دمكراسي را بايد آموخت !
هواداران جمهوري و دمكراسي در ايران بيانامه اي را در شبكة جهاني اينترنت منتشر نموده اند و از ايرانيان خواسته اند كه آن را پشتيباني نمايند. اين نخستين بار نيست كه ما شاهد انتشار يك بيان نامه در دفاع از جمهوري و دمكراسي هستيم. و بي شك آخرين بار نيز نخواهد بود. همين چندي پيش منشوري بنام منشور 81 بر روي اينترنت گذاشته شد كه مضمونش با اين بيان نامه اخير تفاوت چنداني ندارد. من خود با بسياري از اين بيانيه ها هيچ مشكلي ندارم. مضمون اكثر آنها انساني و نيك پندارانه است. اين بيان نامه ها با عشق به مردم ايران و آرزوي زيستن در جامعة اي دمكراتيك و آزاد نوشته مي شوند. اما چرا هيچ كدام از اين ها به نيروي مادي تبديل نمي شوند؟ بايد يك جاي كار گير داشته باشد كه اين نيات خيرخواهانه به جايي نمي رسند. اگر با چشم باز و بدون پيشداوري به وضعيت نيروهاي سياسي كه مي خواهند نيروي مادي و پيشبرندة اين بيان نامه ها باشند نظري بيندازيم ، پاسخ هاي زيادي به دست مي آوريم. احزاب و سازمان هاي سياسي خارج كشور كه از زير تيغ كشتار رژيم جان سالم بدر برده اند، نتوانسته اند در اين چند ساله حتي يك نفر را به سوي خود جذب كنند. آنها همواره دچار بحران ريزش بوده اند و بسياري از نيروهاي فعال خود را از دست داده اند. اين بحران ها نه بحران نظري ( كه صد البته نقش بسياري در اين ريزش ها داشته ) بلكه بيشتر بحران قدرت در درون اين جريانات بوده است. رهبران مادامالعمر اين جريانات براي حفظ قدرتشان در محدودة حزب چند نفري اشان همواره ديگر نيرو ها را به مثابه دشمن به هوادارانشان معرفي نموده اند. هر كسي كه چند سالي بيشتر در اين جنبش بوده است ، خود را مالك همه چيز مي داند. با اينكه تفكر شبان / رمه گي سالهاست كه زير سوال رفته است ، اما هنوز بسياري از اين آقاياني كه چند پيراهن بيشتر پاره كرده اند فكر مي كنند سرقفلي جنبش چپ و دمكراتيك از آن آنهاست. در جريان امضاي همين بيان نامه بسياري گفته اند كه چون امضاي فلاني پاي آن است من امضا نمي كنم. آنها به ذات بيانامه توجهي ندارند ، بيشتر برايشان مهم است كه چه كساني امضا كرده اند. اين دعواهاي پوچ و كهنسال هيچگاه به پايان نمي رسند. اگر اين رهبران سنتي از “ من “ خود كوتاه بيايند “ با هر بيانيه اي مي توان به مصاف رژيم رفت. براي من مثل روز روشن است كه اين آقايان با تهمت زني، پيشداوري و خاك پاشي در چشم جنبش دمكراتيك ، اين بيانيه را نيز به بايگاني تاريخ مي سپارند. هر چند من از ته دل آرزو مي كنم كه اي كاش اين بيانيه كارپايه اي مي شد براي تمامي نيروهاي هواخواه جمهوري و دمكراسي در ايران. تنها راهي كه مي تواند ما را از اين بن بست بيرون بكشاند ، آموزش دمكراسي و روح مدارا و گفتگو است. دمكراسي را نه مي شود به زور پياده كرد و نه يك حق آماده است كه ما آن را از كسي بگيريم. دمكراسي بايد در درون ما ذاتي شود. بايد آن را از پايه بياموزيم. نوشتن جمهوري و دمكراسي بر روي يك كاغذ كاري است كه نزديك به صد سال در كشور ما دارد مي شود. اين نوشتار ها بايد به نيروي مادي تبديل شوند. مردم بايد به ما اعتماد كنند، اين اعتماد ساده بدست نمي آيد. تنها كردار و گفتار راستين و همبستة ما مي تواند اين اعتماد را در مردم برانگيزاند. هرگاه مردم ببينند كه نيروهاي سياسي مي توانند بر سر حداقلي با هم به تفاهم برسند^ بي شك به سوي آنان خواهند آمند و در مبارزه آنان شركت خواهند كرد. تاريخ جريانات بزرگ سياسي ايران پر است از انشعاب وجدايي. هنوز پس از بيست و چهار سال يك ائتلاف و يا اتحاد درازمدت در ميان آنها شكل نگرفته است، آيا فكر مي كنيد كه اين بيان نامه مي تواند به اين روند خاتمه دهد؟ پاسخ آري به اين پرسش بسيار بسيار سخت است. هر چند اين آرزوي اكثر نيروهاي فعال جنبش جمهوري خواهي و دمكراسي است، اما تا واقعي شدن آن راه درازي در پيش است . راهي كه تنها با مدارا ، گفتگو و فرود آمدن از برج عاج حزبي و سازماني كوتاهتر خواهد شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر