دوشنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۸۳

دانشجوی بورسیه ای می نالد

حسین درخشان قهرمان لاف وگزاف اسلامی. دانشجوی حقوق بگیر و بورسیه ای رژیم اسلامی که نقش بدل هم بازی می کند . آدمی که برای شکنجه گران و جلادان حکومت اسلامی وب لاگ درست می کند. کسی که لیست های قلابی می سازد و خودش را نقش اول می کند. آدمی که سرش را توی آخور هر قدرتمداری فرو می برد به هوای علوفه. بشری که نمی تواند هیچ کسی جز خودش را تحمل کند. دهانش را بدون فکر کردن می گشاید و علیه کانونی که برای دفاع از آزادی بیان ساخته شده است، به سبک سعید امامی و استادش حسین شریعتمداری شایعه می پراکند. این انسان مرتجع پناهنده گانی را که از ستم خمینی وحکومت اسلامی و از زیر تیغ برادران آقای درخشان در رفته اند را مفت خور می داند. آزرم هم چیز خوبیست. شما به چه حقی به پناهندگان توهین می کنید. شما که زندگیت سراپا مشکوک است چگونه جرات می کنی و به بچه های نازنین کانون تهمت می زنی. البته کسی که آبشخور فکریش و استاد ذهن و زبانش مسعود بهنود باشد چیزی بیشتر از این نخواهد شد. به راستی این بی شرمی حسین درخشان عین بی شرمی آخوندهای حکومت اسلامی است. آیا دفاع از وب لاگ نویسی که زیر شکنجه برادران اسلامیت قرار دارد کار مشکوک است؟ آیا دفاع از کسانی که مثل دوستان مزدبگیرت کسی را ندارند که صدایشان را به گوش کسی برساند جرم است؟ داری از حسادت می ترکی ، وقتی دیدی چند نفر دور هم جمع شده اند و دارند کاری انسانی را انجام می دهند؟ نگرانی که ما از جان یک پناهنده دفاع می کنیم؟ فکر کرده ای همه مثل خودت با حکومت اسلامی رابطه زیر لحافی دارند و پاسپورت دیپلماتیک توی جیبشان است؟
خودبینی و خودخواهی تا کی؟

هیچ نظری موجود نیست: