سه‌شنبه، تیر ۱۶، ۱۳۸۳

المعجم في معاير الوبلاگ عجم 3

این هم بخش سوم تذکره نویسی که مربوط به حامد بنایی است. این تذکره هم سالها پیش در « از دیده شوخ » درآمد. آن روزها قیل و قال آقایان اصلاح طلب هم بود که اشاره ای بدان شده است

تذكره مولانا الحامد البنايی

آن صاحب اسرار پشت پرده وحدت ، آن جوان كوشا و با همت، آن خداوند يقين بی گمان، آن خلوت نشين بی نشان ، آن فقير عدمی، صاحب يونيكد عجمی . مولانا شيخ الحامد البنايي. به نقل بيشتر مورخان و تذكره نويسان صاحب صد ها وبلاگ بودی و گويند « یونیکد لامپ » هم از كارهای اوست. نام او در جاهايی ابوطالب آمده كه قولی ناراست است و خود بر حامد يت خود اشاره كرده است
آنچه آن را سايت ياهو گويد به نام
ختم شد بر الحامد، والسلام
من حامد نامم و اين شيوه نيز
ختم كردم چو حامد، ای عزيز


الشيخنا ريقماسی در رساله خود « العلوم الرايانه و الوجود اي مايل آنه » آورده است كه در وبلاگستان چند تن بوده اند كه حقی عظيم بر گردن خلايق دارند. از جمله اين حضرات آيت بي نظير ، شيخ كبير «الحامد البنايی» است. گويند عجايبی خلق كردی كه زبان بی زبان پرشيا را به رمز واسرار مبدل نمودی ، چنانكه خلق در كل عالم توانستی با يك اشارت موشك خود آن رموز به زبان عجم برگرداندی. خدايش رحمت كناد. بخشنده بزرگي بود و به خلايق بسيار چيزها آموختی از جمله كش رفتن اسرار ديگران. يكي از وي پرسيد كه :« ما پيش تو جمعی مي بينيم مانند زنان . ايشان چه قوم اند؟.» گفت : « فريشتگان اند كه می آيند و سوالات رايانه ای دارند و من ايشان را جواب مي دهم.» نقل است كه منكری پيش وی آمد و با طعنه گفت : « فلان مشكل جاوه اسكريپت من كشف گردان » . شيخ آن انكار در وی بديد. گفت :« به فلان وبلاگ كه از آن يكی از دوستان ماست برو و از او سوال كن كه شاگرد ماست تا بر تو كشف كند». منكر بر خاست و بدان وبلاگ لوگ شد. هيولايي بديد سيب در دهان كه كرم ها از سيب بيرون زده بود و بر آنجا نوشته ای به خطي مرموز «ماي ، مای سلف، و ايرنه» نوشته بود. چون اين هيبت بديد بی هوش شد و جامه نجس كرد و بی خود ، و خود را از آنجا با سرعت لوگ اوت كرد و كفش آنجا باز گذاشت و باز خدمت شيخ الحامد آمد و در پايش افتاد و توبه كرد. شيخ گفت « سبحان الله ! تو كفش نگه نمي توان داشت و طهارت ، از هيبت مخلوقی . اسرار خالق يونيكد چگونه كشف توانی داشت. كه به انكار آمده ای كه مرا فلان سخن كشف كن !؟ » روايت آورده اند كه مريدی شيخ حامد بخواب ديد. گفت : « از منكر و نكير چون رستی ؟» شيخ گفت : « چون آن عزيزان از پاسوردم سوال كردند، گفتم : شما را از اين سوال مقصودی بر نيايد. به آن جهت كه اگر گويم، وبلوگم را هك كنيد. آنها از من گذشتند.» از شيخ پرسيدند:« لذت چيست ؟» گفت : « در آسايش بر خود بستن و در پس رايانه نشستن‌ » در وبگردی قدمی راسخ داشت و همه ی عمرش در وبلاگری گذشت. در علوم رايانه كامل بود و تصانيف بسيار داشت در خلق عجايب و غرايب. از او به فرزندانش يك ای مايل آدرس ياهو كه به صنار نيرزيدی و يك لوگوی وبلاگی كه هيچكس به ديناری نبرد - به ارث رسيد. گفت : « چهل سال آنچه آدميان می خوردند، من نخوردم . يعني قوت من از جای دگر بودی - گفت: « سال های ديده بانی ياهو می كردم » نقل است كه از او پرسيدند:« كدام خصلت در آدمی نافع تر است ؟ » گفت، « وبلاگ سازی » گفتند: « اگر نبود » گفت: « لينك دادن به آنان كه به تو لينك می دهند » گفتند: « اگر نبود » گفت:« يونيكد سازی » گفتند: « اگر نبود » گفت: « خاموشی دايم » گفتند: « اگر نبود » گفت: « مرگ در حال ». روايت است كه در بلاد پرشيا شری بس عظيم افتاد. خلايق تظاهرات مي كردند براي از بند رستن. و جنگی گرفت مابين اصول گرايان و اصلاح گرايان. چنان كه يكديگر را می خوردندی. حامد را ديدند در بازار شادمان و خندان . گفتند: « ای حامدا ! چه جای خرمی و شادكامی است؟ مگر نمي بينی چه شری خلايق را در گرفته است؟ حامد البنايی گفت: « مرا چه باك؟ من بنده وبلاگم، تا نت اسكيپ و اينترنت اكسپلورر هست مرا غم نيست ». خدايش بيامرزاد با همه عشقی كه به وبلاگ داشت از بهر طلب علم دكان وبلاگش را تخته نمود و خلق را در انتظار به روز قيامت گذاشت

هیچ نظری موجود نیست: