یکشنبه، دی ۲۸، ۱۳۸۲

این مقاله را برای نخستین بار در سایت گویا منتشر کرده ام
چرا نباید در انتخابات شرکت نمائیم
انتخاب کردن یعنی برگزیدن. گزینش اگر بر پایه ی خرد و شناخت فردی و هم سویه گی با منافع انسان صورت نگیرد، ارزش سیاسی و اجتماعی ندارد. گزینش هنگامی می تواند واقعی و در راستای منافع جامعه باشد که انسان حق گزیدن آزاد را از میان گزینه های گوناگون بیابد. به عنوان نمونه انتخابات در یک جامعه ی تک حزبی و یا تک ایدئولوژی ، چیزی نیست جز به سخره گرفتن مفهوم گزینش بر اساس اراده ی آزاد. بنابراین انتخابات زمانی می تواند جدی گرفته شود که انسان با چشم باز و آزادانه بتواند از میان گرو ها یا احزاب گوناگون ، آن را که به منافع فردیش نزدیک است، برگزیند.

سیرک نمایشی ای که تا کنون در جمهوری اسلامی به نام انتخابات مجلس و یا شورای شهر و یا ریاست جمهوری و ... برگزار شده است را نمی توان انتخابات بر پایه وجدان آزاد شهروندان نامید. دربسیاری از همین نمایش های انتخاباتی با وعده های کوپن قند و شکر و یا با تهدید به نداشتن مهر کذایی در شناسنامه ها ، مردم را به پای صندوق های رای کشانده اند.
پس از مرگ خمینی هیچ کدام از آخوند های دور و بر او نتوانست اقتدار او را باسازی کند ، بنابراین مردم با استفاده از وضعیت روز و بر اساس تضادی که مابین جریانات اسلامی - برای گرفتن فرمان قدرت- افتاده بود ، به جانشین خمینی « نه » گفتند و خاتمی را با وعده وعید های فراوانش فرستادن وسط گود. اگر مردم حق گزینش دیگری داشتند هرگز رای خود را به صندوق خاتمی نمی ریختند. آقای خاتمی جز ریختن آب سرد بر آتش اشتیاق مردم برای دمکراسی و آزادی، کار دیگری از پیش نبرده است. مردم این قضایا را به خوبی می فهمند. بی خود نبود که به رفسنجانی لقب « اکبر شاه » و به ایشان « سید خندان » را دادند. مردم درد هایشان را با همین طنزهای تلخ بیان می کنند. گزینش در سایه ی سرنیز و اختناق ، گزینشی دمکراتیک نبوده و نخواهد بود.
اینکه عده ای از نمایندگان محلس در آنجا بست نشسته اند و به شورای نگهبان اعتراض می کنند کاملا طبیعیست . من هم بودم چاره ای جز این نداشتم. این درگیری ها – بر خلاف گمان عده ای که آنها را بازی می نامند – بسیار واقعی اند. نبرد بر سر منافع طبقاتی و گروهی دو جناح کاملا رو در روی رژیم اسلامیست. مردم در این میانه نقش چندانی ندارند. آنها برای دفاع از خواسته های مردم بست ننشسته اند. تنها نقشی که به مردم داده می شود رفتن به نماز جمعه ، تظاهرات علیه مخالفان و رای دادن در انتخابات نمایشی است. باور کنید اگر خواسته این آقایانی که در مجلس بست نشسته اند : انحلال شورای نگهبان و یا کوتاه شدن دست ولی فقیه از سر قوای سه گانه و یا اعتراض به حذف دگراندیشان و مخالفان بود ، مردم برای همیاری و همکاری با آنان به در مجلس می آمدند. مجلسی که نتوانست قانون منع شکنجه را – که در قانون اساسی هم بر آن تاکید شده – از سد شورای نگهبان بگذراند و بر رد آن از سوی این نگهبانان گردن گذارد، چه خاصیتی برای جامعه دارد؟ مجلسی که نتواند یقه ی باند مافیایی رفسنجانی و دارو دسته اش را بگیرد و آنها را به جرم چپاول ثروت های ملی و گرفتن رشوه از شرکت های نفتی – برای بستن قراردادهای ایران برانداز – به پرسش نگیرد ، به چه کار ملت می خورد؟
مردم ایران به نقطه ای رسیده اند که عطای خاتمی را نیز به لقایش بخشیده اند. آنها مدتها پیش از روی او گذشته اند. آقای خاتمی درمیانه ی جنگ به هواداران خودش در مجلس دستور تسلیم شدن می دهد. او حتی نمی تواند رهبری دارو دسته ی خودش را در اختیار بگیرد ، تا چه برسد به رهبری اراده ی مردم برای اصلاحات واقعی و رادیکال.
همین جا بگویم که پشتیبانی از نیرو های بست نشسته در مجلس نه تنها با تحریم انتخابات تضادی ندارد بلکه در راستای آن است. ما باید به مردم جهان بگوئیم : در انتخاباتی که به نیرو های وفادار به حکومت اجازه ی شرکت نمی دهند ، چرا ما باید در آن شرکت کنیم ؟
گفتن اینکه اگر در انتخابات شرکت نکنیم قدرت به دست بنیادگرایان می افتد و بنابراین باید شرکت نمود و به اصلاح طلبان رای داد ، سخن خردمندانه ای نیست. تا کی مردم باید با چنین دلیل بی پایه ای از دست « بدتر » به دست « بد » پناه ببرند. توهم آفرینی گره ای از کار بسته ایران باز نمی کند. گیریم که ما یک مجلس کاملا اصلاح طلب را هم انتخاب کردیم ، بعدش چی ؟ باید تحت نظر شورای نگهبان ، شورای تشخیص مصلحت ، ولایت فقیه و هزار ارگان ریز و درشت دیگر باشد؟ قدرت واقعی در کشور ما نه در دست مجلس و نه ریاست جمهوری ، بلکه درچنگال ولایت فقیه ، هیئت موئتلفه ، سپاه پاسداران و خاندان رفسنجانی و روزنامه کیهان و سازمان اطلاعات و امنیت و ... است. این قدرت را با لبخند نمی توان پس گرفت. این گونه انتخابات که غربی ها هم بسیار در بوق و کرنای آن می دمند و ما را لایق آن می دانند. تنها و تنها خاک در چشم مردم می پاشد. هیجان کاذب می آفریند و پس از جمع آوری رای ها و دو برابر اعلام کردن آنها همه چیز به دست فراموشی سپرده می شود.
در دوره ی ششم که همزمان با ریاست جمهوری خاتمی هم بوده ، هیچ گام اساسی به سود زندگی مردم برداشته نشده است . نفت را صادر کرده اند و از درآمد آن سوبسید بنزین و نان را داده اند که صدای مردم را خاموش کنند. فقر ، بیکاری و بی خانمانی از دوره ی حنگ هم بدتر شده است. به راستی این نمایندگان چه گلی بر سر ملت زده اند که باید به آنها رای داد. دایره ی انفعال و توهم را در یک جایی باید قطع نمود.
شزکت در انتخابات و رای دادن به این سیرک نمایشی ، هیزم ریختن به تنور حکومتی است که تا کنون هیچ نانی در آن برای مردم گرم نشده است. بگذارید برای یکبار هم که شده این گلادیاتورهای مقوایی در صحنه ی انتخابات به جان یکدیگر بیافتند و تکلیفشان را با خودشان یکسره کنند. در جنگ قدرتی که تنها ضربه های کشنده اش بر سر مردم فرود می آید و طرفین در آخر صحنه با صلح و صفا با هم آشتی می کنند و به ریش ما می خندند ، چرا باید شرکت نمائیم؟
بیائید از بالای گود زورخانه ی اسلامی به ریش آنها بخندیم و بگذاریم تا آخرین نفس یکدیگر را از پای در آورند. برنده ی نهایی مردم هستند.

هیچ نظری موجود نیست: