چهارشنبه، دی ۲۴، ۱۳۸۲

این مقاله را پیش تر در سایت روشنگری منتشر کرده ام.

پاسخ یک جوجه نابالغ به ابراهیم نبوی

داریوش سجادی کم بود ابراهیم نبوی هم وسط گود پرید. ایشان در مقاله ی خطاب به شادی صدر- که با یک مقدمه ی طولانی آغاز و با تشویق ملت به شرکت در انتخابات پایان می یابد – اپوزیسیون تبعیدی را به خاطر موضع گیری در برابر انتخابات ، به « جوجه های نابالغ » تشبیه می نماید.
نبوی نامه نوستالژیک گونه خود را با شرح مفصل رویدادهای پیش و پس از دوم خرداد شروع می کند و به تعریف و تمجید از فعالیت های روزنامه نگارانه خود می پردازد. او نام های بسیاری را ردیف می کند تا ما را با طول عرض این فعالیت ها آشنا کند. در تمامی این رویداد ها نبوی همواره نقش اول را بازی می کند. او همچنان که سرگرم روزنامه در آوردن و ترویج « فرهنگ و آزادی » است و در روزنامه های رنگ وارنگ با نام های گوناگون قلم می زند ، در کنارش نویسندگان و مبارزان مخالف با رژیم را به زندان می اندازند و یا در بیابانها سز به نیست می کنند. کتابفروشیها به آتش کشیده می شوند و صدها زندانی به جوخه های تیرباران و طناب های دار سپرده می شوند، آنهایی هم که مانده اند به تبعید می روند. اکثر این جنایات هم در دوره ی حکومتی رخ می دهد که نبوی هم میهنان تبعیدی را به خاطر مخالفت با آن « جوجه های نابالغ » می نامد.
البته نبوی خودش هم قربانی می شود. گویا در این نامه بلند و بالا فراموش کرده که شرح شکنجه های حسین شریعتمداری ( بازجوی اوین ) و نوشتن آن نامه ی « من نبودم دستم بود . تقصیر آستینم بود » و طلب بخشش از بزرگان قوم را بیاورد. همان موقع « جوجه های نابالغ » یک صدا به دفاع از آقای نبوی پرداختند ، شاید از روی نابالغی اشان این کار را کردند؟ تازه آقای نبوی توسط همین تبعیدی ها به بیرون از مرزها دعوت می شود و لابد عده ای هم می روند پای سخنرانیشان. آقای نبوی سالهاست دارد هیزم زیر اجاق حکومتی می ریزد که از آش او جز درد و رنج و توهم و فریب چیزی نصیب مردم ما نشده . شگفتا که خود نبوی در مقدمه ی طولانی به شرح کشتارهایی که در همین دوره رویداده می پردازد.
اگر آقای نبوی به همان داستان های روزنامه نگاری بسنده می کردند ، مرا با ایشان گفتگویی نبود ، اما بی پایه گویی ها و هل من مبارزه های او در مورد تبعیدیان ایرانی مرا به نوشتن این پاسخ واداشت.
آقای نبوی ! با کدام آمار و ارقام و با کدام دانش جامعه شناسانه آن ایرانی را که از شما پرسیده است « در ایران تلویزیون رنگی دارید ؟ »ا نماینده ایرانیان تبعیدی قلمداد کرده اید؟ دوست عزیز در ایران نزدیک به سی سال و اندی است که ما تلویزیون رنگی داریم. نکند از زبان بچه ی صاحب خانه ای که در خانه اش مهمان بوده ای شنیده ای؟ با این پای چوبین به آن استدلال های سطحی رسیده اید؟
با چه جمعبندی سیاسی و اجتماعی از نیروی اپوزیسیون خارج از کشور به این نتیجه رسیده ای که « آنان می خواهند اول حکومت ایران تغییر کند و بعد اگر اوضاع مناسب بود و امکانش را داشتند برگردند و کشور را درست کنند» ؟ تازه داشتن چنین دیدگاهی چه عیبی دارد که آن را نشانه « شوخی در سیاست » می دانید؟ تبعیدی که جمهوری اسلامی به خونش تشنه است مگر می تواند بدون اینکه حکومت تغییر کند به ایران برگردد؟ همه که مثل شما آزادی رفت و آمد ندارند. داشتن این ایده با مبارزه ی روزمره ی این پناهندگان در دفاع از مردم ایران چه تضادی دارد؟
آقای نبوی هنگامی که شما در حال هندوانه گذاشتن زیر بغل فائزه رفسنجانی بودید ، این خانواده محترم سرگرم چپاول ثروت های مردم بودند. فکر نمی کردم قهرمان داستان شما فائزه رفسنجانی باشد.
گفتن اینکه « یکی از افراد ( ایرانی خارج کشوری ) مدتی پیش پیشنهاد کرده بود که حروف الفبای ایرانی هم لاتین شود» آن هم با لحن تمسخر آمیز و به قصد نابالغ خواندن اپوزیسیون در تبعید، چه معنی دارد. اصلا به این حرفتان فکر کرده اید؟ همه ایرانی ها که مثل شما سنت پرست و ناسیونالیست نیستند. مگر کسی اجازه ندارد که این نظر را ابراز کند. در ایران هم از پیش از انقلاب مشروطه تا به امروز بسیاری از اندیشمندان و زبان شناسان همین پیشنهاد را کرده اند. با گفتن این حرف های سطحی چه چیری را دنبال می کنید؟ نکند آمده اید دکان باز کنید؟ از این دکان ها فراوان است.
باور کنید اگر تلاش شبانه روزی همین اپوزیسیون و « جوجه نابالغ » های آن نبود بسیاری از مبارزان ایرانی نمی توانستند از چنگ حکومت « آزادی و فرهنگ » بگریزند. بروید از آقای سرکوهی و بسیاری دیگر بپرسید. اگر افشاگری های این ها نبود ، جمهوری اسلامی قتل های زنجیره ای را هم مثل بقیه انکار می کرد. هر چند ماجرای آن قتل ها همچنان خاموش مانده .
شما یا از روی بی خبری و یا اطلاعات نادرست به تمسخر نیروهایی می پردازید که علیرغم ضعف هایش موجد حرکت های بزرگی بوده است. هیچ ملتی ، آری هیچ ملتی در تاریخ نتوانسته است در بیرون از مرزهای خودش این همه ادبیات و روزنامه و کتاب و سیاست تولید کند و این همه اندیشمندان خردگرا پرورش دهد. این را با آمار می توانم به شما اثبات کنم. این عزیزان تبعیدی تحولات ایران را با دقت دنبال می کند و از روابط مردم با حکومت هم اطلاع دارند. جهان امروز به برکت اینترنت دهکده ی کوچکی است. اخبار و اطلاعاتی که به دست ایرانیان برون مرزی می رسد هیچگاه مردم در درون مرزها ار آنها اطلاعی نمی یابند. در کشور اسلام زده ی ما جایی برای تولید اندیشه و ادبیات و هنر و سیاست نگذاشته اند. آن فروشگاه موسیقی هم که گفته اید بسیار به شوخی شباهت دارد. اپوزیسیون رژیم نه تنها از فروشگاه موسیقی دفاع می کند بلکه به همین دلیل هم با حکومت مخالف است.
آقای نبوی این شیرین گویی ها را بگذارید برای داریوش سجادی و چرخ پنجم های حکومت در بیرون مرزها. کمی بیشتر با تبعیدیان آشنا شوید . کلی گویی هنر نیست. اگر هم می خواهید بگویید : مردم بروید و در انتخابات شرکت کنید ، چندان احتیاجی به آن همه مقدمه بافی نبود. در بیرون از ایران حداقل این آزادی وجود دارد که انسان بگوید رای میدهم و یا رای نمی دهم.

هیچ نظری موجود نیست: