خبری از سرنوشت حسین درخشان نیست. نمی دانم آیا خانواده اش می دانند کجاست و دم بر نمی آورند و یا می دانند و از ترس صدایشان در نمی آید. شاید خوشبین هستند و بر این باورند که حکومت اسلامی کاری به کار حسین ندارد. حسین درخشان همواره می خواسته یک معما باشد. چه در آن دورانی که تنبان از پای ولایت فقیه در می آورد و با اصلاح طلبان گل می گفت و گل می شنید و زبان بر نعلین خاتمی می سایید و چه گاهی که سرگرم نشان دادن جای دوست و دشمن و همراهی و همگامی با حسین شریعتمداری و احمدی نژاد بود و پرده کرکره خمینی را پس زمینه وب لاگش می کرد. این اواخر که به سیم آخر زده بود و هر مخالفی را همکار سازمان سیا و اینتلیجت سرویس می دانست و هر اعتراضی را دشمنی با اسلام ناب محمدی. حسین درخشان معمای سرگشوده است. عرق می خورد، خانم بازی می نماید، روزنامه برای دوست و دشمن راه می اندازد، از اسرائیل دفاع می کند و چند ماه بعد می کوبد، خامنه ای را به لجن می کشد و سپس سر بر چکمه ی خونینش می گذارد. حسین درخشان آدم بی پرنسیپی است. گم شدنش هم شاید با یک پیدا شدن ناگهانی و شگفت آور همه را متعجب کند. جوان است و جویای نام . اما برای ما هواخواهان آزادی بیان و اندیشه و نشر اینها مهم نیست. تا زمانی که حسین درخشان خودش به همکاری عملی با حکومت اسلامی اعتراف نکرده و تنها در عرصه نظری به قند شکنی و شکر زیادی خوردن می پردازد، بر ماست که از آزادی بیان او دفاع کنیم. حسین درخشان مثل هر کس دیگری حق دارد افکار خودش را در معرض قضاوت دیگران بگذارد. اگر چه او از همه خواسته که در صورت دستگیریش هیچ کسی از او دفاع نکند، اما خاموشی ما پشت کردن به اعتقادات خودمان است. حسین درخشان دستگیر شده و تا آزادی او وظیفه تمام آزادی خواهان دفاع از حق بیان و اندیشه اوست. ما بر اساس پرنسیپ ها و وجدان خودمان عمل می کنیم. فردا روزی اگر حسین دوباره بپرد وسط میدان و ما را به مسخره بگیرد و یا اقدامات ما را به غرب نسبت دهد، خیالی نیست ما از آزادی اندیشه دفاع کرده ایم. ما قاضی نیستیم تا کسی را محکوم کنیم.
۱ نظر:
پرنسیپ... هاه!
ارسال یک نظر