سه‌شنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۵

ایستاده چو شمع

روزهایی بود که به سرنوشت آرش و رنج و دردهای او در زندان و ایستاده گی او در برابر ستم گر، چشم دوخته بودیم و می کوشیدیم تا از راه اینترنت صدای در گلو خفه شده او را به گوش بسته مردم ایران و جهان برسانیم. تلاش های وب لاگ نویسان و به ویژه کانون وب لاگ نویسان بی سود و ثمرنبود. آرش با هر سختی که بود بار دیگر توانست رنگ آزادی را ببیند، گرچه در این راه عذابی را تحمل کرد که تا زنده است آثار آن بر تن و روان او بر جاست. چیزی نگذشت که بیماری سرطان زبان به سراغ او آمد. مگر این تن درهم شکسته چه تاب و توانی دارد. امروز که گویا را دیدم و آن فراخوان یاری به آرش دلم بسیار گرفت. به راستی گناه آرش چه بود. چرا آرشی که باید مثل همه ی دیگر جوانان جهان بتواند آزادانه زندگی کند باید بخشی از زندگی خود را در زندان و بخش دیگرش را در بیمارستان به سر آورد. چرا امکان معالجه یک بیماری نه چندان خطرناک مثل سرطان زبان را این جامعه لعنت زده نتواند بدهد. پس کجاست پول بشکه های نفتی که امام مرحول قرار بود پشت در خانه آرش و ما بگذارد؟ حکومت اسلامی آرزو دارد که آرش و آرش ها زنده زنده سر برخاک نهند. مگر خاوران را از یاد برده ایم؟ اما آرش ایستاده و تسلیم هم نمی شود نه به حکومت سرطانی و نه به بیماری آن. دست آرش را در این شرایط بحرانی بفشاریم و به یاری او برخیزیم. کمک های ما هر چند ناچیز و کوچک می تواند باری را از دوش آرش بردارد. حالا که آزاد می خواستیم اش ، خرم و تندرست و سرسبز هم بخواهیم اش. در وب لاگ او شماره حسابی که می توان با آن پول به حسابش واریز کرد ، درج شده است.

هیچ نظری موجود نیست: