حکومت اسلامی چون سی سال گذشته باز هم در روز یکشنبه فاجعه آفرید و مردم بی دفاع را به گلوله بست. خشونت و وحشی گری از ویژه گی های ذاتی حکومت اسلامی در ایران و تمامی حکومت ها و احزاب اسلامی در سراسر جهان است. منطق اسلامی جز چماق حربه ی دیگری ندارد.
متاسفانه برخی از افراد اپوزیسیون که هنوز به حکومت اسلامی توهم دارند و بند ناف خود را از این تفکر نبریده اند و از سوی دیگر تبلیغات چیان دربار ولایت به سرزنش مردم برخاسته اند و آنها را به خشونت ورزی متهم می کنند. گویا این مردم بودند که مزدوران بسیجی و پاسدار را با گلوله و چماق می زدند و با ماشین از روی آنها رد می شدند.
این گفته ها یا صادقانه است و یا از دوز و کلک های خود رژیم برای مظلوم نمایی است. روزی نامه بازجوی اوین سرشار از این مزخرفات است. در این جا روی سخن من نه با آنها بلکه با دوستانی است که از روی دلسوزی و صداقت با خشونت مخالفت می ورزند.
دوستان! من هم با خشونت کور صد در صد مخالفم و تا جایی که بتوانم از دست زدن به آن خودداری می ورزم و همواره به دیگران هم هشدار می دهم که از آن دوری کنند. چون اعتقاد دارم که برای رسیدن به اهداف انسانی، تنها باید از ابزار انسانی سود برد. اما من به این بهانه از مردم نمی خواهم که از خواست های انسانی خود عقب نشینی کنند، از خودشان دفاع نکنند و یا شعارهایشان را محدود کنند به رفتن احمدی نژاد و آمدن موسوی ( آقای موسوی هم می گوید خواست مردم دیگر مسئله انتخابات نیست). این دوستان در حقیقت با خود خشونت نیست که مخالفند، آنها مخالف رد شدن مردم از روی خط قرمزهای نظام هستند. آنها نگران سرنگون شدن حکومت اسلامی اند. این آقایان تصور می کنند که تعویض خامنه ای با رفسنجانی و احمدی نژاد با موسوی، گره کور استبداد در ایران را می گشاید. این ها هنوز متوجه نشده اند که مردم ستم دیده از کلیت نظام خسته شده اند.
سی سال صبر و تحمل خشونت و زور و سرکوب گری به انتها رسده، قانون اساسی حکومت باید برچیده شود. مگر نگفتند: آواز ممنوع، خنده، شادی، انتخاب لباس و رنگ، اندیشیدن، مطالعه، بازی شطرنج، رقصیدن، سرخوشی،عشق ورزیدن ممنوع و ما گردن نهادیم. مگر برای اندیشه هایمان ما را به گلوله نبستند؟ شکنجه ندادند؟ زندانی نکردند؟ و ما گردن نهادیم. مگر حجاب اجباری بر سرمان نکردند؟ موهایمان را به آتش نکشیدند؟ سکوت کردیم و دم بر نیاوردیم. گفتند بیایید و از میان کسانی که ما می گوییم یکی را انتخاب کنید. مگر شرکت نکردیم و باز هم کلاه سرمان گذاشتند. دیگر بس است. ما به هر سازی نمی رقصیم. معنای خشونت را فراموش کرده اید که مرتب به مردم هشدار می دهید دست به خشونت نزنند؟
وقتی مردم فریاد می زنند : مرگ بر دیکتاتور. مرگ بر خامنه ای. مرگ بر اصل ولایت فقیه. تن این جماعت به لرزه در می آید. شما فکر می کنید خانواده ها و وابستگان کشته شدگان، شکنجه شدگان، زندانیان، تحقیر شدگان و آوارگان دست از سر حکومت اسلامی بر می دارند؟
من هم با خشونت مخالفم. از همین جا می گویم : هر حکومتی که بخواهد خامنه ای، احمدی نژاد و یا حسین بازجو را اعدام کند من نخستین مخالف آن حکومت خواهم بود. من با اعدام و یا حذف فیزیکی انسان ها مخالفم. اگر به اراده ی مردم بود هرگز خون از بینی کسی سرازیر نمی شد. از مردم نمی توان انتظار داشت هنگامی که تفنگ ها به سوی آنها شلیک می کنند، بایستند و بگویند: بفرما منو بکش. مردم از خودشان دفاع می کنند. وسط درگیری ماست نمی فروشند. حتی در اعلامیه جهانی حقوق بشر « قیام بر ضد ظلم و فشار استبداد » محترم شمرده شده است. حالا دوستان فریاد واخشونتا بلند کرده و گناه حکومت در قدرت را به گردن مردم می اندازند؟ روز یکشنبه این مردم بودند که از نیروهای سرکوب گر محافظت می کردند.
شش ماه است که مردم دارند با صلح و آرامش می گویند : خامنه ای این آخرین پیام است. بساط استبداد را جمع کنید. به جز سرکوب و خشونت از سوی حکومت چه پاسخی به آنها داده شده است؟ فکر می کنید ملت تا بیست سال دیگر هر روز به خیابان می آید تا مورد تشویق برادران بسیجی قرار بگیرد؟ نگاهی به تاریخ معاصر جهان بیاندازید! کدام جنبش مردمی علیه استبداد( آن هم از نوع ولایتی) را سراغ دارید که ملت برای سرنگونی اش مجبور به دادن قربانی نشده؟
این ما نیستیم که خشونت می ورزیم. این ما نیستیم که تعیین می کنیم خشونت باشد یا نباشد. شکل مبارزه و نوع برخورد دشمن با اعتراضات مردم تعیین کننده لحظه هاست. ما به مردم می گوییم که از خشونت کور بپرهیزند، اما نمی توانیم از آن ها بخواهیم که در برابر بربریت بسیجی و پاسدار از خودشان دفاع نکنند.
هیچ وحشی گری و بربریتی نیست که حکومت اسلامی از آن علیه مردم ایران استفاده نکرده باشد. سی سال خفقان، شکنجه، زندان و اعدام. سی سال فشار. سی سال خشونت ورزی و تحقیر. کافی نیست دوستان؟
انفجار خشم مردم در روز عاشورا، انفجار بغضی بود که خود حکومت آفریده و خود از قربانیان آن خواهد بود. هنر ما این است که این کینه و نفرت را به شور و شوق برای پس گرفتن هویت ایرانی امان و برای دوباره سازی آن تبدیل کنیم. این مهم با دستور صادر کردن از لندن و پاریس ممکن نمی شود. این دوستان باید با نوستالژی حکومت اسلامی وداع کنند و غصه ی سرنگونی آن را نخورند. اگر می خواهند اثر گذار باشند باید وفاداری خود را به دمکراسی، آزادی و حقوق بشر نشان دهند. یک بام و دو هوا نمی شود. مردم عزم را جزم کرده اند که از دست این نکبت رها شوند. آنها خون خود را نمی دهند که این گند و کثافت قرون وسطایی را وصله پینه کنند. اصلاح طلبی واقعی بدون رفتن به ریشه ها مفت نمی ارزد.
این شیرزنان و دلاور دختران، این پسران جوان و مردان باشرفی که در خیابان ها فریاد می زنند، ارزش حکومتی هزاران بار بهتر از این نظام کپک زده اسلامی را دارند. جهان این پیام را دریافته و ما را تحسین می کند. امروز مردم ایران در خط مقدم جبهه ی آزادی و دمکراسی علیه حکومت دین و خرافات در کل خاورمیانه و جهان هستند. در هیچ جنبش فراگیری این همه زن در صف اول مبارزه نبوده اند. ارزش های زیبایی را که زنان و جوانان ما در شعارهایشان فریاد می زنند، زبانزد جهانیان شده است. پیام ملت ما این است : آزادی، آزادی و باز هم آزادی.
۱ نظر:
حق گرفتنی است نه دادنی و هیچ دیکتاتوری به میل خود عدالت و آزادی و حق و حقوق مردم نمیدهد بلکه مردم با مقاومت خود و با زورعاقبت از قبول ظلم سر باز میزنند
ارسال یک نظر