نوشته اي كه بر دروازة وبلاگ خاوران نوشته بودم
كينه ونفرت عمري به درازاي تاريخ بشر دارند. نخستين انساني كه مي خواست خودش را بر ديگري برتر نهد، پديده نفرت را آفريد. قدرت نفرت را از درون خودش زاياند و از آن روز انسان گرگ انسان شد. جمهوري اسلامي ايران از همان بدو پيدايش خود با نفرت زاده شد. نخست نفرت از قدرتمداران گذشته و سپس نفرت از كمونيستها، سوسياليستها، آزاديخواهان ليبرال، ملي گرايان، بهايي ها و هر كسي كه به نقد قدرت آنان بر مي خاست. اين نفرت ، نفرتي كور و نابخردانه بود. از ذهن تشنة قدرت تراوش مي كرد. هسته دروني اين نفرت نابخردانه ، احساس بي ارزش انگاشته شدن از سوي مخالفان قدرت و حكومت بود. اين نفرت ديگرانديشان را به سويي برد كه به اشكال گوناگون پاسخ اين نفرت را با نفرت بدهند. راهي ديگر نبود. نفرت حكومت ، نفرت مردم از نهاد قدرت را زاياند. در پروسه اين نفرت كور ، انتقام گيري هم وارد ميدان شد. انتقام سياه و بگير و ببند و حذف فيزيكي مخالفان به حكومت لذت قدرت چشاند و از احساس بي ارزشيش كاهيد. گسترش نفرت ، انتقام گيري خونين و وحشيانه را به آداب و سنت جمهوري اسلامي تبديل نمود. در اين ميان لاجوردي لقب قهرمان گرفت. نفرت كور و وحشيانه همانندي زيادي با عشق آگاهانه دارد. آنها چنانكه آغازي ندارند، پايان پذير هم نيستند. همانگونه كه عشق آگاهانه ماندني و جاودان است، نفرت كور هم جاودان و پايدار است و زخم هايش را قدرت فراموشي نيست. هر حركت كوچك مردم بر نفرت قدرتمداران از آنها مي افزايد. هركاري كه مردم انجام دهند، شرارت ناميده مي شود. نفرت انسان را به سرزمين تاريكي در مي افكند. پيشداوري و از خود راندن ديگران ذاتي ذهن نفرت زده است. آنان كه نفرت مي ورزند، خرد را از كف نهاده و در ناآگاهي مطلق در مي افتند. نفرت احمقانه ترين و زشت ترين احساسي است كه يك انسان يا حكومت مي تواند داشته باشد. نفرت جهاني بسيار تنگ و بسته مي آفريند و مي گذارد كه تصور و تخيل و رويداد هاي ناگهاني جايگزين واقعيت و حقيقت شوند.از همين رو نفرت ديوانگي مي آورد. ذهن نفرت زده براي قتل، ترور، و شكنجه و آزار ديگران دلايل مي تراشد. انسان معترض شرور و توطئه گر است . آنهايند كه جهان را به ناپاكي مي آلايند. بدين علت بايد از روي كره زمين پاكسازي شوند. تا پاكان بتوانند قدرتشان را استوار نمايند. اين ذهن مريض هرگونه حركت سركوبگرانه اي را براي خود قانوني مي داند. تنها چيزي كه مي تواند نفرت را دگرگون كند: عشق ، بينش حقيقت جو و پژوهنده ، شناخت واقعيت و گفتگو است. همانقدر كه شناخت ذهن و زبان عشق حياتي است، شناخت ذهن و زبان نفرت هم اهميت دارد. بيايد تا سرچشمه هاي نفرت را در درون خودمان كشف و نخست خود را ازشرآنها بزداييم. مبارزه با تيرگي و نفرتي كه حكومت اسلامي پراكنده است ، نياز به همبستگي بخردانه و عاشقانة ما دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر