سه‌شنبه، دی ۲۷، ۱۳۸۴

خانه

این جا درست مثل خانه ی آدم است. گاهی وقت ها از سر و ریخت آن خسته می شوی و دلت از آن می گیرد. دستی به سر و رویش می کشی و دلپذیرش می کنی برای خودت و مهما نانت. چند روزی درش را می بندی و می روی مرخصی و یا حالت خوش نیست و گردش در بیرون را به ماندن در خانه ترجیح می دهی و یا مریض می شوی و بستری می شوی و کسی نیست تا خانه را آب و جارو کند و گل ها را آب بدهد و پنجره هایش را بگشاید تا هوای تازه تری در آن بوزد. یا کلیدش را گم می کنی و تا آن را بیابی چند روزی گذشته و دوستان می آیند و دست خالی بر می گردند. شده است که چیزی در بساط نداری و مهمان هم نمی توانی بپذیری و گوشه گیر می شوی وکم کار. این خانه چون در یک جامعه باز موجودیت دارد بنابراین همسایه ها و دوستان و آشنایان همواره بر درش می کوبند و چه بد است که دست خالی برگردند. اما روزگار است و صاحب خانه همیشه نمی تواند در خانه باشد. این ها را گفتم که بگویم وب لاگ هم درست مثل خانه ماست. از گزند سرما و گرما به آن پناه می بریم و در آنجا احساس آرامش و آسایش داریم و صاحب این خانه باید مهمان نواز هم باشد و گرنه کلاهش پس معرکه است و در تنهایی دق مرگ خواهد شد. بگذریم داشتم آب و جارویی می کردم و گرد و خاکی بپا کرده بودم و این بلاگ رولینگ هم هی ما را پینگ می کرد و دوستان هم هی می آمدند و یا می آیند و ما خجلت زده می شویم و آنها دست خالی بر می گشته و یا برگشته اند و شاید نفرین مان هم کرده باشند. ما مخلص همگی هستیم و در خانه برای همه عزیزان باز است. خوش آمدید.

هیچ نظری موجود نیست: