پنجشنبه، فروردین ۰۴، ۱۳۸۴

کتاب کودک

این نوشته ناصر بسیار خواندنی است. ناصر راست می گوید، بهترین هدیه ای که می توانیم به کودکان امان بدهیم. آگاهیست. متاسفانه در ایران می گفتند اگر کتاب به بچه ها بدهی چشم و گوششان باز می شود و شر دست آدم می دهند. البته این حرف پر بیراه هم نبود. بیداری و آگاهی در ایران همواره با زندان و شکنجه و رنج همراه بوده و هست. یادم می آید که کتاب خانه کانون پرورش را تازه گشوده بودند ( تنها اقدام بسیار مثبتی که رژیم گذشته انجام داد)من عضو هفدهم بودم. کناب های کانون هم بی نظیر بودند. کتاب طلا در مس براهنی را آورده بودم که بخوانم، همسایه ای داشتیم که مامور پیش و پا افتاده کمیته مشترک شهربانی و ساواک بود. چشمش که به کتاب افتاد انگار مار دیده باشد گفت : « این کتاب را از کجا آوردی؟ » گفتم : « از کتاب خانه گرفته ام » گفت : « می دانی که این کتاب جرم دارد ؟ » گفتم : « اگر جرم دارد چرا در کتاب خانه دولتیست ؟ » گفت : « این ها تله است برای به دام انداختن افراد ضد مملکت و خائنین به وطن است. بدو سریع پس بده » به او گفتم که می روم و پس می دهم، نامرد رفته بود به پدرم هم گفته بود و کلی دعوای خانگی برای من درست کرد. البته عشق و کنجکاوی باعث شد که من کتاب ها را در خفای کامل بخوانم . بارها کتاب هایم سوخته شد و بارها مجبور شدم که در تاریکی شب یا کناب سوزان راه بیندازم و یا کتاب ها را به رودخانه بریزم. بعدها خفقان به جایی رسید که مجبور شدیم خودمان هم به زیر زمین برویم. آری سرنوشت کتاب خواندن در کشور ما این گونه بوده و هست.

هیچ نظری موجود نیست: