پنجشنبه، تیر ۱۸، ۱۳۸۳

دانشجو بیدار است


این متن را پیشتر در گویا
منتشر کرده ام

دانشجویان گل های سرسبد هر کشوری هستند. آنها بیدارترین و آگاه ترین افراد ملت اند. تا بوده محیط دانشگاه ها در سرتاسر جهان مرکز پیدایش و پرورش اندیشه های نوین بوده است. پس از روی کار آمدن حکومت اسلامی ، نخستن اقدام رهبری آن دستور به شکستن قلم ها و بستن دهانها بود. او می دانست که دانشگاه مرکز دانش و اندیشه است و خرافات و مذهب و عقب ماندگی را تاب نمی آورد و دیر یا زود فریاد اعتراضش را علیه فریب و حیله گری و کلاهبرداری اسلامی بر می آورد. نخست با فرستادن گله های حزب الهی و تیغ کشی بر روی دانشجویان تلاش نمود که دامنه ی حکومت جهل را بر روی دانشگاهها بیفکند، اما کور خوانده بود. اینجا کانون مقاومت اندیشه بود. دستور به بستن دانشگا ه ها دادند. دانشجویان سنگرهای خود را به میان مردم آوردند. سرکوب آغاز شد. رهبران دانشجویی را دستگیر کردند ( بسیاری از آنها پس از تحمل چند سال شکنجه و آزار در سال شصت و هفت اعدام شدند) . زندانها لبریز از دانش آموختگان و گل های سرسبد ملت شد. لاجوردی دانشگاه تهران را به زندان اوین آورد. او زندان را دانشگاه کرد. دانشگاهی که خمینی می خواست. در این دانشگاه جدید، دائرالمعارف خرافات اسلامی را به زور شکنجه و آزار و تهدید اعدام ، به زندانیان می آموختند. اما باز هم نتوانستند شعله ی مقاومت را خاموش کنند. پس از چندی به این نتیجه رسیدند که توان علمی کشور در حال پوسیدن و فروریختن است. آخوندزاده ها و ماموران اطلاعاتی را با ارزهای نفتی و کیسه ملت سرکوب شده به خارج فرستادند که هم تحصیل کنند، هم نیروهای اسلامی را در خارج سازماندهی نمایند و هم به عملیات جاسوسی و ترور بپردازند. در داخل هم دادگاه های قرون وسطی تفتیش عقاید را بنام « گزینش » به راه انداختند. بسیجیان و معلولین جنگی و اعضای خانواده های شهید و نخبه گان باندهای سیاه سرکوب ، بی هیچ شرطی ( حتی سواد کافی ) وارد دانشگاه ها شدند. دیگران را نیز صد ها بار از غربال اسلامی گذراندند و به خیال خودشان دانشگاه ها را اسلامی کردند. اما مگر می شود خرافات را جیگزین دانش نمود؟ تاریخ نشان داد که امکان چنین کاری در کوتاه مدت ممکن اما در دراز مدت ناشدنی است. همین دانشجویانی که از سد گزینش حکومت گذشته بودند ، خود بلای جان آن شدند
آنها تا زمزمه های سازماندهی اعتراض را در دانشگاه ها شنیدند، بسیجیان را وادار به تشکیل انواع گرو ه ها و دسته جات دانشجویی با نام های دهان پرکن نمودند. . این دست و پا زدن ها هم کاری را پیش نبرد. دانشگاه کار خودش را کرده بود
دانشجویان تازه چشمشان بر جهان گشوده شده بود. فریب دیگر کاربردی نداشت. مگر دانشجو از سنگ بود. او هنگامی که به خیابان می آمد ، فقر و ستم و سرکوب و جهل و بیدادگری را می دیدید. چیزی دگرگون نشده بود. پس اگر دره ای وجدان علمی و انسانی داشت می فهمید که پشت پرده ی این فلاکتی که کشور را گرفته چه کسانی ایستاده اند. این چنین بود که هیجدهم تیر آفریده شد. هیجدهم تیر پی آمد چندین سال خفقان و سرکوب و استبداد در جامعه بود. آتش فشانی بود که دیگر تاب خفتن در زیر خاکستر استبداد و دیکتاتوری را نداشت. اگر شانزدهم آذر آغازی بر پایان رژیم ستم شاهی بود، هیجده تیر نیز نویدی بر پایان حکومت اسلامی است. برای همین است که می باید هیجده تیر را- با همایش های اعتراضی خود علیه استبداد- گرامی داریم





هیچ نظری موجود نیست: