سه‌شنبه، تیر ۳۱، ۱۳۸۲

هشت تير، جنبش دانشجويي و حميد اشرف
امروز روز هشتم تير بود. سالها پيش در چنين روزی درست مثل امروز ، حميد اشرف همراه با همرزمانش در محاصره ی ساواك شاه قرار گرفتند و همگی توسط آدمكشان رژيم ستمشاهی كشته شدند. آنها همگی دانشجويان زبده ی بهترين دانشگا ههای آن روز ايران بودند. اگر جامعه ی ما در آن روز ها بويی از دمكراسی برده بود ، بی شك آنها می توانستند اعتراضات خودشان را به شيوه های مسالمت آميز پيش ببرند. اما خفقان و سركوب آن روز ها ، اين جوانان ميهن دوست و آزاديخواه را به مبارزات زير زمينی كشاند و باعث شد كه كشور ازتوان دانشی اشان محروم شود. اگر آنها اجازه می يافتند كه حرفها و خواسته هايشان را از راه احزاب و سازمانهای سياسی بيان كنند، هرگز دست به اسلحه نمی بردند. سالها پس از آن هشت تير ، روندگان راه آنان همراه با مردم توانستند آن ديكتاتوری را سرنگون كنندو نسيم آزادی را به ارمغان آورند. اين بار اما رژيم جايگزين همان روش را پی گرفت. دوباره دستگاه سركوب برقرار شد و دوباره درب دانشگاهها بسته شد. سركوب و خفقان باز هم حاكم شد. رژيم مردم را هم با فريب وارد ميدان كرد. زهرا خانم نامی به عنوان مادر نمونه در تلويزيون به مردم معرفی شد. اين مادر نمونه پسرش را لو داده بود و او را به زير تيغ اعدام فرستاده بود. آری همچون گذشته تاريخ باز هم در ميهن ما تكرار شد. دوباره باز هم همان آش و همان كاسه. هزاران تن از گل های سرسبد جامعه- كه می توانستند ايران را به گلستان تبديل كنند- روانه ی سياهچالها شدند. تعقيب و گريز، دستگيری ، شكنجه و اعدام رويداد روزمره ی زندگی در ايران شد. هزارن هزار مجبور به ترك عزيزان خود شدند. ته مانده ی آنان را هم پس از سالها آزار تنی و روانی به دستور خمينی به جوخه های اعدام سپردند. ديگر خيالشان راحت شده بو د و فكر می كردند كه ريشه ی اعتراض را درآورده اند. اما اين خيالی بيش نبود. جنبش های دانشجويی ، اعتراضات پراكنده در شهر ها و روستا آغاز شد . ديگر اين گروهك های محارب با خدا و خلق خدا نبودند كه به استبداد و ديكتاتوری ولايتی اعتراض می كردند. اينها جوانانی بودند كه زير سيطره ی اين نظام باليده و رشد كرده بودند. دانشجويانی بودند كه از دهها سد سياسی/ عقيدتی گذشته بودند. بچه های زاده ی انقلاب حالا بزرگ شده اند و كار و آزادی می خواهند. اينها جهان خودشان را خوب می شناسند. روزگار ی نيست كه بتوان آنان را به مبارزه ی زيرزمينی كشاند. آنها شمشيرشان را از رو بسته اند. اگر حميد اشرف و سازمان چريكهای فدايی خلق ، يا مجاهدين آن دوره ، در صد كوچكی از جامعه ی دانشجويی آن روزگار بودند، امروز اينها بيست ميليون هستند. نه می توان همه شان را به زندان انداخت و نه اعدام كرد. جامعه ی ما يك جامعه ی پس از انقلاب است . اين جامعه بيدار است. حق و حقوق خودش را می شناسد. اين جنبش تا به خواست خود نرسد ، آرام نمی گيرد. امروز در برابر سركوب خشن پس بنشيند ، فردا دوباره با توان بيشتری به ميدان می آيد. اين جوانان هم سالها تلاش كردند تا با آرامش جامعه را به سمت دمكراسی نسبی سوق دهند. اما شما نگذاشتيد.
آری ، مردم ما برای رسيدن به آزادی جوانان بسياری را از دست داده اند. حميد اشرف و دوستانش نيز از آن جمله اند. ياد همگی اشان گرامی باد.

هیچ نظری موجود نیست: