این مقاله راسال گذشته در وبلاگ دیگری منتشر کرده بودم . هنوز هم تازه گی خود را حفظ کرده است.
نه سلطنت طلبان نه آمريكا نه طالبان. مردم ايران
امروز پرسش مردمان بيدار جهان اين است : آيا دولت آمريكا نادان است و نمی داند چه می كند؟ در پاسخ به اين پرسش هم می توان گفت آری و هم نه.
نه ، دولت آمريكا چنان كه می نمايد نادان نيست. اين دولت از يكسو دارای سازمانهای جاسوسی، ديپلماتهای كاركشته ، دانش آموختگان ويژه در زمينه ی سياست خارجی و صدها نهاد و سازمان پژوهشی است ، كه شبانه روز سرگرم كنكاش و بررسی در سياست های ديگر كشورها هستند. اين دستگاه عريض و طويل سالانه هزاران كتاب ، نشريه ، روزنامه، فيلم و.... بيرون می دهد.
از سوی ديگر آری . سياست خارجی آمريكا را كسانی پيش می برند كه پشتيبانان آنها سرمايه داران بزرگ صنعت نفت واسلحه هستند. و در اكثر موارد برنامه ريزی ها نه بر پايه ی داده های آن سازمانهای عريض و طويل بلكه بر شالودة منافع گروهی كه قدرت را در دست دارند، انجام می گيرند. بسياری از اين برنامه ها مثل پروژه افغانستان و عراق با شكست مواجه می شوند. چرا كه آمريكا هيچگاه و در هيچ جای دنيا سياست سازندگی را به پيش نبرده است. آنها قدرت تخريبی بی مانندی دارند. اما پس از تخريب ديگر ابتكار عمل را از دست می دهند. كودتا در شيلی وبر سر كار آوردن پينوشه نمونه قدرت تخريبی آنهاست. آمريكا اگر هم در جايی منشاء سازندگی به سود خود بوده ، تنها به دليل سرازير كردن سرمايه به آنجا بوده است. طرح مارشال را خود اروپايی ها پيش بردند، وآمريكاتنها سرمايه گذار بود.
امروز تمام شواهد گواهند كه حمله به عراق خواسته شخص بوش و شركت های نفتی/ نظامی دور و بر او بود. آنها برای دميدن در آتش جنگ دست به تقلب های آشكار و بچه گانه ای زدند، كه دستشان برای جهانيان رو شد. آنها دم و دستگاه پوشالی صدام را در مدت كمی تار و مار كردند، اما پس از آن ديگر ابتكار عمل را از دست دادند. آنها هيچگونه ايده ی روشنی برای آينده عراق ندارند. تنها چيزی كه به خوبی از آن پاسداری می شود چاه های نفتی و ثروت های ملی مردم بی پناه عراق است.
در جريان جنگ ، دولت راست گرايان افراطی بر طبق عادت ديرينه اشان كوشيدند برای اين حماقت تاريخی خود شركايی هم بتراشند. اما اين كوشش ها به ديوار سنگين منافع اقتصادی فرانسه ، آلمان و روسيه برخورد. تلاش آنها برای فريب افكار عمومی جهان نيز با موجی از اعتراض مواجه شد.
تازه اين سياست های احمقانه دولت بوش، گروههای مهاجر و پناهنده عراقی را بر آن داشت تا استفاده خود را از آن ببرند. آنها با خوشرقصی تمام آمريكا را به باتلاق عراق رهنمون شدند. اين گروهها در صورت شكست آمريكا چيزی نداشتند كه از دست بدهند. و سر آخر اينكه اشغال عراق بار ديگر نشان داد كه حمله ی آمريكا به ديگر كشورها نه برای رها سازی مردم آن كشورها كه برعكس برای به برده گی در آوردن آنهاست. امروز اكثر مطالب روزنامه های آمريكا در مورد عراق بر اين محور می چرخند:
- سلاح های كشتار همگانی وجود خارجی ندارند و بوش دروغ گفته است.
- برقراری دمكراسی و دولت قانونی سالها طول می برد.
- اصلا برپايی يك دمكراسی مدل آمريكا در عراق ناممكن است .
- - هسته های مقاومت مردمی روزبروز قدرت بيشتری می گيرند و سربازان آمريكايی را در روز روشن به قتل می رسانند.
افكار عمومی آمريكا دارد می فهمد كه دولت بوش آنها را به كجا برده است. نظرسنجی همگانی می گويد كه هفتاد در صد مردم معتقدند دلايل بوش برای جنگ دروغ بافی محض بوده اند. به همين سبب بوش در سخنرانی اخير خود برای خط پايان گذاشتن بر اين نق زدن ها گفت : ارتش آمريكا مدت زيادی در عراق خواهد ماند. هم او چند هفته پيش گفته بود : ارتش ما تا زمانی كه ضروری باشد در آنجا می ماند، نه يك روز بيشتر از آن .
با تمام اين نادانی های پی در پی، باز هم نيروهای افراطی دستگاه بوش خواهان برداشتن يك گام ديگر در جهت پيشبرد دمكراسی چماقدارانه در خاورميانه و باز كردن دروازه های جديدی به سوی ايران هستند. در همين راستامايكل لدين ( يكی از پژوهشگران محافظه كار انيستيتوی America Enterpriseومشاور فكری اعضای پنتاگون و مدافع سرسخت جنگ عراق) بر اساس همايش های دانشجويان عليه طالبان ايران ، نوشته بود : انقلاب دمكراتيك در ايران آغاز شده است . و ادامه داده بود كه : اين برای آمريكا طبيعی است كه به سرنگونی چنين رژيمی ياری رساند. و مردم ايران اخلاقا“ ... به كمك ما احتياج دارند. سر آخر نتيجه گرفته بود كه : ما بايد تمام تلاش خود را برای به جلو انداختن چنين انقلابی بكار بيندازيم. هر چند آقای لدين ارج بسياری نزد پنتاگون دارد اما دولت بوش هم آنقدر نادان نيست كه نيرو به جايی سرازير كند كه هم اكنون نيمی از توان نظامی اش در آنجا فلج شده است. اين انديشه های سلطه جويانه دو خطر بزرگ برای مردم ايران در بر دارد : نخست اينكه سلاح رژيم طالبانی را عليه مردم و دانشجويان تيزتر می كند و آب به آسياب خامنه ای و رفسنجانی می ريزد ، كه می گويند سر جنبش دانشجويی به خارج وابسته است و بنابراين بايد سركوب شود. دوم اينكه راه سازش با طالبان ايران را هموار می كند. با توجه به اينكه اكثريت مردم ايران و عراق شيعی مذهب هستند ، آمريكا برای كنترل دو كشور با بهره برداری از احساسات مذهبی مردم و سازش پنهانی با سران شيعی در عراق و ايران ، عمر ديكتاتوری در اين دو كشور را طولانی تر خواهد كرد. برای آنها غارت ثروت های ملی در درجه اول است ، چه كسانی بهتر از طالبان ايرانی و عراقی می تواند اين منافع را برآورده سازد. مگر همين طالبان نبودند كه با آمدن دوتا كشتی قراضه ی جنگی روسيه به آبهای خزر، ثروت مردم را دودستی تقديم آنها كردند. هم طالبان ايران و هم طالبان عراق نشان داده اند كه برای ادامه ی ولايت خود حاضر به هر سازشی هستند. همين امروز طالبان ايران از يكسو با تحريك شيعيان در عراق و زير فشار گذاشتن آمريكا و از سوی ديگر با فرستادن سفيران ويژه به آتن ، لندن و ژنو و دعوت وزير امور خارجه انگليس به ايران ، سرگرم چانه زنی با آنها هستند.
مردم ايران اما، به همان اندازه كه از ادامه ی حكومت طالبان در ايران بيزارند ، همانقدر هم از دخالت نيروهای خارجی در تعيين سرنوشتشان متنفرند. نه آمريكا ، نه سلطنت طلبان دست نشانده ی آنها و نه حكومت طالبان نمی توانند اين شور شوق آزادی خواهی را در سينه ی جوانان ما خاموش سازند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر