من نام وبلاگم را به « امروز» نگرداندم. چرا این کار را نکردم؟ برای من امر آزادی بیان بسیار با ارزش است . همچون لفظ دری است که ناصر خسرو آن را به پای خوکان نریخت. اینکه اسلامی نویسی بنام حسین درخشان بخواهد درس آزادی بیان به من بدهد، نهایت شرمساری آزادیست. این آقایانی که امروز و در امروز از همقطاران دیروز خود تیپا می خورند ، ارزش دفاع ندارند. اینها کسانی هستند که هنوز که هنوز است بنام خمینی قسم می خورند و برای درس عدالت و آزادی دادن ما را به او رجوع می دهند. رادیکال ترین آدم اینها که نوچه های بسیاری هم دارد ، مسعود بهنود است که رفسنجانی را امیرکبیر و نجات دهنده ایران می خواند. سید ابراهیم نبوی است که پس از سالها هم کاسه گی با امثال حسین شریعتمداری ، هنوز هم در خارج کشور توهم پراکنی می کند و فحش هایش را به اپوزیسیون می دهد. آزرم نیست که اینها مدافع آزادی بیان شده اند و با توهم پراکنی های مداوم تخم نفاق و پراکندگی در میان اپوزیسیون می پراکنند و در زیر لحاف پای امثال ابطحی و خاتمی را لیس می زنند. این اسلامی نویس هایی که هم رفیق دزدند و هم همراه قافله ، چه می فهمند از آزادی بیان. اینها پای منافع رژیم که به میان می آید ، می شوند خودی و ما را غیر خودی می خوانند. آیا در کشورهای متمدن اروپایی به « نو نازیست ها » آزادی بیان می دهند که ما نام خود را برای « نو خمینیست ها » دگرگون کنیم و بشویم کیسه کش حمام اصلاح طلبانی که هنوز حتی یک گام به سوی اصلاح گری بر نداشته اند؟ برای من طبیعی است که مسعود بهنود یا حسین درخشان و شرکای حلقه ملکوتی اش به این عملیات های خودنمایانه و خوش رقصی برای جناحی از رژیم بپردازند. اینها اسلامی نویس بوده اند و خواهند بود. بگذریم از قرطی بازی های سطحی و ابلهانه ای که از فرهنگ غرب ارائه می دهند. و یا در مسابقات رای گیری از ما می خواهد که بین سگ زرد و شغال ، یکی را برگزینیم. انسان خردمند در این دامچاله هایی که بالای سرش نورافکن هم روشن کرده اند نمی افتد. درد من این است که بسیاری از وبلاگ نویسان انساندوست که قرشمال گری این دارو دسته ها را بر گوشت و پوست خود لمس کرده اند چرا در این دامچاله افتاده اند. آیا صرف آزادی بیان می تواند این موضوع را توجیه کند ، که ما برویم و بایستیم در صف « نو خمینیست ها » ؟ چرا هنگامی که دارند نازنینی شانزده ساله را بالای دار می برند و ده ها نوجوان دیگر هم در صف ایستاده اند ، خفقان می گیریم و حاضر نیستیم ، پای یک اعلامیه خشک و خالی را امضا کنیم. و به بهانه سیاسی بودن آن را رد می کنیم . خواب مان این قدر سنگین است. من به هیچ قیمتی نمی روم پشت سر آدمی بایستم که در وبلاگش می نویسید ، خبر اعدام عاطفه رجبی دروغ است. آری آزادی بیان برای کسانی مقدس است که مبنای فعالیت سیاسی و اجتما عیشان گفتگو و رومداری و انسان باشد . فاشیست هایی که دستور آدمکشی داده و می دهند نمی توانند به بهانه آزادی بیان از خود رفع مسئولیت نمایند و تازه مظلوم نمایی هم بکنند. بروید پرونده این آقایان را بخوانید تا بفهمید چرا شاملو می گفت این ملت حافظه تاریخی ندارد. و بیچاره چقدر از دست همین آقایان چوب خورد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر