پنجشنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۷

انقلاب ربوده شده

پایمالی حقوق ابتدایی مردم ایران در سی سال گذشته توسط حکومت عدل علی و زندگی طاقت فرسا، بیکاری، فقر روزافزون، نابرابری اقتصادی و طبقاتی شدن هرچه بیشتر جامعه، حکومت اسلامی را هر روز بیش از گذشته به بن بست می کشاند.
دستگیری، شکنجه و اعدام معترضین نتوانسته صدای مردم را خفه کند. رعب و وحشت انداختن در دل شهروندان و نظامی کردن شهرها و روستاها هم کمکی به ثبات و پایداری حکومت نکرده است. تبلیغات گسترده برای انتخابات آینده ریاست جمهوری و قهر و ناز کردن های خاتمی و درگیری های حاد مابین خودی ها و جنگ های زرگری برای داغ کردن تنور انتخابات نتوانسته سرپوش بر نارضایتی های عمیق مردم بگذارد. اگر روزگاری تهدیدهای بوش و حمله ساخته گی آمریکا را بهانه بسیج مردم می کردند، اگر بمب هسته ای ملی را به کار می انداختند تا با احساسات ناسیونالیستی مردم بازی کنند، امروز این بهانه ها پاسخ نمی دهد. بوش که رفته و جایگزینش اوباما هم هنوز موضع خود را در برابر این بازی های سیاسی روشن نکرده است. حقیقت این است که حکومت اسلامی از اوباما باید بیشتر بترسد تا بوش. در دوره حکومت بوش تمام اقدامات عملی او و سیاست بازی هایش در جهت تقویت حکومت اسلامی بود. دشمن اصلی او صدام را از روی زمین محو کردند و شر مزاحمت های طالبان را کوتاه کردند و قدرت شیعه را در عراق و لبنان افزایش دادند. دگرگونی های اساسی در ایران(چه مثبت و چه منفی) همواره در دوره حکومت دمکرات ها روی داده است.
مردم نان می خواهند، آزادی می خواهند، زنده گی می خواهند. روضه ومنبر و مداحی و موعظه اخلاقی حال مردم را به هم زده است. دنیا دگرگون شده نسل جوان امروز نیازهایی دارد که اسلام پاسخ گوی آن نیست. شلاق و تعزیرو روسری و قصاص را تنها به زور سرنیزه می توان پیش برد. حکومت اسلامی پس از سی سال آزار مردم نشان داده که نمی تواند نیازهای آنان را برآورد. حتی اگر بخواهد هم نمی تواند، مردم هیچ اعتمادی به شکنجه گران ندارند. حکومت دیگر قادر به بسیج نیروهای خودی هم نیست. تنها تکیه گاهی که برای آنها مانده نیروی تا بن دندان مسلح سپاه پاسداران است که با غارت ثروت های ملی و بستن دهان آنها عمرش را کمی درازتر می کند. این ها چون با پول نفت هر روز بیشتر مسلح می شوند تمایل چندانی به دگرگونی ندارند، اگر چه واقعیت آنها را تجزیه خواهد کرد.در میان نیروهای سرکوب کم نیست آدم هایی که از بی آینده گی خسته شده اند. مشکل حکومت این است که اگر یک روز دست از سرکوب بردارد مردم آنها را به پایان می رسانند.
نسلی که در این سی سال با زور چماق پرورش یافته و در طول زندگی خود ناعدالتی و ستم گری را با گوشت و پوست لمس کرده، دارد برای خواسته های طبیعی اش به میدان مبارزه می آید. گسترش جنبش های دانشجویی و تلاش زنان و کارگران جهت به دست آوردن حق پایمال شده خود و نظامی کردن شهرها توسط حکومت اسلامی برای مقابله با این جنبش ها را نمی توان نادیده گرفت. حکومت اسلامی در حالی به پیشواز جشن انقلاب ربوده شده می رود که با چالش های بزرگی روبروست. در درون چالش با مردمی که از شعار و موعظه خسته و دل زده اند و در بیرون با قدرتی که می خواهد تکلیف خود را به سود یا زیان مردم ایران با آنها روشن سازد. حکومت اسلامی با نسل کشی هولناک خود ( که به گورستان آنها نیز رحم نمی کند) و با از بین بردن و یا تبعید صدها هزار روشنفکر و تحصیل کرده مانع رشد و بالیدن فضای سیاسی ای شد که می توانست به دمکراتیک کردن کشور و آبادی آن یاری فراوان رساند. زمان از دست رفته و فرصت بازگشت هم نیست. تنها راه باقی مانده آن است که قدرت را به مردم بازگردانند که متاسفانه این ها توان آن را ندارند.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

Khob gofti agh har chi dar in zamineh begi kam gofti. Marg bar akhondisme jani