حکومت اسلامی روز و شب تا توی تنبان مردم می رود که درس اخلاق اسلامی به آنها بیاموزد. مردم به ویژه کودکان و نوجوانان همواره باید احساس گناه بکنند و از ترس شیخ و شحنه و داروغه های اسلامی بر خود بلرزند.
آخرین بار کی مرتکب گناه شدی؟ دیروز؟ ماه پیش؟ کی؟ رفتار و کردار ما ایرانیان همواره خارج از قوانین استاندارد اخلاق اسلامیست. اخلاقی که به زور توسری در مغز ما فرو کرده اند. مانتو کوتاه پوشیدی؟ از فاطمه زهرا خجالت نمی کشی؟ زلفت را بیرون انداخته ای؟ هرزه شدی؟ در نماز جمعه شرکت نکردی؟ روزه نمی گیری؟ محارب با خدا و خلق خدا شدی؟ به شوهرت خیانت می کنی؟ فکر طلاق در سر می پرورانی؟ دوست پسر داری؟ با این گناهان کبیره چه کار باید کرد؟ اصلا گناهی وجود دارد؟ یا شاید این احساس گناه چرت و پرتی بیش نیست؟ اکثر این گناهان را زنان مرتکب می شوند و موعظه های اخلاقی بیشترین سرکوفت را به زنان می زند.
بیرون کردن این خرافات و پرت و پلاها از مغزهایی که نزدیک به سی سال در کارخانه اخلاق اسلامی شستشو داده شده اند ، مثل خلاص شدن از شر خال کوبی قدیمی روی بازوست. تنها راه حل کمی بینش با ذره ای خرد و منطق است. گردن احساسات را باید شکست.
کودک نیازی به یادگیری زبان مادری ندارد. مابین دو سالگی تا پنج سالگی از روی واژه گان به کار برده شده توسط مادر و دیگر عزیزانش زبان را می آموزد. در مغز انسان قالبی برای این یادگیری شکل گرفته است. بسیاری از پژوهشگران ساختمان مغز انسان معتقدند که چنین قالبی نیز برای فراگیری اخلاق در مغز ما وجود دارد، چنان که هر کودکی با دستور زبان اخلاق فراگیر و جهانی زاده می شود. چیزی شبیه آن که یونگ حافظه جمعی می نامید. آن چه کودک نیاز دارد پر کردن این قالب یا مشاهدات خودش از رفتار و کردار دیگر انسان هاست. دستور زبان اخلاقی که کودک با آن پرورش می یابد دگرگونی پذیر است ، اما رهایی از دست آن بسیار سخت است. انسان زبان مادریش را هیچ گاه فراموش نمی کند.
در گذشته های نه چندان دور فیلسوفان بزرگی چون کانت و هیوم درگیر پرسش های فلسفی راجع به اخلاق بوده اند. هیوم می گفت که احساسات اخلاق را رهبری می کند و کانت به اخلاق بر پایه منطق باور داشت. اختلاف آنها را می شود با یک مثال کلاسیک و نخ نما نشان داد: قطاری با سرعت در حال نزدیک شدن به پنج نفر کارگر خط آهن است و چیزی نمانده که به آنها برخورد کند، شما در موقعیتی قرار دارید که می توانید با فشار دادن دکمه فرمان تعویض ریل قطار را به سوی دیگری منحرف کنید جایی که کارگر دیگری سرگرم کار کردن است. اکثریت می گویند که این کار را خواهند کرد. در موقعیتی دیگر شما مابین این دو ریل قرار دارید و می توانید با هل دادن آن یک نفر به زیر قطار جان آن پنج نفر را نجات دهید. اکثریت این کار را خواهند کرد. چرا؟ منطق در دو رویداد پیش گفته حکم می کند که جان پنج نفر از جان یک نفر بیشتر ارزش دارد. اما احساسات نیز حکم خودش را دارد و در این چنین مواقعی سختی بیشتری را برای انتخاب تحمل می کند. هیوم فکر می کند که حق دارد : درک ما از این که چه چیزی خوب و چه چیزی بد است توسط احساسات رهبری می شود. اما کانت هم درست می گوید: اخلاق اگر شالوده منطقی دارد در هر دو موقعیت یکی را فدای پنج تن می کرد.
برای دگرگون کردن مجموعه های اخلاقی باید دو مشکل اساسی را حل کرد: دگرگونی ژرف در مجموعه اخلاقی که با آن بزرگ شده ایم کاری است کارستان و واداشتن همه برای پذیرش پیام نوین اخلاقی مثل یادگیری زبان اسپرانتو است. برای شناخت خوب و بد ما اغلب از احساسات امان کمک می گیریم. ببینم دل چه می گوید. یا هر چه خدا بخواهد و بدتر از آن استخاره کردن .
برای دگرگونی مجموعه اخلاق اسلامی که مثل خوره به جان مردم افتاده باید از کودکان آغاز کرد ( البته کودکانی که در یک جامعه آزاد بزرگ خواهند شد) .
سختی دگرگونی مجموعه های اخلاق این است که قالب اخلاق در ژن های ما ریشه دوانده اند. یعنی سرو کار ما با دستور زبان اخلاقی است که با آن زاده شده ایم و حالا باید از آن جدا شویم. اخلاق ژنتیکی ما را به سویی می رانند و اراده ی آزاد ما به سوی دیگری می رود. رهایی از شر اخلاق ژنتیکی کار ساده ای نیست.
فکر کنیم خواهر و برادری تصمیم گرفته اند با یک دیگر هم خوابگی کنند. هر دو این کار را دوست دارند و از آن لذت می برند و هردو با راده آزاد خود دست به این انتخاب زده اند. آیا این کار باز هم گناه است؟
برخورد ما با این حرکت مشخص و روشن است . چه می شود اگر این دو صاحب بچه نشوند؟ بی شک در یک همه پرسی جهانی اکثریت مردم این کار را بسیار زشت می دانند. موضع ما در برابر این هم خوابگی زمانی در ژن های ما شکل گرفته که خبری از کاندوم نبوده است. ما می توانیم با اراده و منطق خودمان بپذیریم که هم خوابگی خواهر و برادر برایمان عادی شود. اما همگانی شدن این امر غیر ممکن است. چرا که چنین فکری خلاف آن چیزی است که در طبیعت ماست. اگر کسی در فکر دگرگون کردن اخلاق اجتماعیست باید با قالب های اخلاقی انسان که در گوهر او نهفته آغاز کند. مثل حکومت اسلامی که کودکان بی گناه را وا می داشت که پدران و مادران نماز نخوان را به معلم خود معرفی کنند.
پژوهش گران اخلاق اجتماعی بر این باورند که گوهر اخلاقی ما بر پنج ستون استوارند:
بوتیماری و همدردی، دادگری، وفاداری، احترام به قدرت و پاکی در برابر زشتی. ما با تمایل به این پنج ستون زاده می شویم و احساس و درک ما از خوب و بد را شکل می دهند. همه ما احساس زشتی و کثیفی را می فهمیم ، حالا چه از دیدن غذایی فاسد و کپک زده این احساس فعال می شود و یا هم خوابگی خواهر و برادری با هم . اگر این احساس از دیدن گوشت خوک، شیشه عرق سگی، مانتوی کوتاه، زلف مشعشع و گناهان اسلامی به لرزه در آید دلیلش را باید در جای دیگری جستجو کرد : مغزشویی نگهبانان پروردگار قهار در روی زمین.
مردم به اخلاقیات روزمره جامعه که خودشان هم در شکل دادن به آن سهیم اند زیاد فکر نمی کنند. این اخلاقیات به بخشی از ما تبدیل شده اند و دائم آنها را باز تولید می کنیم و از زیر پا نهادنشان تنمان بر خود می لرزد. پوچی وپرتی این اخلاقیات پاک و منزه اسلامی هنگامی رو می شود که شما به محیط غریبه ای وارد شوید. مثلا از ایران بروید به آلمان . اخلاق آنها برایتان غیر قابل درک است. آیا درست است که زن پستان هایش را بیرون بیاندازد؟ شورت آن خانم از زیر دامنش بیرون زده . آن مرد آستین ندارد و با شورت کوتاه می رود. آی خدا آخر زمان شده . غرق شدم در این همه پستان و ران و زلف پریشان ! امام زمان چرا ظهور نمی کند؟
وقت آن است که جوانان و دانشجویان که با دانش سرو کار دارند با نگاهی باز به انتقاد از اخلاقیات زورکی و جاهلانه نگهبانان خدا در روی زمین بیاندیشند و ملت را از شر احساس گناه برهانند. نگهبانان اخلاقی ولایت فقیه در کله های ما جا خوش کرده اند ، یا نگاهی رادیکال و انتقادی از مغزهایمان بیرنشان کنیم. در زباله دانی تاریخ باز است. نترسیم. شروع کنیم.
آخرین بار کی مرتکب گناه شدی؟ دیروز؟ ماه پیش؟ کی؟ رفتار و کردار ما ایرانیان همواره خارج از قوانین استاندارد اخلاق اسلامیست. اخلاقی که به زور توسری در مغز ما فرو کرده اند. مانتو کوتاه پوشیدی؟ از فاطمه زهرا خجالت نمی کشی؟ زلفت را بیرون انداخته ای؟ هرزه شدی؟ در نماز جمعه شرکت نکردی؟ روزه نمی گیری؟ محارب با خدا و خلق خدا شدی؟ به شوهرت خیانت می کنی؟ فکر طلاق در سر می پرورانی؟ دوست پسر داری؟ با این گناهان کبیره چه کار باید کرد؟ اصلا گناهی وجود دارد؟ یا شاید این احساس گناه چرت و پرتی بیش نیست؟ اکثر این گناهان را زنان مرتکب می شوند و موعظه های اخلاقی بیشترین سرکوفت را به زنان می زند.
بیرون کردن این خرافات و پرت و پلاها از مغزهایی که نزدیک به سی سال در کارخانه اخلاق اسلامی شستشو داده شده اند ، مثل خلاص شدن از شر خال کوبی قدیمی روی بازوست. تنها راه حل کمی بینش با ذره ای خرد و منطق است. گردن احساسات را باید شکست.
کودک نیازی به یادگیری زبان مادری ندارد. مابین دو سالگی تا پنج سالگی از روی واژه گان به کار برده شده توسط مادر و دیگر عزیزانش زبان را می آموزد. در مغز انسان قالبی برای این یادگیری شکل گرفته است. بسیاری از پژوهشگران ساختمان مغز انسان معتقدند که چنین قالبی نیز برای فراگیری اخلاق در مغز ما وجود دارد، چنان که هر کودکی با دستور زبان اخلاق فراگیر و جهانی زاده می شود. چیزی شبیه آن که یونگ حافظه جمعی می نامید. آن چه کودک نیاز دارد پر کردن این قالب یا مشاهدات خودش از رفتار و کردار دیگر انسان هاست. دستور زبان اخلاقی که کودک با آن پرورش می یابد دگرگونی پذیر است ، اما رهایی از دست آن بسیار سخت است. انسان زبان مادریش را هیچ گاه فراموش نمی کند.
در گذشته های نه چندان دور فیلسوفان بزرگی چون کانت و هیوم درگیر پرسش های فلسفی راجع به اخلاق بوده اند. هیوم می گفت که احساسات اخلاق را رهبری می کند و کانت به اخلاق بر پایه منطق باور داشت. اختلاف آنها را می شود با یک مثال کلاسیک و نخ نما نشان داد: قطاری با سرعت در حال نزدیک شدن به پنج نفر کارگر خط آهن است و چیزی نمانده که به آنها برخورد کند، شما در موقعیتی قرار دارید که می توانید با فشار دادن دکمه فرمان تعویض ریل قطار را به سوی دیگری منحرف کنید جایی که کارگر دیگری سرگرم کار کردن است. اکثریت می گویند که این کار را خواهند کرد. در موقعیتی دیگر شما مابین این دو ریل قرار دارید و می توانید با هل دادن آن یک نفر به زیر قطار جان آن پنج نفر را نجات دهید. اکثریت این کار را خواهند کرد. چرا؟ منطق در دو رویداد پیش گفته حکم می کند که جان پنج نفر از جان یک نفر بیشتر ارزش دارد. اما احساسات نیز حکم خودش را دارد و در این چنین مواقعی سختی بیشتری را برای انتخاب تحمل می کند. هیوم فکر می کند که حق دارد : درک ما از این که چه چیزی خوب و چه چیزی بد است توسط احساسات رهبری می شود. اما کانت هم درست می گوید: اخلاق اگر شالوده منطقی دارد در هر دو موقعیت یکی را فدای پنج تن می کرد.
برای دگرگون کردن مجموعه های اخلاقی باید دو مشکل اساسی را حل کرد: دگرگونی ژرف در مجموعه اخلاقی که با آن بزرگ شده ایم کاری است کارستان و واداشتن همه برای پذیرش پیام نوین اخلاقی مثل یادگیری زبان اسپرانتو است. برای شناخت خوب و بد ما اغلب از احساسات امان کمک می گیریم. ببینم دل چه می گوید. یا هر چه خدا بخواهد و بدتر از آن استخاره کردن .
برای دگرگونی مجموعه اخلاق اسلامی که مثل خوره به جان مردم افتاده باید از کودکان آغاز کرد ( البته کودکانی که در یک جامعه آزاد بزرگ خواهند شد) .
سختی دگرگونی مجموعه های اخلاق این است که قالب اخلاق در ژن های ما ریشه دوانده اند. یعنی سرو کار ما با دستور زبان اخلاقی است که با آن زاده شده ایم و حالا باید از آن جدا شویم. اخلاق ژنتیکی ما را به سویی می رانند و اراده ی آزاد ما به سوی دیگری می رود. رهایی از شر اخلاق ژنتیکی کار ساده ای نیست.
فکر کنیم خواهر و برادری تصمیم گرفته اند با یک دیگر هم خوابگی کنند. هر دو این کار را دوست دارند و از آن لذت می برند و هردو با راده آزاد خود دست به این انتخاب زده اند. آیا این کار باز هم گناه است؟
برخورد ما با این حرکت مشخص و روشن است . چه می شود اگر این دو صاحب بچه نشوند؟ بی شک در یک همه پرسی جهانی اکثریت مردم این کار را بسیار زشت می دانند. موضع ما در برابر این هم خوابگی زمانی در ژن های ما شکل گرفته که خبری از کاندوم نبوده است. ما می توانیم با اراده و منطق خودمان بپذیریم که هم خوابگی خواهر و برادر برایمان عادی شود. اما همگانی شدن این امر غیر ممکن است. چرا که چنین فکری خلاف آن چیزی است که در طبیعت ماست. اگر کسی در فکر دگرگون کردن اخلاق اجتماعیست باید با قالب های اخلاقی انسان که در گوهر او نهفته آغاز کند. مثل حکومت اسلامی که کودکان بی گناه را وا می داشت که پدران و مادران نماز نخوان را به معلم خود معرفی کنند.
پژوهش گران اخلاق اجتماعی بر این باورند که گوهر اخلاقی ما بر پنج ستون استوارند:
بوتیماری و همدردی، دادگری، وفاداری، احترام به قدرت و پاکی در برابر زشتی. ما با تمایل به این پنج ستون زاده می شویم و احساس و درک ما از خوب و بد را شکل می دهند. همه ما احساس زشتی و کثیفی را می فهمیم ، حالا چه از دیدن غذایی فاسد و کپک زده این احساس فعال می شود و یا هم خوابگی خواهر و برادری با هم . اگر این احساس از دیدن گوشت خوک، شیشه عرق سگی، مانتوی کوتاه، زلف مشعشع و گناهان اسلامی به لرزه در آید دلیلش را باید در جای دیگری جستجو کرد : مغزشویی نگهبانان پروردگار قهار در روی زمین.
مردم به اخلاقیات روزمره جامعه که خودشان هم در شکل دادن به آن سهیم اند زیاد فکر نمی کنند. این اخلاقیات به بخشی از ما تبدیل شده اند و دائم آنها را باز تولید می کنیم و از زیر پا نهادنشان تنمان بر خود می لرزد. پوچی وپرتی این اخلاقیات پاک و منزه اسلامی هنگامی رو می شود که شما به محیط غریبه ای وارد شوید. مثلا از ایران بروید به آلمان . اخلاق آنها برایتان غیر قابل درک است. آیا درست است که زن پستان هایش را بیرون بیاندازد؟ شورت آن خانم از زیر دامنش بیرون زده . آن مرد آستین ندارد و با شورت کوتاه می رود. آی خدا آخر زمان شده . غرق شدم در این همه پستان و ران و زلف پریشان ! امام زمان چرا ظهور نمی کند؟
وقت آن است که جوانان و دانشجویان که با دانش سرو کار دارند با نگاهی باز به انتقاد از اخلاقیات زورکی و جاهلانه نگهبانان خدا در روی زمین بیاندیشند و ملت را از شر احساس گناه برهانند. نگهبانان اخلاقی ولایت فقیه در کله های ما جا خوش کرده اند ، یا نگاهی رادیکال و انتقادی از مغزهایمان بیرنشان کنیم. در زباله دانی تاریخ باز است. نترسیم. شروع کنیم.
۱ نظر:
پولا عزیز
هالی نوشتی
ایکاش این جوانان مملکت اسلامی که توی مهمانی ها و پارتی ها و عکس ها و رفتار هاشون از هنرپیشه های هالیودی تقلید میکنند و بیشترشون هم دانشگاه رقته هستند کمی به این پارادوکس فکری شون می اندیشدند ! توی سایت های اینتر نتی مثل فیس بوک ، اورکات و ... بعضی از دحتر های ایرانی مانند پورن استارهای درجه 3 اروپا لباس میپوشند و جالب اینکه مسلمون هم هستند و با امثال من دعوا میکنند که تو اخلاقیات نداری چون خدا رو قبول نداری ! پارادوکسی که جامعه ناهنجار و سرگوب شده ایران بهش دچار شده به این زودها قابل درمان نیست .. پسر ها هم که دیگه بهتر دیدی با هر موجود ماده ای حاصرند رابطه جنسی و سکس داشته باشند ولی هنگام ازدواح دنبال دختر باکره میگردند ؟؟؟
مذهب همین ارمغان ها رو داره دیگه همه مذاهب همین هستند اسلام اخوند هم که بد ترین نوعش هست
شاداب باشی
ارسال یک نظر