جورج بوش در سخنرانی بازانتخابی خود هدف دولتش را برقراری « آزادی» و « دمکراسی» در جهان و برچیدن استبداد اعلام کرد. او می خواهد با پیش برد برنامه متمدن سازی، به « جنبش ها و نهادهای دمکراتیک در میان هر ملت و فرهنگی » یاری رساند. او از « مسئولیت انسان سفید پوست » در پایان دادن به استبداد سخن می گوید و « پیروزی آزادی » در آمریکا را « وابسته به برقراری دمکراسی در دیگر کشورها » می داند.
واژه ها فریبنده اند و می توانند انسان ها را به دام بیاندازند. مچ بوش را باید در همین جا گرفت . در لابلای این واژه ها باید توان تعریف را از اوستاند. واژه هایی چون « دمکراسی » و « آزادی » در طول تاریخ توسط زورمندان به کار گرفته شده است. در مورد بوش هم به این گونه است .
بوش دوره جدید ریاست جمهوری را با بلوف دمکراسی و آزادی آغاز کرد. اما بلوف او توسط « سازمان دیده بان حقوق بشر آمریکا» رو شد. این سازمان تاکید می کند که آمریکا سرمشق خوبی برای حقوق بشر نیست. « هنگامی که دولت آمریکا توان دادگری در خانه خودش را ندارد ، چگونه می تواند این دادگری را در خارج از مرزهایش به اجرا بگذارد؟ ». قانون ضد ترور- که حقوق فردی انسان ها را پای مال می کند- شکنجه و آزار زندانیان در عراق، نفرت از دادگاه بین المللی ، وضعیت رقت بار دادگاه های نظامی در گوانتانامو، از مثال های کوچکی هستند که فاصله ی مابین کردار و گفتار دولت مردان آمریکا را نشان می دهند. همین کردارها پشتوانه ی خوبی برای توجیه بیدادگری های مستبدان جهان است. قانون « وضعیت اضطراری » در مصر با اشاره به قوانین ضد ترور آمریکا تهیه شده است. مالزی برای زندانی نمودن مخالفان دولت بدون دادگاه و حکم ، مثال از گوانتانامو می آورد. روسیه برای توجیه شکنجه و ترور مردم چچن از رفتار « برخی » از سربازان آمریکایی در زندان ابوغیب یاد می کند. کردار خشونت آمیز و بی قانونی های آمریکا در مبارزه با « تروریست ها » بهانه خوبی به دست آنان داده تا عملیات ضد بشری خود را توجیه کنند.
آمریکا همواره تعریف ویژه خود را از « دمکراسی » داشته است. در پشت همین واژه به بدترین و خون خوارترین رژیم های دیکتاتور کمک کرده است ( نیکسون در شیلی و جنگ های کثیف ریگان در آمریکای لاتین از این نمونه هاست ).
بوش اگر ریگی در کفش ندارد باید از مصر آغاز و سپس به سراغ رژیم نیمه فئودالی عربستان سعودی برود و آنگاه رژیم های مذهب سالار اسرائیل و ایران را نشانه بگیرد و از آنجا به سوی استبداد آسیایی در ازبکستان و آذربایجان برود. کلمبیا و آمریکای لاتین را مبادا فراموش کند! اما گفتم که کردار بوش با گفتارش بسیار فاصله دارد. در ونزوئلا به همکاری با کودتاچیانی می پردازد که هدفشان سرنگونی دولتی است که در دمکراتیک ترین انتخابات تاریخ ونزوئلا توسط مردم برگزیده شده است.تنها اراده مردم و سرپیچی ارتش – که نمی خواست به طرح آمریکایی تن بدهد- باعث شد نقشه ی کودتاچیان برهم به خورد.
چند هفته پیش نیوزویک نوشته بود که سران پنتاگون طرحی برای « السالوادوری » کردن عراق ریخته اند : بریگادهای مرگ برای نابود کردن رهبران شورشی در عراق. در سال های دهه هفتاد و هشتاد سفیر کنونی آمریکا در عراق – آقای نگروپونته – سازمانده بریگاد های مرگ در آمریکای لاتین بود. آیا دایره ی وحشت و مرگ او در عراق به پایان می رسد؟
دمکراسی و آزادی که بوش آنها را تکرار می کند تنها به عرصه ی اقتصادی بسنده می شود. سرمایه داران بزرگ آمریکا عاشق این نوع دمکراسی و آزادی اند. نمونه روشن، همین عراق بخت برگشته است. در « دمکراسی » رویایی عراق هر کسی و هر دولتی که با رای صد در صد مردم عراق بر سر کا بیاید، هیچ راهی جز پذیرش قراردادهای خفت بار اقتصادی – که در نهایت دمکراسی بریده و دوخته شده اند- ندارد. این قراردادها بسته شده و قابل نسخ هم نیستند. بفرما این هم آزادی. عجله بوش برای پیاده کردن دمکراسی در عراق را باید در سایه ی همین قراردادها فهمید.
رژیم های استبدادی و مردم ستیز – مثل حکومت اسلامی در ایران – می دانند که چگونه سبیل این قدرت ها را با قراردادهای شیرین اقتصادی چرب کنند.
واژه « دمکراسی » و « آزادی » پرده ی ایدئولوژیک نولیبرالیسم محافظه کار و خشونت گرا ی دم و دستگاه پنتاگون و کاخ سفید و سرمایه داران گردن کلفت آمریکایی ، برای ادامه دیکتاتوری و بیداد در جهان است. فریب این واژه ها را نخوریم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر