چهارشنبه، دی ۱۹، ۱۳۸۶

نفرت

عرفان عزیزم این روزها سرگرم کالبد شکافی پدیده نفرت است: ژرف و خواندنی. چند سال پیش چیزکی در همین مورد نوشته بودم که دیدم بد نیست آن را دوباره بیاورم ، تا عرفان هم نگاهی به آن بیاندازد. شاید چیزی دستش را گرفت.

کینه ونفرت عمری به درازای تاریخ بشر دارند. نخستین انسانی که می خواست خودش را بر دیگری برتر نهد، پدیده نفرت را آفرید. قدرت نفرت را از درون خودش زایاند و از آن روز انسان گرگ انسان شد. جمهوری اسلامی ایران از همان بدو پیدایش خود با نفرت زاده شد. نخست نفرت از قدرتمداران گذشته و سپس نفرت از کمونیستها، سوسیالیستها، آزادیخواهان لیبرال، ملی گرایان، بهایی ها و هر کسی که به نقد قدرت آنان بر می خاست. این نفرت ، نفرتی کور و نابخردانه بود. از ذهن تشنة قدرت تراوش می کرد. هسته درونی این نفرت نابخردانه ،‌ احساس بی ارزش انگاشته شدن از سوی مخالفان قدرت و حکومت بود. این نفرت دیگراندیشان را به سویی برد که به اشکال گوناگون پاسخ این نفرت را با نفرت بدهند. راهی دیگر نبود. نفرت حکومت ، نفرت مردم از نهاد قدرت را زایاند. در پروسه این نفرت کور ، انتقام گیری هم وارد میدان شد. انتقام سیاه و بگیر و ببند و حذف فیزیکی مخالفان به حکومت لذت قدرت را چشاند و از احساس بی ارزشیش کاهید. گسترش نفرت ، انتقام گیری خونین و وحشیانه را به آداب و سنت جمهوری اسلامی تبدیل نمود. در این میان لاجوردی لقب قهرمان گرفت. نفرت کور و وحشیانه همانندی زیادی با عشق آگاهانه دارد. آنها چنانکه آغازی ندارند، پایان پذیر هم نیستند. همانگونه که عشق آگاهانه ماندنی و جاودان است، نفرت کور هم جاودان و پایدار است و زخم هایش را قدرت فراموشی نیست. هر حرکت کوچک مردم بر نفرت قدرتمداران از آنها می افزاید. هرکاری که مردم انجام دهند، شرارت نامیده می شود. نفرت انسان را به سرزمین تاریکی در می افکند. پیشداوری و از خود راندن دیگران ذاتی ذهن نفرت زده است. آنان که نفرت می ورزند، خرد را از کف نهاده و در ناآگاهی مطلق در می افتند. نفرت احمقانه ترین و زشت ترین احساسی است که یک انسان یا حکومت می تواند داشته باشد. نفرت جهانی بسیار تنگ و بسته می آفریند و می گذارد که تصور و تخیل و رویداد های ناگهانی جایگزین واقعیت و حقیقت شوند.از همین رو نفرت دیوانگی می آورد. ذهن نفرت زده برای قتل، ترور، و شکنجه و آزار دیگران دلایل می تراشد. انسان معترض شرور و توطئه گر است . آنهایند که جهان را به ناپاکی می آلایند. بدین علت باید از روی کره زمین پاکسازی شوند. تا پاکان بتوانند قدرتشان را استوار نمایند. این ذهن مریض هرگونه حرکت سرکوب گرانه ای را برای خود قانونی می داند. تنها چیزی که می تواند نفرت را دگرگون کند: عشق ، بینش حقیقت جو و پژوهنده ، شناخت واقعیت و گفتگو است. همانقدر که شناخت ذهن و زبان عشق حیاتی است، شناخت ذهن و زبان نفرت هم اهمیت دارد. بیاید تا سرچشمه های نفرت را در درون خودمان کشف و نخست خود را ازشرآنها بزداییم. مبارزه با تیرگی و نفرتی که حکومت اسلامی پراکنده است ، نیاز به همبستگی بخردانه و عاشقانة ما دارد.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سپاس پولاد عزیز

عجب کلماتِ مشابه‌یی با شما دارم من.. خواندم‌اش و اتفاقن باعث شد به‌دنبال نوشتن آن چند چیزی باشم که در ذهنم مانده است..

جدای از نفرت، از اینکه دوست بسیار خوبی چون تو دارم، خوشحال‌ام و امیدوارم دل‌ات همیشه گرم باشد ..

باز هم سپاس