انتظار دارند که معجزه کند و با پفی حکومت اسلامی را محو کند.
کاهلی و سستی اپوزیسیون لائیک و غیر دینی حکومت اسلامی به نقطه ای رسیده که حتی یارای مقابله فکری با « روشنفکران دینی » که از تاریک خانه خمینی بیرون آمده اند را از دست داده است.
در پس پرده ی دیدگاه گنجی به روشنی می توان ایده ی قدیمی و کهنه شده ی « اصلاح حکومت اسلامی » را به خوبی مشاهده کرد. بی خود نیست که طیف جمهوری خواهان این چنین به ذوق آمده اند و خود را سینه خیز به زیر پرچم گنجی رسانده اند. مگر فرخ نگهدار ، مسعود بهنود ، ابراهیم نبوی و نوری زاده چیزی بیشتر از این می خواهند؟ اکنون تریبون در اختیار گنجی است و آنها هم می توانند از بغل تریبون او سرکی بیرون بکشند و بگویند که ما هم هستیم و داریم ایده اصلاح طلبی را به دوش می کشیم. غافل از این که حریف حکومتی است که شیفته و مجنون قدرت است . قدرت نه تنها در ایران که در خارج از مرزهای ایران. احمدی نژاد که سخنگوی این قدرت است ، بهتر از هر کسی می داند که این حکومت دیکتاتوری و زور از پایه ترک خورده و در حال فروریزیست. نامه های پی در پی او برای سران قدرت های بزرگ و شاخه و شانه کشیدن اتمی و بحران سازی در لبنان و عراق ، همه و همه برای پوشاندن ضعف حکومتی است که مردم در ظاهر بله قربان گوی آنند و در باطن نفرت خود را از وجود آن پنهان نمی کنند. هم مردم و هم گنجی وهم حکومت اسلامی می دانند که این قدرت جهنمی که بر پایه های لرزان فقر و عقب مانده گی و خرافات ایستاده ، اصلاح ناپذیر است . همان بحرانی که زندگی این حکومت را از امروز به فردا می کشاند گریبان اپوزیسیون آن را هم گرفته است . بحرانی که هیچ آینده روشنی در بر ندارد : بحران بی قدرتی ، بی ثباتی ، ازهم پاشیده گی و سرگردانی در هزارتوی افکار تاریخ سر رفته.
هم چنان که گفتم کار گنجی در رابطه با درخواست آزادی زندانیان سیاسی – اگر چه انگشت شمار و آن هم از طیف مذهبیون – کار سودمند و درستی است. اما پرسش این است که چرا آقای گنجی در رابطه با سالیانی که خود بخشی از همین دستگاه ترور و سرکوب بوده سخنی به میان نمی آورد [ خون نبوی و نگهدار به جوش نیاید . این ها پرسش های ابتدایی هر ایرانی هستند]. آیا برای گشایش سیاستی دمکراتیک و برای برپایی ایرانی دمکراتیک ( نه از نوع اسلامی آن ) نخستین شرط ، شفافیت و علنیت سیاسی و حقیقت جویی و حقیقت پویی نیست ؟ چرا آقای گنجی حقیقت را درباره دستگاه ترور و وحشت بیان نمی کند؟ گنجی چرا درباره سرکوب های سال شصت به بعد چیزی نمی گوید؟ چرا درباره سالهایی که منوچهر متکی در سفارت ترکیه سرگرم طراحی ترور و دزدیدن پناهندگان – که نمونه های زیادی از آنها لو رفت و افشاء شد – بود، چیزی نمی گوید. گنجی که در تمام این تاریخ حضور داشته است. مگر می توان باور کرد که گنجی از همه جا بی خبر بوده باشد؟ برای من که خود سالهای سرکوب و بگیر و ببند و حملات وحشیانه سپاه و بسیج به همایش های سیاسی و جنگ و زندان حکومت اسلامی را تجربه کرده ام سخت است که چشم بر تاریخ ببندم و کورکورانه به دنبال گنجی بروم. آقای گنجی سپاه بچه های چپ را که می خواستند از کشور و مردمشان دفاع کنند به گلوله می بست. خون این بچه ها از خون عراقی ها حلال تر بود. آن روزها که شما برای ایران می جنگیدید ( کف زدن حضار ) از این رخدادها هیچ اطلاعی نمی یافتید؟
ما چشم بسته به چاه های فراوانی افتاده ایم و خواهیم افتاد، چرا که همواره خودمان را دور می زنیم. احساسات بر ما غلبه می کند و راه عقل را برما می بندد. حالا که بی چشم اندازی و شکست هم هست. شاید گنجی مرحمی موقت بر زخم این شکست است . کسی چه می داند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر