چند روز است که وبلاگم وارد هفت سالگی شده است. روز 2 اکتبر 2002 بود که پس از چند روز ور رفتن با راهنمایی که حسین درخشان برای وبلاگ نویسی تهیه کرده بود توانستم نخستین نوشتهام را روی وب بگذارم. آن روزها اینترنت چنین فراگیر نشده بود. نه فیدبرنری بود و نه فرندفیدی، نه فیس بوکی بود نه توبیتری، نه فلیکر قاب عکس می داد و نه زبان گوگل این همه دراز شده بود. از هیاهوی وب 2 و وب 3 هم خبری نبود. هنوز مانده بود تا آرش کمانگیر بیاید و با آمارهای پیچیده و سنجیده گرد و خاکی راه بیاندازد. دانش ما از یاهو فراتر نمی رفت. با این حال وبلاگ نویسی مثل کشف ماشین چاپ بود. ذوقی داشت و حالی میداد. نوشته ای که منتشر میکردی ، بی صبرانه منتظر نظرات ملت می ماندی. کلیک شدن ارزش بسیاری داشت، یعنی یکی در آن سوی جهان دارد با تو همدلی می کند و یا دارد تو را نفد می کند. ما بودیم و بلاگر. سپس ترها پرشین بلاگ آمد. اسکای آمد. بلاگفا آمد. اما بلاگر با معرفت تر بود و هست. تنها نوشته ها را کوتاه می کرد که ذخیره گاهش پر نشود. اما این سرویس های وطنی وبلاگت را می خوردند و پاسخگوی هیچ کسی جز سازمان اطلاعات حکومت نبودند. بعدها بلاگ رولینگ آمد. گویی خرگوش متحرکی بود که از کلاه شعبده بیرون آمده باشد. گوگل ریدر کجا بود که ضربه فنی اش کند؟
ذوق زده بودیم و نمی دانستیم که این حسین درخشان را وزارت اطلاعات مامور کرده بود تا نخست در هیبت مخالف و سپس یار جون جونی امام ، سرکارمان بگذارد و از مبارزه واقعی و رو در رو در کوچه و خیابان به پای کامپیوتر بکشاندمان و از هم جدایمان کند و دلمان را خوش کند به دوستان فیدی و گوگلی و مبارزه مجازی با حکومتی که وحشت را واقعی می پراکند.( البته هنوز مدرکی مستند در دست ندارم. تئوری توطئه است. اما تا نباشد چیزکی ملت نگویند چیزها. مگر سعید امامی هم دانش آموخته آمریکا نبود؟).
وبلاگ ها در آن دوره سیاسی بودند. سینا مطلبی بود. شبح بود. حسن آقا. بامداد. آذر بود و آیینه اش. زیتون.آذرنوش. آق بهمن. نوشی و جوجه هایش. سلمان. شادی شاعرانه که بهترین وب لاگ نویس قرن اخیر ایران است و کاپیتان هادوک که با مینی مال های زیبایش زندگی را زیباتر می کرد. پاگنده هم بود.خلبان کور که هواپیمایش همیشه سالم به زمین می نشست. روزگاری بود.
امروز ملت بیشتر سرگرم آموزش فتو شاپ در وب لاگ ها هستند. یا مشغول امضا جمع کردن برای نام خلیج فارس. به جای نقد حکومت وحشت ، یقه برای شعار : چو ایران نباشد تن من مباد و هنر نزد ایرانیان است و بس ، می درانند. گویا ایرانی هم برای ملت باقی گذاشته اند. ما ناف زمینیم.
از همه این ها بگذریم وبلاگ نویسی لذت های خودش را دارد. نخست فردیت دادن به خود وب لاگ نویس است و سپس باز کردن فضایی دمکراتیک که هر کسی از ظن خود می تواند یارش شود. اندیشه اش را بازگو کند. حرف دلش را بزند. از این ها مهم تر با اندیشه دیگران آشنا شود. روامداری، نقد و گفتگو را بیاموزد. وب لاگ سنگ صبور هم هست . می توان درد های دلت را بگویی . وب لاگ گوش می کند بی آن که حکم صادر کند.
وب لاگ اعتیاد مدرن است ، رهایی از دستش دشوار است.
۱ نظر:
تبریک می گم قربان. :)
ارسال یک نظر